اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

۱۳۲ مطلب با موضوع «حضرت امام زمان عج» ثبت شده است


شد طاق طاقت و ز کفم رفته اختیار
دارم به سر هوای تماشای روی یار

یارب درست تا که نهادم قدم به خاک
بر درد هجر حضرت دلبر شدم دچار

عمریست دیده مانده به در صبح و ظهر و شام
هجران بس است کشت مرا درد انتظار

آهوی دل به وادی عشقش که پا نهاد
در لحظه نخست به دستش شدی شکار

جانم به لب رسید ز درد فراق او
یارب به خویش شکوه کنم یا ز روزگار  

فرزانه ای به من سخنی ناب هدیه داد
گفتا که از قدیم فراق است یادگار

گر آرزوی دیدن یار است در سرت
حالاست وقت سعی و عمل وقت ابتکار

باید برای دیدن دلبر تلاش کرد
دردی دوا نمی شود به خداوند با شعار

پنهان به پشت پرده غیبت اگر چه اوست
لایق شویم تا به شود دوست آشکار

نامم اگر که ثبت دفتر عشاق او شود
تا روز حشر بر سر من تاج افتخار  

  • ۲۰ خرداد ۹۵ ، ۰۹:۱۰
  • علی اسماعیلی وردنجانی


دلم عجیب گرفته خیال خواب ندارم
شب جدایی یاراست، ماهتاب ندارم

ندیده دل  بسپردم  به ماه نیمه ی شعبان
که گفته است که من حق انتخاب ندارم؟

به شوق دیدن رویش همیشه چشم به راهم
غمی به جز غم دوری آن جناب ندارم

به پشت ابر نهان گشته شمس هدایت
ز طعنه ها نهراسم که آفتاب ندارم

به یاد یار چه آرامشی گرفته وجودم
خدا گواست که یک ذره اضطراب ندارم

فضای کشور ایمان پراز شمیم هدایت
در این فضای معطر، غم گلاب ندارم

بگفتمش تو بیا تا که جان کنم به فدایت
بگفت: پیش تو هستم، ببین نقاب ندارم

  • ۱۲ خرداد ۹۵ ، ۰۷:۵۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی


مژده مژده خبر آمدن یار آمد
بر همه منتظران موسم دیدار آمد

با صفا تر شده گلزار ولایت ، آری
به گلستان ولا زینت گلزار آمد

نور باران شده از مقدم او هر دو جهان
مهدی فاطمه(س) آن مطلع الانوار امد

خبری نیست از آن ظلمت شبهای فراق
مژده ای خلق جهان ماه شب تار آمد

پای تا زد به زمین هر دو جهان گلشن شد
به همه اهل جهان رحمت بسیار آمد

از چه بازار توشد یوسف(ع) یعقوب(ع) کساد؟
یوسف فاطمه (س) ام چون که به بازار آمد

تا که بگشود دو دیده به رخ عالمیان
فجر صادق شده و جلوه دادار آمد

همه جا از قدم دوست بگردد آباد
مژده مژده به زمین حضرت معمار آمد

شمس تعظیم نموده است به پیش قدمش
ماه با شور و شعف طالب دیدار آمد

دوش تا وقت سحر چشم به راهش بودیم
صبح شد مژده که آن طالع بیدار آمد

مهدی فاطمه(س) آمد، بشریت تبریک ...
خبری تازه که صدر همه اخبار آمد

  • ۰۱ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۰۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی


دل من از همه عالم تو را بهانه گرفته
چه آتش غزلی در سرم زبانه گرفته

به شوق دیدن رویت ، نشسته ام سر راهت
بیا که تیر نگاهم تو را نشانه گرفته

گدای آستانه ی لطف و سخا و جود تو هستم
گدا همیشه کرم را ز اهل خانه گرفته  

تمام عمر دو چشمم به دست با کرمت بود
هزار لطف تو را دیده محرمانه گرفته

تو برده ای دل و دین مرا فقط به نگاهی
و مرغ جان تو در دل همیشه لانه گرفته

همیشه ورد لبم نام نازنین تو باشد
صفا تمام وجودم از این ترانه گرفته

خوش آنکه هستی خود را همیشه وقف تو کرده
جهان او به خدا، رنگ عاشقانه گرفته

هر آن که از سر صدق و صفای خود به تو دل بست
برات جنت و رضوان، چه زیرکانه گرفته

جهان فنا و اگر عمر ما فنا و فناتر
هر آن که دل به تو بست عمر جاودانه گرفته

  • ۲۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۰۰
  • علی اسماعیلی وردنجانی


تا یار من به خانه ی دل میهمان شده
دیگر نه دل، که خانه ی دل جمکران شده

از آن زمان که خانه ی دل شد دیار دوست
باغ بهشت گشته دل و بوستان شده

من پیر بودم و دل من پیر تر ز من
حالا به یمن مقدم او دل جوان شده

سکنی گزیده در دل اگر یار مهربان
نامش همیشه بر لب و ورد زبان شده

با نور اهل بیت(ع) مزین شده دلم
آری شعاع نور خدا بیکران شده

با یاد دوست خانه ی دل می شود بهشت
عمریست دل به دلبر من میزبان شده

من تاجر دلم، دل اگر صاف و صادق است
این روزها بهای چنین دل گران شده

جز نام اهل بیت(ع) ندارم به لب سخن
هر گز عجب مدار، لب ار در فشان شده

  • ۱۳ اسفند ۹۴ ، ۰۷:۵۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی


ای ماه بی نام و نشان، پیداتر از پیدا تویی
من بنده ی در بار تو، آقا تویی مولا تویی

عشقت عجین با خون من ، دلدادگی قانون من
هستی من مدیون تو، دنیا تویی ، عقبا تویی

ای دلبر و دلدار من، ای گلشن و گلزار من
ای آگه از اسرار من، عالِم تویی، دانا تویی

یک عمر قران خوانده ام، تفسیر فرقان خوانده ام
بر جمله ی آیات حق، مفهومی و معنا تویی

دل را به زلفت بسته ام، از دوریت دلخسته ام
من تشنه ی دیدار تو، هم چشمه هم دریا تویی

دل شد اسیر دام تو، من شیعه ی اسلام تو
من مجری احکام تو، مرجع تویی فتوا تویی

گشتم همه هفت آسمان، هرجا که بود از گل نشان
در بین گلهای جهان، زیباتر از زیبا تویی

تنها به عشقت زنده ام، از عشق تو آکنده ام
لبریز رویای توام، رویاتر از رویا تویی

شد خانه ی دل خانه ات، سرمستم  از پیمانه ات
ای گل منم پروانه ات، زیبا گل زهرا(س) تویی

من شیعه ای زهرایی ام، حب شما دارایی ام
بیزار از این تنهایی ام ، تنها چرا تنها تویی؟

  • ۲۰ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۵۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی


باز هم جمعه شد و بی خبر از دلدارم
خسته از دوری  دلدار و از این تکرارم

مثل یک کودک سرگشته ی دور از بابا
در به در، گریه کنان، در هوس دیدارم

ذکر تسبیح من غمزده یا مهدی (عج) شد
و نگنجد به جز از یاد تو در افکارم

سخنی جز به مدیح تو نگویم هرگز
تو سر آغازی و ختم همه ی گفتارم

برده هوش از سر من نام قشنگت آقا
چون که مستت شده ام، عاقلم و هشیارم

کاش در خواب ببینم رخ زیبای تو را
نیست توفیق تماشایت اگر بیدارم؟

بسکه هی جمعه شد و باز ندیدم رویت
دیگر از جمعه تکراری خود بیزارم

جمعه و شنبه و تکرار مکرر ها باز
گوئیا در همه ی عمر خط پرگارم

قدمی رنجه کن و پای به چشمم بگذار
داروی درد تویی، من ز غمت بیمارم  

مانده بر در همه ی عمر دو چشمم آقا
بیش از این حضرت آقا تو مده آزارم

  • ۱۵ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۳۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی

این بار سوژه غزلم زلف یار نیست
در این غزل نشانه ای از شام تار نیست

توصیف شاعرانه ز گلزار و گل چرا؟
وقتی که در برابر من، گلعذار نیست

باید سرود یک غزل خوب و ماندگار
زیرا غزل سرا، به جهان ماندگار نیست

در وصف زلف یار غزل ها سروده اند
گویم اگر دوباره غزل، ابتکار نیست

چشم خمار برده دل و دین شاعران
چشمی که دل ز ما نبرد، پس خمار نیست

کی انتظار مانع سعی و تلاش ماست
هرگز سکون نشانه ای از انتظار نیست 
 

اهل جهان، دلم هوس یار کرده است
این خواهش دل است مرا اختیار نیست

هر صبح جمعه، ندبه و هر عصر اشک غم
آقا قسم به عشق که ما را قرار نیست

امر فرج دعای همه شیعیان اوست
این آرزوی ماست، خدایا شعار نیست

  • ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۰۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی


در سر هوای رفتن تا کوی یار داشت
یک باغ عشق و عاطفه در کوله بار داشت

غیر از کلام وصل، سخن بر زبان نداشت
عمری برای لحظه ی وصل انتظار داشت

چشمان او ز دوری دلبر دو رود خون
هم شکوه از فراغ و هم از روزگار داشت

دوری یار چون به درازا کشیده بود
درسینه درد هجر و دلی بیقرار داشت

بعد از شب سیاه چو هنگام روشنی است
در سر هوای  یار و طواف نگار داشت

اعمال زشت مانع دیدار یار بود
از کرده های روز و شب خویش عار داشت

شرط وصال، پاکی آئینه ی دل است
این آینه به وسعت دنیا غبار داشت

گفتند: وصل یار نصیبش جرا نشد؟
گفتم که کار از عمل آید، شعار داشت!

  • ۰۱ بهمن ۹۴ ، ۰۹:۴۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی


شاعر تمام قافیه ها را مرور کرد
واز سر هوای کبر و ریا را به دور کرد

شعری سرود قافیه ای عاشقانه داشت
دنیای عشق را همه غرق سرور کرد

توحید بود بیت اول اشعار ناب او
دست مدد به سوی خدای غفور کرد

بیتی به وصف ختم رسولان سرود و بعد
او از حجاز عزم سر کوی طور کرد

در بیت سوم غزلش گفت یا علی(ع)
در شاهراه عشق چه زیبا عبور کرد

وانگه به وصف فاطمه(س) بیتی سرود و بعد
شرح مفصلی ز کتاب و زبور کرد

ذکر امام دوم ما بیت بعد بود
در اوج عشق قافیه را جور جور کرد

با رنگ خون دو مصرع بعدش سروده شد
گفتا حسین(ع) و قافیه اش را تنور کرد

در بیت بعد زینب کبری(س) سروده شد
بعد از تنور قافیه او را صبور کرد

گفتا چهارده غزل که همه عاشقانه بود
توصیف عاشقانه ای از  کوه نور کرد

بیت نهایی اش همه امید بود و عشق
گفتا ولی عصر(عج) و سخن از حضور کرد

با اشک و آه و ناله و اندوه و حزن و غم
او از خدای خود طلب امر ظهور کرد

  • ۲۳ دی ۹۴ ، ۰۷:۴۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی