اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۳ ثبت شده است

نیست معبودی به جز الله، رب العالمین
مالک روز جزا و هادی اهل یقین

او که  باشد برتر از هر وصف و هر وهم و گمان
او که سبحان است و می باشد بهارش بی خزان

نیست جز او هیچکس شایسته حمد و ثنا
آن که نه فرزند دارد نه شریک و اقربا

آن خداوندی که از او ذلت و خواری است دور
آن که نازل کرده او قرآن و انجیل و زبور

آن خداوندی که از وصف و بیان ها برتر است
واحد است و بی شریک است و خدای اکبر است

ای خدایی که فرو ریزنده ی هر نعمتی
خالق جان دارها و دافع هر نقمتی

نور می بخشی به هر هفت آسمان و بر زمین
ظاهری و باطنی و اولین و آخرین

همتت باشد بلند ای صاحب جود و کرم
هست در توصیف تو قاصر زبان ها و قلم

بر طرف می سازی از ما تو زیان ها و الم
مونس مایی تو در هنگام ترس و در ظُلَم

درس نا آموخته دانای کل عالمی
تو همان تفسیر و شرح آیه های محکمی

از خدا بر احمد(ص) و بر خاندان او درود
نیست در عالم نوای خوشتری از این سرود

هست نام تو دوا و یاد تو باشد شفا
ای خدا با من چنان کن که تو را باشد سزا

 مشکلات اهل عالم را  تو هستی چاره ساز
از عبادت ها و طاعت های مردم بی نیاز

رحم کن بر هر که شد سرمایه اش تنها امید
ساز و برگش گریه شد امید او صبح سپید 

نیست معبودی به جز تو ای خداوند کریم
ای که پاکی و منزه، ای تو رحمن و رحیم

ای که حنّانی و منّانی و بخشایشگری
خالق ملک زمین و آسمان و کوثری

ای سراپا حشمت و مجد و شکوه و کبریا
بندگانت سوی تو دارند دست التجا

رخت غم پوشیده بر تن خاک تا عرش خدا
در غم صادق(ع) همه عالم نشسته در عزا

حضرت روح الامین در عرش گشته نوحه خوان
سیل خون جاری است از چشمان اهل آسمان

شیعیان خاک عزا ریزند بر سرهای خویش
از غم صادق(ع) شده دل های آن ها ریش ریش 

گر چه جای غصه و غم نیست فردوس برین
اهل جنت از غم صادق(ع) همه زار و غمین

آهوی صحرا و مرغ آسمان، ماهی به یم
از غم صادق(ع) شده دل هایشان لبریز غم

از زمین تا آسمان یک باره رنگ غم گرفت
یک جهان لبریز غم شد یک جهان ماتم گرفت

این عزای جان گزا هرگز ندارد التیام
قصه ی پر غصه و اندوه و دردی ناتمام

  • ۱۳ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۸:۴۰
  • علی اسماعیلی وردنجانی

شب جمعه به دور از چشم افراد
گذار من به قبرستانی افتاد

برای شادی ارواح اموات 
نمودم زمزمه چندی ز آیات

به رسم معرفت گفتم سلامی
ولی نشنیدم آنجا من کلامی

به اهل قبرها بودی خطابم
نداد اما کسی هرگز جوابم

چو نشنیدم من از آنها صدایی
ز  خاک گورها آمد ندایی

بگفتا با زبان بی زبانی
که می خواهی چه چیزی را بدانی

بگفتم گو مرا از حال اجساد
و خاک گور شرح قصه می داد

کفن ها پاره و پوسیده هستند
و هر چه تار و پود از هم گسستند

بدن ها هم ز هم پاشیده هستند
تمام استخوان ها هم شکستند

اگر آزرده می شد چشمی از خار
ز خار کوچکی بودی در آزار

همان چشم لطیف و ساده و پاک
شده اینجا ولی لبریز از خاک

تمام بندهای دست و پاها
جدا افتاده اند از هم در اینجا

تمام گوش و بینی و زبان ها
شده پوسیده مثل استخوان ها

نه گوشی مانده و نه چشم و بینی
اثر از صورت زیبا نبینی

به جا مانده اگر چه روسیاهی
ندارد فخر اینجا پادشاهی

شده بیرون ز تن چون جان انسان
همه با خاک یکسانند یکسان

خبر از چشم و ابرو نیست اینجا
خبر از زور بازو نیست اینجا

اگر خاشع و یا اهل غرورند
همه مردم در اینجا خاک گورند

ندارد هیچ کس با دیگری کار
بدن ها طعمه ی مورند یا مار
                  ****
خدا در این بدن ها می دمد باز
دوباره زندگی می گردد آغاز

ولی این بار  هنگام حساب است
زمان رؤیت لوح و کتاب است

گروهی اهل تقوا و یقینند
همان ها جزو اصحاب یمینند

گروهی هم خلاف و نابکارند
که آنها جزو اصحاب یسارند

گروهی با علی(ع) اهل بهشتند
چه خوشبختند و چه خوش سر نوشتند

گروه دومی اهل جحیمند
میان آتش دوزخ مقیمند

علی(ع) باشد قسیم جنت و نار
دل شیعه به دام او گرفتار

گنه کاریم اما شیعه هستیم
به مهر آل حیدر(ع) دل ببستیم

علی(ع) اوراد تسبیح است ما را
به حق او قسم گویم خدا را

به حق اهل بیت(ع) و حق قرآن
ببخشا هر چه ما کردیم عصیان

بده نامه تو بر دست یمینم
نما با آل احمد(ص) همنشینم

  • ۰۴ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۰:۱۶
  • علی اسماعیلی وردنجانی