اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

۱۰ مطلب در تیر ۱۴۰۲ ثبت شده است

گفت با کرب و بلا کعبه تو از من برتری

تو نگین هستی، همه عالم ولی انگشتری

کربلا در پاسخش گفتا تویی بیت خدا 
خانه های کل عالم را تو تاج و سروری

کربلا گفتا تو هستی قبله گاه مسلمین
تو مطاف مسلمین از کهتر و از مهتری

گفت کعبه این تو هستی که به هر آدینه شب
میزبان انبیاء از اولین تا آخری

کربلا گفت انبیاء گرد تو هم گردیده اند
تو کجا و من کجا، من دیگرم تو دیگری

گفت کعبه انبیاء دارند در دل کعبه ای
آن تویی زیرا مزار زاده ی پیغمبری

کربلا گفتا تو هستی زادگاه مرتضی(ع)
این شرافت بس تو را که زادگاه حیدری

کعبه گفتا مرتضی(ع) بوده سه شب مهمان من
میزبان زاده ی او تا زمان محشری 

کربلا گفتا کنار تو صفا و مروه است
خاطراتی ناب دارد در کنارت هاجری

کعبه گفتا این تویی که در مسیر قتلگاه
سعی هفتاد دو ثارالله را یادآوری

کربلا گفتا کنارت چاه زمزم را ببین
جوشد از دامان تو پیوسته حوض کوثری

گفت کعبه زمزم من نیست چون خون حسین(ع)
زمزم من آب و تو خون خدا را ساغری

کربلا گفتا که دحوالارض در دامان توست
تو به کل آفرینش مثل حیدر(ع) محوری

کعبه گفتا هستی من از طفیل کربلاست
تا ابد کرب و بلا را می کنم من نوکری

مایه ی فخر تمام آفرینش کربلاست
عرش حق را هم به تنهایی تو زیب و زیوری

تو مزار پاک هفتاد و دو گل پیراهنی
تو هم آغوش ابوالفضل(ع) و علی اکبری

مضجع العشاق عالم خاک گرم کوی توست
هست در خاک تو این خوی شهادت پروری

اشک زهرا(س) ریخته در دامن گلزار تو
بوی جنت داری از گل دسته های پرپری

ذره ای از خاک تو درد خلایق را دواست
خون ثارالله می جوشد ز هر نخل تری

این که می بوسند با هم اولیاء و انبیاء
دست عباس(ع) است که افتاده به خاک معبری

گرچه در قلبت فرات و دجله می جوشد مدام
آب آب تشنه گان افکنده بر جان آذری

در بغل داری فرات و تا قیامت شرمگین
از رباب و حنجر خشک علی اصغری

دیده ای تو خرمن شمشیرها و نیزه ها
زیر آن خرمن به خون خویش غلطان پیکری 

خاکت از خون شهید و اشک ایتام است خیس
در کنار قتلگه خون گریه کرده مادری

راس هفتاد و دو عاشق رفت چون بالای نی
چشمه ی خون گشته جاری از دو چشم خواهری

بر سر نی خوانده قرآن بارها راس حسین(ع)
گریه کرده پای نیزه خواهر غم پروری

چشم ها گریان، کف پاها همه پر آبله
روی خاک افتاده از بالای ناقه دختری

برتر از کرب و بلا جایی نباشد در جهان
گر چه از خاکی ولی تو در حقیقت گوهری

نام تو یاد آور فرهنگ عاشورایی است
در حقیقت تو نماد بندگی و باوری

اهل عالم جملگی دل داده ی کوی تواند
آنقدر خوبی که از افلاکیان دل می بَری

  • ۳۱ تیر ۰۲ ، ۰۵:۳۰
  • علی اسماعیلی وردنجانی

در ماتم حسین(ع) همه دیده هاست خون

جاری ز چشم شیعه به وقت بُکاست خون

هر سینه ای به غصه و غم گشته مبتلا
چشم هر آن کسی که به غم مبتلاست خون

پاشیده خون حنجر او چون به روی خاک
تا روز حشر تربت کرب و بلاست خون

در عرش جبرئیل زند دست غم به سر
چشم سروش وحی به عرش خداست خون

ماتم سراست از غم او عالم وجود
چشم هر آن که ساکن ماتم سراست خون

نوحه سراست نوح نبی در غم حسین(ع)
از غصه دیدگان همه انبیاست خون

چشم بتول(ص) از غم او گشته رود خون
چشم علی(ع) و چشم همه اولیاست خون

جسم حسین(ع) و نهصد و پنجاه و چند زخم
جاری ز چشم زینب(س) از این ماجراست خون

لبریز درد و محنت و رنج و مصیبتیم
بر درد و رنج و محنت انسان دواست خون

با خون نوشته اند روی قلب ما حسین(ع)
سینه پر آتش است و ز غم چشم ماست خون

ظهر عطش به خون خودش کرد او شنا
جاری ز جای جای تن از این شناست خون

چشم زمینیان همه شد چشمه سار خون
در این عزا دو دیده ی اهل سماست خون

هر ماه ما محرّم و هر روز روز غم 
همواره چشم ماست که از این عزاست خون

ما غصه دار داغ حسینیم تا ابد
یعنی علی الدّوام دل و دیده هاست خون

  • ۳۰ تیر ۰۲ ، ۰۷:۱۸
  • علی اسماعیلی وردنجانی

من و غم و من و غصّه من و دو چشم ترم

من و خرابه ی شام و من و سر پدرم

من و شب و من و عمّه، من و اسارت و بند
من و دو گونه ی نیلی و زحمت سفرم

من و پر آبله پا و دو گوش پاره شده
خمیده نیز ز رنج و بلا شده کمرم

من و خدا و من و آسمان، من و خاک
به جلوه بر سر نی شمس و انجم و قمرم

من و کبودی پهلو و تاول کف پا
من و خجالت از عمّه ام که شد سپرم

سه ساله ای که زمین گیر و پیر گشت منم
چرا که داغ عزیزان نشسته بر جگرم

کشید موی مرا زجر و زجر داد مرا
چنان که موی سیاهی نمانده روی سرم

نشان سنگ شد از پشت بام ها سرِ ما
ز ضرب سنگ شکسته تمام بال و پرم

ز بعد واقعه ی کربلا و ظهر عطش
شده سیاه همه روزگار در نظرم

به وسعت همه عالم عزاست در دل من
روان دو چشمه ی خون نیز جاری از بصرم

شکسته بال روم از خرابه سوی بهشت
به روی دست بتول(س)، اصغر(ع) است منتظرم

رَوم که زحمت عمّه شود کمی کمتر
خدا محافظتان ای تمام اهل حرم

  • ۲۹ تیر ۰۲ ، ۰۷:۴۰
  • علی اسماعیلی وردنجانی

تا خدا بر شیعیان اذن محرّم می دهد

سینه ای آکنده از اندوه و ماتم می دهد

یوسف زهرا(عج) ز داغ جد خود گرید مدام
شیعیان را هم خدا اشکی دمادم می دهد

اشک چشم یوسف زهراست سیل خون ولی
حق تعالی شیعیان را اشک نم نم می دهد

قطره های اشک در ماه محرّم پر بهاست
حق تعالی اشک را از چاه زمزم می دهد

چون که می خواهد به ما توفیق صد چندان دهد
او به شیعه رخصت سینه زدن هم می دهد

می کشاند شیعه را در هر کجا بزم عزاست
بعد او را نوحه و مرثیه و دم می دهد

هر که در این بزم غم توفیق خدمت یافته
مزد ایشان را خدا قدر مسلّم می دهد

دردمندی که عزادار حسین ابن علی(ع) است
از برای درد او درمان و مرهم می دهد

عالم هستی مکدّر گردد از داغ حسین(ع) 
در عزای او خدا غم را به عالم می دهد

پرچم ماه عزا هر جا که شد در اهتزاز
هر چه خواهی از خدا در پای پرچم می دهد

ما سیاهی لشکر ماه محرّم می شویم
او به ما پاداش افراد مقدّم می دهد

قلب ما در هر محرم بیت الاحزان می شود
شکر ایزد را که بر ما غصه و غم می دهد

  • ۲۵ تیر ۰۲ ، ۰۸:۰۸
  • علی اسماعیلی وردنجانی

تا محرم می شود دل ها مکدّر می شود

دیده ی کروبیان از خون دل تر می شود

عالم هستی بپوشد بر تن خود رخت غم
رنگ خون، آب زلال حوض کوثر می شود

خوان احسان حسین(ع) گسترده گردد در جهان
ریزه خوار سفره اش عالم سراسر می شود

می شود تقسیم شال نوکریِ اهل بیت(ع)
تاج بر سر می گذارد هر که نوکر می شود

شیشه ی عطر حسین(ع) بی سر می افتد روی خاک
از شمیم عطر او عالم معطّر می شود

از قفا سر از تن سبط پیمبر(ص) می بُرند!
کوثر قرآن مگر اینگونه ابتر می شود؟

جسم صد چاک حسین(ع) عریان می افتد بر زمین
دیده گریان زینب(س) از داغ برادر می شود

چون که می افتد به خاک و خون حسین ابن علی(ع) 
زار و غمگین مادرش زهرای اطهر(س) می شود

شام ظلمت را ببخشد روشنی مانند روز
بر سر نی چون سر خورشید انور می شود

پاره پاره روی خاک کربلا اوراق وحی
پای مال آیات حمد و کهف و کوثر می شود

نو گلی از درد بی آبی روی دست حسین(ع)
می شود پژمرده و یکباره پر پر می شود

تشنه لب را آب باید داد اما جای آب
از کمان تیر سه شعبه سهم اصغر(ع) می شود

در میان قتلگه در زیر صدها تیر و نی
دفن بی غسل و کفن جسمی مطهّر می شود

نیزه ها و تیر ها را خواهری چون زد کنار
از غم ‌و داغ برادر زار و مضطر می شود

جمله اجساد شهیدان بی کفن بر روی خاک
بر فراز نیزه سرهای منوّر می شود

ساقی لب تشنگان، یعنی یل ام البنین(س)
در کنار علقمه در خون شناور می شود

اشبه الناس است علی اکبر(ع) به خیرالمرسلین(ص)
اربا اربا جسم آن شبه پیمبر(ص) می شود

شعله ور گردد خیام کاروان کربلا
تا که بیماری اسیر دود و آذر می شود

خیمه ها می سوزد و زینب(س) به غم گردد اسیر
 شعله ها یاد آور آن شعله و «در» می شود

چشم زینب(س) چشمه ی خون می شود، قلبش کباب
غصه اش افزون ولی با یاد مادر می شود

راهی شام بلا گردد نوامیس رسول(ص) 
آل پیغمبر(ص) اسیر قوم کافر می شود

بر سر نیزه سری قرآن تلاوت می کند
پای نیزه آه و شیون کار خواهر می شود

می کِشند از گوش طفلی گوشواره، بعد هم
ضربه ی سیلی نصیب روی دختر می شود

زینب کبری(س) کجا و بزم می خواران کجا؟!
غرق غصه از غم او قلب حیدر(ع) می شود

هر که در بزم عزای آل پیغمبر(ص) گریست
پاک از پرونده اش هر گونه منکر می شود

ای گنه آلودگان، اشک است مفتاح بهشت
با کلید اشک، ناممکن میسّر می شود

در غم آل علی(ع) امروز می گرییم اگر
شافع ما مرتضی(ع) در روز محشر می شود

  • ۲۴ تیر ۰۲ ، ۱۱:۴۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی

مصطفی(ص) آن رهنما و رحمه للعالمین

رحمتش گسترده در سرتاسر ملک زمین

واژه ی نفرین نباشد هیچ در قاموس او
حرف جز آئین نباشد هیچ در قاموس او

آمد اما نیّت او بی گمان نفرین نبود
رحمت الله است او بد خواه آن و این نبود

خیر خواهی بهر مردم شیوه ی پیغمبری است
شیوه ی پیغمبر(ص) است و راه و رسم حیدری است

بهر لعن چند نصرانی نبی(ص) لازم نبود
سبطین او و زهرا(س) و علی(ع) لازم نبود

بود اگر مقصود نفرین، کوثری لازم نبود
پنج خورشید عدالت گستری لازم نبود

با خودش آورد پیغمبر(ص)، علی(ع) و فاطمه(س)
تا بگوید هر که حق باشد ندارد واهمه

با خودش آورد پیغمبر(ص) حسن(ع) را با حسین(ع)
تا بگوید اوست حق و این دو او را نور عین

با خودش آورد پیغمبر(ص) امیر مؤمنان(ع)
تا بگوید این علی(ع) باشد مرا مانند جان

بی گمان قصد پیمبر(ص) لعن یا نفرین نبود
چون که از نفرین نبودی دین حق را هیچ سود

تا یقین کردند نفرین کار آل الله نیست
رحمه للعالمین بد خواه هر گمراه نیست

نقشه ی غصب ولایت آن زمان ترسیم شد
فاطمه(س) دخت نبی از حق خود تحریم شد

شد اسیر کوچه های بی کسی دخت رسول(ص)
خورد سیلی بین کوچه کوثر قرآن بتول(س)

غاصبانِ حق زهرا(ع) آتشی افروختند
خانه ی وحی الهی را  در آتش سوختند

پهلوی دخت پیمبر(ع) از فشار در شکست
زین مصیبت تار و پود عالم هستی گسست

دست های مرتضی(ع) شد بسته از جور و ستم
قلب های اهل ایمان هم پر از اندوه و غم 

جام زهر و تیر بارانِ جسد سهم حسن(ع)
در غم او مؤمنان ماتم نشین از مرد و زن 

از قفا شد سر جدا از پیکر پاک حسین(ع)
چشم زینب(س) چشمه ی خون کار زینب(س) شور و شین

تشنه لب شد کشته و بالای نیزه شد سرش
زیر تیر و نیزه ها افتاد در خون پیکرش

تا دم آخر به فکر و یاد مردم بوده اند
در پی خوشبختی و ارشاد مردم بوده اند

کینه توزی در مرام پنج تن جایی نداشت
قلب پاک آل پیغمبر(ص) که همتایی نداشت

رو به روی دشمنان صبر و مدارا کرده اند
حکم قرآن بوده آن حکمی که اجرا کرده اند

خصلت و اخلاق نیکو شیوه ی پیغمبری است
عدل و انصاف و مروّت راه و رسم حیدری است

هر که باشد شیعه ی خاص علی مرتضی(ع)
الگوی اخلاقی او نیست الّا مصطفی(ص)

  • ۲۰ تیر ۰۲ ، ۰۹:۳۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی

در هر کجاست جشن ولادت ز مقدمت

در قلب ماست شوق زیارت ز مقدمت

موسی ابن جعغری(ع) و تویی مقتدای ما
بر شانه ها همای سعادت ز مقدمت

شیعه به یمن مقدم تو گشته شادمان
بر سر نهاده تاج ولایت ز مقدمت

ای آفتاب حُسن طلوعت مبارک است
روشن شده طریق هدایت ز مقدمت

جود و سخا و مرحمت تو ستودنی است
ما ریزه خوار خوان سخاوت ز مقدمت

اجداد طاهرین تو مَرد عدالتند
احیا شده است روح عدالت ز مقدمت

تو در صفات نیک علی(ع) مکرّری
انسان چشید طعم عبادت ز مقدمت

الحان تو به وقت تلاوت شنیدنی است
کردی ادا تو حق تلاوت ز مقدمت

گل های خنده بر لب صادق(ع) جوانه زد
ابتر نماند راه صداقت ز مقدمت

ای هدیه ی خدا به زمین و به آسمان
معنا شدند لطف و عنایت ز مقدمت

راه تو امتداد طریق نبوّت است
اثبات شد شکوه رسالت ز مقدمت

ای صاحب کمال و کرامات بی شمار
بر ما ببخش فضل و کرامت ز مقدمت

ای بهترین هدیه ی خالق به مؤمنین
قد قامت تو کرده قیامت ز مقدمت

  • ۱۶ تیر ۰۲ ، ۰۸:۲۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی

پرنده ی خیال من رفت سوی غدیر خم

نشست عاشقانه بر لب جوی غدیر خم

دید که حاجیان همه جمع در آن میانه اند
ملائکه از آسمان سوی زمین روانه اند

حضرت جبریل امین حامل پیغام خداست
خطاب این پیام حق، صریح شخص مصطفاست

بگو به مردم جهان، که این علی(ع) وزیر توست
در همه ی امور دین، یاور تو نصیر توست

ساخته گشت منبری چو از جهاز اشتران
نبیّ(ص) و مرتضی علی(ع) ستاده بر فراز آن

به وصف مرتضی علی(ع)، نبی(ص) بخواند خطبه ای
نکرد او مضایقه، ز نقل حرف و نکته ای

یکی یکی فضائل علی(ع) که گفته می شدند
توسط هزارها نفر شنفته می شدند

رسول گفت: این علی(ع)، عزیز چون جان من است
ترجمه و چکیده ی کتاب قرآن من است

حضرت مرتضی علی(ع)، دلیل راه مستقیم
بوده همیشه مهر او در دل شیعه از قدیم

خانه ی کعبه مفتخر که زادگاه او شده
لشکر کفر منهدم ز یک نگاه او شده

آن که به سائل بدهد نگین به هنگام رکوع
شمس کند به صبح ها به شوق دیدنش طلوع

علی(ع) است پاک و طیّب و صاحب نفس زکیّه
اوست به حق ترجمه ی آیه ی خیرالبریّه

آیه ی انفاق اگر به شان مرتضی علی(ع) است
فقط علیِّ مرتضی(ع) به جمله مؤمنین ولیّ است

آیه ی تطهیر دهد خبر ز پاکی علی(ع)
آینه ای که دم به دم در او خداست منجلی

صاحب ذوالفقار؟ علی(ع)، قسیم نور و نار؟ علی(ع)
یک تنه صد هزار؟ علی(ع)، بنده ی کردگار؟ علی(ع)

علی(ع) است تاج انبیا، علی(ع) است فخر اولیا
علی(ع) حقیقت است و حقّ نمی شود از او جدا

کلید حلّ مشکلات، دست گره گشای او
پادشه دو عالم است هر که شود گدای او

سیّد سادات علی(ع)، قبله ی حاجات علی(ع)
کوه کرامات علی(ع)، روح مناجات علی(ع)

منم نبیّ و شهر علم، علی(ع) است باب شهر علم
کلام اوست پر گوهر، گوهر ناب شهر علم

ذکر علی(ع) عبادت و ولایتش کمال دین
رهش ره سعادت و وصف علی(ع) جمال دین

علی(ع) شفیع مذنبین، علی(ع) امیر مؤمنین
علی(ع) وصیّ مصطفی(ص)، علی(ع) امام متقین

اطاعت علی(ع) همان اطاعت خدای اوست
رضایت علی(ع) همان رضایت خدای اوست

هر که منم ولیّّ او، ولیّ اوست این علی(ع)
علی(ع) برادر من و مرا وزیر است و وصیّ
     *                          
پرنده ی خیال من اسیر دام حیدر(ع) است
ریزه خور مائده ی عَلَی الدّوام حیدر(ع) است 

  • ۱۳ تیر ۰۲ ، ۲۱:۳۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی

مؤمنین مژده که میلاد امام عاشقان است

شور و شادی در دل ما تا قیامت میهمان است

روز میلاد علی ابن الجواد(ع) و معدن احسان و جود است
او به ما اهل زمین لطف خداوند وَدود است

او چراغ روشنی بخش زمین و آسمان است
شرح و تفسیر کتاب وحی و معنای اذان است

هم امام هادی(ع) و هم قبله ی اهل یقین اوست
وارث پیغمبر(ص) و مولا امیر المؤمنین اوست

مادرش زهراست، فرزند علی مرتضی(ع) اوست
مثل زهرا(س) مثل حیدر(ع) واسط فیض خدا اوست

بی گمان شان نزول و معنی آیات ناب است
شرح قرآن مجید و معنی علم الکتاب است

او دلیل و رهنما و رهبر اسلامیان است
با خبر از رازهای خلقت هفت آسمان است

او علی ابن الجواد(ع) و باب فضل است و کرامت
آیت حق است و باشد کوی او کوی سعادت

جنس او از جنس نور و روشنی بخش جهان است
بر سر خوبان عالم تاج فخر و سایبان است

دستگیر مستمندان است و یار بی پناهان
حجت الله است و ارزانی شده بر هر مسلمان

مظهر پاکی و تقوا و کمال و علم و ایمان
آسمان معرفت را اوست خورشیدی درخشان

مثل زهرا(س) و علی(ع) شرح صراط المستقیم است
ناجی ما روز رستاخیز از نار و جحیم است

او یکی از چارده نور است و یک انسان کامل
بر تمام مشکلات ماست او حل المسایل

«جامعه» با آن که دریای نکات اعتقادی است
قطره ای بسیار کوچک از فضیلتهای هادی(ع) است

لیله المعراج شرح ساده ای از اعتدالش
می رسد تا آسمان هفتمین اوج کمالش

پیشوای مسلمین و معنی خیر کثیر است
اوست تکرار علی(ع)، یعنی محمد(ص) را وزیر است

اوست سبط مصطفی(ص) و پور زهرای بتول(س) است
شرط دین داری است او اسلام را اصل الاصول است

پاک تر از آیه ی تطهیر قرآن مجید است
نام ایشان زینت عرش خداوند حمید است

ناخدای کشتی اسلام و ما را رهبر است او
هادی اسلامیان و  وارث پیغمبر(ص) است او

آسمانی ها به یمن مقدم او شادمانند
انبیاء در محضرش آماده ی تقدیم جانند

آسمانی ها چراغان کرده اند هفت آسمان را
وصف او حیرت زده کرده تمام قدسیان را

جمله موجودات عالم سر به امرش می سپارند
مثل جان خویشتن او را همیشه دوست دارند

باغ فردوس برین آذین به آیات خدا شد
مدح گوی حضرت هادی(ع)، علی مرتضی(ع) شد

شکر یارب کرده ای بر ما تو هادی (ع) را عنایت
با هدایت های هادی (ع) راه ما راه سعادت

  • ۱۱ تیر ۰۲ ، ۰۸:۱۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی

من یادگار خاطرات کربلایم

من با غم و درد و مصیبت آشنایم

در کودکی رنج اسیری دیده ام من
یک عمر با آن غصه ها رنجیده ام من

از کربلا سوغات غم آورده ام من
بر دوش خود رنج و ستم آورده ام من

از کربلا من خاطراتی تلخ دارم
از کودکی تاریک بوده روزگارم

سوز عطش را بارها احساس کردم
مثل علی اصغر(ع) پر از اندوه و دردم

چیزی حریف قدرت گرما نمی شد
سوز عطش را چاره ای پیدا نمی شد

من خیمه ها را شعله ور دیدم در آنجا
دیدم کتک می خورد زینب(س) مثل زهرا(س)

هفتاد دو گل پیش چشمم گشت پرپر
گل های پر پر گشته ی در خون شناور

در قتلگه چون جد خود را کشته دیدم
یک باره من از زندگانی دل بریدم

وقتی که شد هنگام تشییع جنازه
دیدم که دشمن زد به اسبان نعل تازه

دیدم که زینب(س) از غم مرگ حسینش
می ریخت جای اشک، خون از هر دو عینش

من خاطراتی از غلّ و زنجیر دارم
فصل خزان بوده است یاران نو بهارم

از ناقه افتادم به روی خاک صحرا
من هم کتک ها خورده ام مانند زهرا(س)

بند ستم، شنهای داغ و هُرم سوزان
پای برهنه، خسته جان، خار بیابان

بر روی خاک افتاده هفتاد و دو پیکر
سرهایشان بالای نی خورشید انور

سرهای سرداران به روی نیزه ها بود
اجسادشان بر خاک گرم کربلا بود

ما را به بزم میگساران بُرد دشمن
شد کار ما یک بار دیگر آه و شیون

هستیم چون ما وارث مُلک فدک ها
در بند غم خوردیم از دشمن کتک ها

بر آل پیغمبر(ص) بسی جور و جفا شد
ویرانه ای در شام غم ماتم سرا شد

دیدم رقیه(س) موی بابا شانه می زد
دل های ما را آتش آن دُردانه می زد

من حامل این خاطرات تلخ هستم
در عمر خود از رنج و غم هرگز نرستم

من تشنه ی یک جرعه از آب فراتم
جان داده ام من پا به پای خاطراتم

بازیچه ی من مرگ بوده در اسیری
دیدم به چشمم مرگ خود را در صغیری

امروز اگر چه کشته با دست هشامم
من کشته ی رنج و مصیبت های شامم

  • ۰۳ تیر ۰۲ ، ۱۵:۴۸
  • علی اسماعیلی وردنجانی