اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

۳۲ مطلب با موضوع «حضرت زینب س» ثبت شده است

زینب(س) است این زن که صدها موج طوفان دیده است

زینب(س) است این زن که رنج و غم فراوان دیده است

دیده هم در خون شناور جسم عریان حسین(ع)
هم روی نیزه سر خورشید تابان دیده است

بوسه زد او بر رگ گردن میان قتله گاه
او برادر را به خون خویش غلطان دیده است

قلب او لبریز اندوه و عزا و ماتم است
پاره پیکر ها روی خاک بیابان دیده است

اسوه ی صبر است این بانو که رفت از این جهان
صبر او را عالمی در شام ویران دیده است

گریه کرده در بر اجساد بی سر بارها
بر سر نیزه سر پاک شهیدان دیده است

همسفر با کاروان غصه و غم بوده است
پر ز تاول او کف پاهای طفلان دیده است

بر سر نعش حسین(ع) در عصر روز حادثه
مادرش را نوحه خوان و اشک ریزان دیده است

او چهل منزل مصیبت او چهل منزل عزا
او چهل منزل غم و درد یتیمان دیده است

سهم او از این جهان گویا که غیر از غصه نیست
پشت درب خانه مادر را پریشان دیده است

در میان کوچه بعد از آن که درب خانه سوخت
حیدر کرار(ع) را در بند عدوان دیده است

درد دل های علی(ع) را بارها بشنیده او
بر سر چاهی علی(ع) را در نیستان دیده است

لخته ی خون برادر در میان طشت را
یا که تابوت حسن(ع) را تیر باران دیده است

دیده او بالای نیزه یک سر خاکستری
پای نیزه کودکان را زار و نالان دیده است

زینب کبری(س) کجا و بزم می خواران کجا
خیزران را بر لب قاری قرآن دیده است

زخم صد شمشیر و تیر و نیزه بر نعش حسین(ع)
از جهالت های افرادی مسلمان دیده است

رودی از خون گشت جاری در زمین کربلا
غرقه در خون خیل پیکرها به میدان دیده است

خیمه ها آتش گرفت و در غروبی غصه دار
کودکان را دل غمین سر در گریبان دیده است

ریزه خوار سفره احسان زینب(س) بوده ایم
او که ما را بر سر این سفره مهمان دیده است 

در عزایش نوحه می خوانیم و می سوزیم ما
چشم ها او را فقط غمگین و گریان دیده است

  • ۰۶ بهمن ۰۲ ، ۰۶:۳۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی

زنی را می شناسم زندگی بخشیده انسان را

به دانشگاه خود تدریس کرده درس ایمان را

زنی را می شناسم ماتم و رنج و بلا دیده
به روز حادثه از اشک دریا کرده دامان را

زنی را می شناسم بوده در بالای تلّ روزی
بدیده زیر خنجرها تن خورشید تابان را

زنی را می شناسم غصه و رنج و بلا دیده
که از بالای تلّ او دیده بیرون رفتن جان را

زنی را می شناسم سفره دار سفره داران است
و او بگذاشته در سفره های شیعیان نان را

زنی را می شناسم صاحب غم های عاشوراست
شناور دیده در خون جسم صد چاک شهیدان را

زنی را می شناسم روی نیزه دیده رأسی را
که می خوانده است با لحنی حزین آیات قرآن را

زنی را می شناسم در شب شام غریبان هم
نشد ترکش نماز شب، سپاس از حیّ سبحان را

زنی را می شناسم من، ندیده غیر زیبایی
و با این کار خود ویران نموده کاخ شیطان را

زنی را می شناسم من، که هفتاد و دو غم دیده 
بدیده روی خاک افتاده جسم پاک یاران را

زنی را می شناسم آب در مشکی ندیده است او
ولی از ابر چشمان یتیمان دیده باران را

زنی را می شناسم من اسیر درد و رنج و غم
نموده دستگیری ها به بند غم اسیران را

زنی را می شناسم من که از کرب و بلا تا شام
کشید از پای اطفال حرم خار مغیلان را

زنی را می شناسم من که او با خطبه های خود
پیمبر وار کرده رهنمایی هر مسلمان را

زنی را می شناسم من که بر هر درد درمان است
کسی که با نگاهی کرده درمان درمندان را

زنی را می شناسم من که چون حیدر(ع) سخندان است
که با هر خطبه ای حیران نموده او ادیبان را

زنی را می شناسم زینب(س) است و زینت بابا
که یاری کرده مانند علی(ع) او هم ضعیفان را

گلی را می شناسم من که گلزار است مدیونش
که زینت داده این گل شاخه ی هر باغ و بستان را

اگر چه در تمام عمر از داغ برادر سوخت
ولی می کرد پاک او اشک چشمان یتیمان را

به یمن مقدمش اهل جهان خوشحال و خندانند
ندید افسوس او هرگز لبی خوشحال و خندان را

  • ۲۵ آبان ۰۲ ، ۰۷:۳۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

جبریل مرغ عشق به بستان زینب(س) است

جنّت گلی ز باغ و گلستان زینب(س) است

در راه شام رأس حسین(ع) ابن فاطمه(س)
بالای نیزه قاری قرآن زینب(س) است

افتاده بود زیر سم اسب ها تنی
آن جسم پاره پاره شده جان زینب(س) است

آب روان ز چشمه ی جوشان سلسبیل
محصول اشک و دیده گریان زینب(س) است

ایوب آن که شهره به صبر است در جهان
شاگرد درس صبر دبستان زینب(س) است

زینب(س) نشد نماز شبش ترک هیچگاه
این جلوه ای ز باور و ایمان زینب(س) است

نام حسین(ع) و کرب وبلا زنده است اگر
مدیون جهد و کار درخشان زینب(س) است

حبل المتین قافله ی اشک و آه و درد
موی سپید و زلف پریشان زینب(س) است

هر کس که میهمان بزم عزای حسین(ع) شد
محزون و دلشکسته و مهمان زینب(س) است

از آتشی که سوخت در خانه ی علی(ع)
تا حشر شعله ور دل سوزان زینب(س) است

بعد از حسین(ع) هر شب و روزی که بگذرد
روز عزا و شام غریبان زینب(س) است

پهلو شکسته حضرت زهرا(س) به پشت در
با قلب خسته دست به دامان زینب(س) است

آن مؤمنی که شیعه ی زهرا(س) و حیدر(ع) است
تسلیم امر حق و مسلمان زینب(س) است

از ابتدای عمر الی روز واپسین
پیوسته شیعه زائر چشمان زینب(س) است

تا زنده است شیعه غم آب و نان چرا؟
او ریزه خوار سفره ی احسان زینب(س) است

گفتند: دختر علی(ع) و فاطمه(س) است او
گفتم: که کاینات به فرمان زینب(س) است

رفت از جهان و در غم او شیعه خون گریست
عالم به غم نشسته و نالان زینب(س) است
 

  • ۱۶ بهمن ۰۱ ، ۰۸:۰۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی

ای نور  چشم حیدر(ع) و زهرا(س) خوش آمدی

محبوب قلب و زینت بابا خوش آمدی

تو آمدی و گلشن زهرا(س) صفا گرفت
ای افتخار امّ ابیها خوش آمدی

از مقدمت رسول خدا(ص) شاد و خرّم است
آرام جان حضرت طه خوش آمدی

ای خواهر حسین(ع) و حسن(ع) دختر بتول(س)
مرجانه ی لقای دو دریا خوش آمدی

تو آمدی و فاطمه ی دیگری شدی
زینب تویی و فاطمه(س) سیما خوش آمد

دستان کوچک تو مدد کار حیدر(ع) است
یار و نصیر و حامی مولا خوش آمدی

تو آمدی و ماه خجل شد ز روی تو
دخت علی(ع)، تو نو گل زیبا خوش آمدی

پروانه وار گرد تو گردند قدسیان
گهواره ی تو مهبط آنها خوش آمدی

تو آمدی که غم ببری از دل علی(ع)
زیباترین ترانه ی دنیا، خوش آمدی

گویند تهنیت به علی(ع) جمله انبیاء
ای قبله گاه اهل تولا خوش آمدی

باشد حسین(ع) گرد تو‌ در حال استلام
ای عشق را تو مقصد و معنا خوش آمدی

تو آمدی که شرح کلام خدا شوی
شمس و ضحی و کوثر و اسرا خوش آمد

نامت قرین نام حسین(ع) است تا ابد
تمثیل کربلای معلی خوش آمدی

چشم امید شیعه به دست کرامتت
ای مهربان، شفیعه ی فردا خوش آمدی

  • ۰۷ آذر ۰۱ ، ۱۷:۵۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی

یک قافله رسیده که ره توشه اش عزاست

در زیر بار غصه و غم قامتش دوتاست

افراد قافله همگی داغ دیده اند
دلها اسیر غصه و کار بصر بُکاست

هر دل پر است از غم و اندوه و رنج و درد
زیرا به زیر خاک، گلستان لاله هاست

یک اربعین ز دیده ی خود خون گریستند
نو شد عزا و نوبت تکرار ماجراست

می جوشد از زمین غم و حسرت، بلا و حزن
این سر زمین برای همین خاک کربلاست

زینب(س) زند به سر ز غم بی برادری
فریاد کودکان ز غم و غصه تا سماست

هم ناله با نوای غم و رنج کاروان
گریان و غصه دار همه عرش کبریاست

مرغ هوا و آهو و ماهی و جنّ و انس
تا روز حشر بر غم و بر غصه مبتلاست

در این عزا اگر که فلک واژگون شود
یا آدمی اگر که بمیرد ز غم رواست

جبریل تا ابد به سر و سینه می زند
گریان به یاد واقعه ی ظهر نینواست

جاری است روی گونه ی زهرا(س) دو رود خون
اشک عزا روانه ز چشمان انبیاست

 

  • ۲۲ شهریور ۰۱ ، ۰۹:۱۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی

عمر من طی شد ولی با اشک و آه
بر تنم یک عمر شد رخت سیاه

من پریشان حالم از اوضاع شام
قاصر است از شرح این ماتم کلام

شام یعنی بار دیگر کربلا
شام یعنی غصه و رنج و عزا

شام یعنی گریه و اندوه و غم
شام یعنی یک جهان رنج و ستم

شام یعنی سیلی و مشت و لگد
بغض و رنج و درد تا روز ابد

شام یعنی گریه های کودکان
آه و شیون، ناله و سوز و فغان

شام یعنی مجلس بزم یزید
وهن آیات خداوند مجید

شام یعنی قامت از غم کمان
قاری قرآن و چوب خیزران

شام یعنی خاطرات نینوا
یک جهان دشواری و رنج و بلا

شام یعنی ظلم بی حد و حساب
خاندان وحی در بند و طناب

شام یعنی غم به دل انباشتن
پای بر خار مغیلان داشتن

شام یعنی غصه و درد و فراغ
پا برهنه، پای بر شن های داغ

شام یعنی قلبها از غم کباب
بر سر نیزه سر ام الکتاب

شام یعنی کوچه های بی کسی
بند غم، سنگ جفا، دلواپسی

رنگ غم دارد در و دیوار شام
سنگ می بارد به سر از پشت بام

شام یعنی دختری چشم انتظار
چشم ها از خون دلها چشمه سار

شام غم یعنی سقوط از ناقه ها
از تبرها زخم ها بر ساقه ها

شام یعنی یک جهان زخم زبان
طعنه بشنیدن ز دشمن بی امان

شام یعنی یک جهان غم پیش رو
اشک چشم کودکان آب وضو

شام یعنی غصه های قافله
کودکان پاهایشان پر آبله

دختر شیر خدا، ویران نشین!
شام یعنی خطبه های آتشین

شام یعنی صد بیابان خستگی
بال و پر از موج غم بشکستگی

درد و رنج و غصه هایش ناتمام
نیست جز غم خاطرات شهر شام

شام غم وقتی پر از رنج و بلاست
در حقیقت شام هم کرببلاست

  • ۰۶ شهریور ۰۱ ، ۱۴:۴۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

زینبم در کودکی داغ پیمبر(ص) دیده ام

چند روزی بعد از آن هم داغ مادر دیده ام

تخته های درب خانه شعله می زد تا سماء
 مادر پهلو شکسته پشت آن در دیده ام

با غم بی مادری می سوختم هر روز و شب
بیشتر آتش گرفتم، داغ حیدر(ع) دیده ام

لخته های خون میان تشت دیدم وای من
زینبم داغ غم مرگ برادر دیده ام 

دست و پا می زد حسین ابن علی(ع) در شط خون
من برادر را به زیر تیغ و خنجر دیده ام

در میان قتلگه در زیر صدها تیغ و نی
من تن خورشید را مجروح و بی سر دیده ام

یک طرف خونین بدن دیدم ابوالفضل(ع) رشید
یک طرف در خون طپیده نعش اکبر(ع) دیده ام

دیدم عبدالله(ع) و قاسم(ع) را که در خون خفته اند
شد فراموشم که داغ عون(ع) و جعفر(ع) دیده ام

داغ هفتاد و دو تن را دیده ام در کربلا
روی دستان برادر نعش اصغر(ع) دیده ام

پای نیزه می زدم از غصه بر سر دست غم
بر سر نیزه سر خورشید انور دیده ام 

می شنیدم نغمه ی قرآن من از بالای نی
آری آری نیزه را من مثل منبر دیده ام

در اسارت رفته ام از کربلا تا شام غم
من سر خورشید را در تشتی از زر دیده ام

در خرابه با رقیه(س) همنوا بودم شبی
در میان یک طبق راس مطهّر  دیده ام

زینبم ام المصائب، زینبم ام البکاء
من در این دنیای فانی روز محشر دیده ام

می روم از این جهان با کوله بار درد و غم
من که در دنیا فقط داغ مکرر دیده ام

غیر زیبائی ندیدم در جهان پر بلا
چون وجود خویش را لبریز باور دیده ام

 

  • ۲۷ بهمن ۰۰ ، ۰۹:۲۹
  • علی اسماعیلی وردنجانی

روز میلاد زینب(س) کبراست

شادمان از ولادتش زهراست

مصطفی(ص) شکر می کند ربّ را
سر به سجده سحر کند شب را

رحمت کردگار سبحان است
اشک چشمش نزول باران است

زینب(س) است او و زینت باباست
یار و غمخوار حضرت مولاست

دختر مرتضی(ع) و زهرا اوست
پای تا سر عفاف و تقوا اوست

اوست بانوی پاک و نیک سرشت
چشم او چشمه ی زلال بهشت

پدرش مقتدای خوبان است
مادرش ترجمان قرآن است

شد هوادار حضرتش حوّا
سربدار صلیب او عیسی

حضرت جبرئیل دربانش
حضرت آدم از غلامانش

اوست هارون، حسین(ع) موسایش
کربلا نیز طور سینایش

آن زمانی که خیمه ها می سوخت
او به ایوب درس صبر آموخت

اوست ثانیِ حضرت زهرا(س)
خرّم از مقدمش رسول خدا(ص)

هست مریم کنیز دربارش
آسیه باغبان گلزارش

شیر زن نه، که مرد پیکار است
بعد از عباس(ع) او علمدار است

ما همه ظلمتیم، او نور است
می رسد او و شیعه مسرور است

روز ما را چو آفتاب است او
باغ اسلام را گلاب است او

مهر زهرای مرضیه(س) آب است
زینب(س) اما به شیعه ارباب است

مظهر پاکی و صفا زینب(س)
بارش رحمت خدا زینب(س)

اوست الگوی بانوان عجم
موی او را ندید نا محرم

اهل عالم، عقیله ی عشق اوست
بانوئی از قبیله ی عشق اوست

پرچم کربلا به دستانش
بر سر نیزه رفته قرآنش

کربلا ماندگار شد با او
دین حق استوار شد با او

زینب(س) است او و دختر زهراست
پرچم انقلاب عاشوراست

جان شیعه فدای مقدم او
اشک ما و غم مُحرّم او

 

  • ۱۷ آذر ۰۰ ، ۰۸:۳۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

کوه صبر و استقامت زینب(س)است
یک جهان شوق و شهامت زینب(س)است

دیده سرهای بریده روی نی
دیده گریان در اسارت زینب(س) است

دشمن زینب(س) حقیر است و زبون
مثل کوهی با صلابت زینب(س) است

جدّ او آموزگارش بوده است
خبره در امر رسالت زینب(س)است

خطبه اش ویرانگر کاخ ستم
دختر شیر شجاعت زینب(س) است

گفته های اوست شیوا و فصیح
مثل حیدر(ع) در بلاغت زینب(س) است

خواند قرآن بر سر نیزه حسین(ع) 
اشکبار از این تلاوت زینب(س) است

آن که در بند اسارت بارها
طعنه بشنید و ملامت زینب(س) است

با نماز شب انیس و همدم اوست
مظهر شرع و دیانت زینب(س) است

اوست فرزند علی مرتضی(ع)
مثل زهرا(س) در طهارت زینب (س) است

الگوی زن های عالم باشد او
اسوه ی مجد و نجابت زینب(س) است

تازیانه خورد مثل مادرش
آن که کرد از حق حمایت زینب(س)است

گر چه رحلت کرد و رفت از این جهان
باده و شهد شهادت زینب(س) است

ما عزادار حسین(ع) و زینبیم
شافع ما در قیامت زینب(س) است

گر سعادت آرزوی مؤمن است 
معنی خیر و سعادت زینب(س) است

  • ۰۸ اسفند ۹۹ ، ۰۶:۳۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

آسمان عشق را خورشید انور زینب(س) است
بر حسین(ع) و بر حسن(ع) غمخوار و خواهر زینب(س) است

حضرت زهرای اطهر تاج فخر بانوان
بر تمام شیعیان مولا و سرور زینب(س) است

با گل رویش مدینه شد بهشت روی خاک
باغ دین را شاخه ی سرو و صنوبر زینب(س) است

در میان بانوان بی مثل و بی همتاست او
دختر شیر خدا، ثانی حیدر(ع) زینب(س) است

اوست پیغام آور طوفان سرخ کربلا 
اسوه صبر و شکیبایی، پیمبر(ص) زینب(س) است

گشته نازل سوره کوثر به شان فاطمه(س)
شرح و توضیح همه آیات کوثر زینب(س) است

کشتی دین را رهایی داد از موج بلا
کشتی قرآن و دین را همچو لنگر زینب(س)است

خواند در شام غریبان تا سحرگاهان نماز
آن که لبریز است از ایمان و باور زینب(س)است

ایستاده یک تنه در رو به روی لشکری
زن ولی شیر افکن صد تیپ و لشکر زینب(س)است

مادر او فاطمه(س) ام ابیها بوده است
آن که می پوید همیشه راه مادر زینب(س)است

اوست مانند حسین(ع) استاد دانشگاه عشق
عاشقانه دین حق را یار و یاور زینب(س) است

صبر هم آموخت از او درس صبر و درس حلم
آری آن استاد تعلیم توانگر زینب(س)است

سربلند و آبرومند است در نزد خدا
شیعیان مژده، شفیعه روز محشر زینب(س)است

  • ۲۹ آذر ۹۹ ، ۰۴:۵۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی