اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

۶ مطلب در تیر ۱۴۰۰ ثبت شده است

عید اضحی و عید قربان است

جشن تسلیم اهل ایمان است

عید الله اکبر است این عید
عشق حنجر به خنجر است این عید

جشن «سر» دادن است در ره یار
سر تسلیم و محضر دلدار

عید بشکستن بت نفس است
عید آنکس که خویشتن بشکست

بت خود را اگر که بشکستی
در حقیقت تو بت شکن هستی

چون که بشکسته بود ابراهیم(ع)
بت سنگی زمان عهد قدیم

هاتفی گفتش آی ابراهیم(ع)
آمده این ندا ز رب عظیم

گر که خواهی خدای سبحان را
تو فدا کن به راه او جان را

گفت جانم فدای رب ودود
جان من را بگیر خیلی زود

گفت او را جناب جبرائیل(ع)
هست منظور دوست اسماعیل(ع)

دل ببرّ و ببر سر او را
تا که راضی کنی ز خود هو را

گفت امر خداست بسم الله
گر خدایم رضاست بسم الله

این ندا آمد از خدا ناگه
صبر کن تا تو را کنم آگه

تو که یک عبد سر به فرمانی
گوسفندی نمای قربانی

تو مکن پور خویش را قربان
که خدای تو می کند جبران

به بدیل ذبیحت ابراهیم(ع)
هست در پیش روی ذبح عظیم

کرد پرسش که ذبح عظمی چیست؟
چه کسی کشته می شود او کیست؟

گفت: او میوه ی دل زهراست
حاصل ازدواج دو دریاست

با لب تشنه کشته خواهد شد
بر تنش نیزه پشته خواهد شد

سر او از قفا بریده شود
خون او بر زمین چکیده شود

تن او فرش خاک می گردد
جسم او چاک چاک می گردد

سر او روی نیزه راهی شام
تنش عریان به روی خاک، امام

اسبها بر تنش دوان گردند
اشک ها در غمش روان گردند

خاندانش اسیر بند ستم
راهی شام گشته اهل حرم

این نوامیس اوست در انظار
مو پریشان میانه ی بازار

کودکانش برهنه پا روی خاک
همه آزرده گشته از خاشاک

غم و اندوه و رنج بی پایان
می رسد بر قبیله ی آنان

داغ او آتشین و سوزان است
دیده ها چشمه های جوشان است

سوخت از داغ و درد ابراهیم(ع)
گفت: جانم فدای ذبح عظیم

  • ۲۸ تیر ۰۰ ، ۱۸:۰۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی

اشک چون سیل جاری از چشمم شد برای محمد باقر(ع)
خانه ی دل پر است از غم و درد در عزای محمد باقر(ع)

ما نبودیم گر به ظهر عطش  یاور حق به کربلای حسین(ع)
یاری از حق کنیم در ظهر کربلای محمد باقر(ع)

بر سر نی نوای جانبخشی می ربودی دل از همه عشاق
دل ما رفته پای آن نیزه پا به پای محمد باقر(ع)

رفته مولای ما به بستر مرگ می کشد آخرین نفس ها را
شیعیان می کشند آه از دل همنوای محمد باقر(ع)

بی اثر بود چون دعای ما، بست بار سفر سوی عقبا
درد ما می شود ولی درمان، از دعای محمد باقر (ع)

ما عزادار حضرت عشقیم، در عزایش ز غصه می سوزیم
تا ابد گرد شمع او هستیم، مبتلای محمد باقر(ع)

شیعه هستیم و عاشق اوئیم، همه ی عمر دم زدیم از او
سر ما پیشکش به محضر او، جان فدای محمد باقر(ع)  

 

  • ۲۶ تیر ۰۰ ، ۰۷:۵۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی

ما دست رد به سینه ی غم ها گذاشتیم
بر هر چه داشت رنگ عزا پا گذاشتیم

در جستجوی یوسف زهرا(س) تمام عمر
پیوسته سر به وادی صحرا گذاشتیم

از آل مصطفی(ص) همه دم دم زدیم ما
وقتی که پا به عرصه ی دنیا گذاشتیم

اجساد ما به روی زمین می کشد نفس
ما پای دل به عالم معنا گذاشتیم

با شوق همنشینی با آل مصطفی(ص)
روزی قدم به عالم عقبی گذاشتیم

کردیم جان خویش فدا در مسیر عشق 
یعنی که سر به پای دو دریا گذاشتیم 

جستیم درّ و گوهر و در جایگاه دل
آن را به عرضگاه تماشا گذاشتیم  

در کربلا شدیم همه زائر حسین(ع)
دل را کنار مرقد مولا گذاشتیم

دنیا محل ماندن ما نیست تا ابد
آن را برای مردم فردا گذاشتیم

مرغیم و تا به عرش خدا پر کشیده ایم
ما خاک را برای شما واگذاشتیم

جز نام نیک حاصلمان از جهان نبود
آن را برای اهل جهان جا گذاشتیم

 

  • ۲۴ تیر ۰۰ ، ۱۵:۵۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی

دل بریدن نیز گاهی رو به راهت می کند

دل اگر بستی به این دنیا تباهت می کند

بی پناهی گر در این عالم پناهی امن جو
هر پناه غیر ایمن، بی پناهت می کند

خط بکش روی گناه و گرد آن هرگز مگر
چون گناه کوچکی هم روسیاهت می کند

گر گدا هستی گدای خاندان وحی(ع) باش
این گدایی برتر از صد پادشاهت می کند

هست عالم محضر الله، پس آگاه باش
چون به هرحالی که باشی حق نگاهت می کند

دوست می خواهی اگر، آل محمد(ص) را بجو
دوستی با آل احمد(ص) سر به راهت می کند

پشت قاب چهره ات پیداست نیرنگ و نفاق
پیشه کن تقوا که زیبا رو چو ماهت می کند

غم مخور گر هست دستان تو خالی ای بشر 
از خدا پر شو که لبریز از رفاهت می کند

خانه ی دل را مکن ماوای شیطان رجیم
چون که شیطان عاقبت پر از گناهت می کند

با خطا آسایش عقبی شود سلب از بشر
گر خطا کردی خدا زندان به چاهت می کند

  • ۲۳ تیر ۰۰ ، ۱۸:۴۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی

بهشت جلوه ای از گلشن نگار من است
هزار شکر خدا را که او کنار من است

گل همیشه بهار است گل عذار علی(ع)
صفای گلشن دین است، او بهار من است

همیشه و همه جا یار و یاورم بوده
گلی که حامی من مثل ذوالفقار من است

شده است سوره کوثر به شان او نازل
امیر هستم و او تاج افتحار من است

کسی که اسوه ی صبر و وفا و ایثار است
هزار مرتبه شکر ای خدا که یار من است

تمام عالم اگر از من اعتبار گرفت
قسم به عشق که او قدر و اعتبار من است

خدا سپرده به من اختیار عالم را
بتول(س) کفو من و صاحب اختیار من است

هزار شکر که کوثر به من عطا شده است
که عبد حقّم و این لطف کردگار من است

تمام دار و ندارم فدای فاطمه(س) باد
که شد فدای من و یار جان نثار من است

 

  • ۲۱ تیر ۰۰ ، ۰۱:۰۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی

از زمین و آسمان اندوه و ماتم می چکید
از تمام چشم ها اشک دمادم می چکید

در درون حجره مردی ناله می زد تا سحر
رخت غم پوشیده بود آن شب به تن نجم و قمر

یک گل از گلزار دین پژمرده می شد از ستم
رفته رفته خانه ی دلها گرفتی رنگ غم

گلشن ملک ولایت گشت همرنگ خزان
تا شود ماتمسرا از شرق تا غرب جهان

بود آن شب حضرت ابن الرضا(ع) در تاب و تب
هم ز سوز درد می نالید و هم خشکیده لب

آن که بودی معدن فضل و جوانمردی و جود
مثل جد خود حسین ابن علی (ع) لب تشنه بود

آن که بودی روشنایی بخش همچون شمع جمع
آب می شد پیکرش حالا ولی مانند شمع

شوق رفتن داشت آن شب بیقراری کرد و رفت
اشک چشمش باغ دین را آبیاری کرد و رفت

برگهای نخل عمرش در بهاران زرد شد
قلب ها غمگین شد از غم سینه ها پر درد شد

آن که بودی قبله ی حاجات هر اهل یقین
آخرین حرف خودش را گفت با مادر چنین

تا ولایت غصب شد قرآن و دین پامال شد
بر شما شد ظلم، بر ما هم همین منوال شد

 

  • ۱۹ تیر ۰۰ ، ۰۴:۵۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی