اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

۹ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

چشم بستی شد جهان محروم از آن دیدارها
باغها خشکیده و پژمرده شد گلزارها

انتخاب ویژه ی باریتعالی بوده ای
انتخاب حق برای بهترین کردارها

رفتی و زهرا(س) و حیدر(ع) را به غم کردی اسیر
می رسد آوای غم پیوسته از نیزارها

رنگ شادی بعد تو هرگز ندیده این جهان
نیست کالایی به غیر از غصه در بازارها

همدم شیر خدا شد چاه بعد از رفتنت
راز دل با چاه عنوان کرد حیدر(ع) بارها

از در و دیوار، زهرا(س) خاطراتی تلخ داشت
چون که شد پهلو شکسته از در و دیوارها

عالم هستی پس از تو رفت در خوابی گران
نام انسان حذف شد از دفتر بیدارها

بی وفایان عهد بگسستند و پیمان ها شکست
ضربه ها اسلام خورده از همین اغیارها

عده ای اسلام را وارونه معنا کرده اند
کرده اند اسلام را نابود این دین دارها

بی حیایی بر رخ زهرای تو سیلی زده
صورت زهرا(س) شده نیلی از این رفتارها

قلبهای دشمنان گویی که از سنگ است و چوب
یا که از بار گنه پر گشته از زنگارها

خانه را آتش زدند و ماند زهرا(س) پشت در
دخترت آزرده شد از ضربت مسمارها

گر تقاضایت مودت بود با آل رسول
خاندان تو ز امت دیده اند آزارها

غصب شد حق علی(ع) و فاطمه(س) بعد از شما
دین و ایمان ضربه ها خورده از این کردارها

دست بسته سوی مسجد برده شد شیر خدا
تا نماند رنگی از دین بعد از این اجبارها

شد بنای دین و ایمان مثل یک ویرانه ای
 بی نتیجه ماند سعی و کوشش معمارها

چشم در راهیم که آید یوسف زهرای تو
تا کند با دشمنان دین حق پیکارها

تا شود اسلام و دین آباد با دستان او
تا نماند هیچ آثاری از این آوارها

صبح نزدیک است می آید عزیز فاطمه(س)
بار دیگر می دهد رونق به این گلزارها

  • ۳۰ مهر ۹۸ ، ۰۷:۴۸
  • علی اسماعیلی وردنجانی

گریه کن گریه که آمد اربعین
باز هم رنگ عزا دارد زمین

رنج و درد و ناله و ظلم و ستم
تاول و زخم زبان و آه و غم

یک بیابان ناله یک دنیا عزا
کودکان و ناله ی واحسرتا

هر چه بادا باد با حالی غمین
شرح کوتاهی دهم بر اربعین

اشک و آه و اضطراب کودکان
ناله ی جانسوز هر پیر و جوان

راه طولانی و درد و رنج وغم
سیلی و شلاق و بیداد و ستم

بر سر نیزه سر خورشید و ماه
پای نیزه ناله و افغان و آه

عرض حالی با برادر داشتن
پرچم اسلام را افراشتن

یک حسین(ع) و یک جهان دل نزد او
یک برادر بی نهایت آبرو

نذر چشمان ابوالفضل(ع)رشید
اشک چشم خواهری،مویی سپید

آه و درد و ناله های زینبی
بر سر نیزه سر سرو سهی

روزها تاریک و ظلمانی شدن
هرچه آبادی است ویرانی شدن

برگ و بار باغ از غم سوختن
آتشی در سینه ها افروختن

عشق بازی با خداوند جلیل
سر به فرمان خدا مثل خلیل

یاد ها و خاطرات تلخ راه
روی نیزه دم به دم سمت نگاه

ناخدای کشتی طوفان زده
یک جهان غم یک جهان ماتمکده

اشک و آه و ناله های جانگزا
سنگ خوردن در میان کوچه ها

راه رفتن پا برهنه روی خاک
سر روی نیزه بدن ها چاک چاک

برگ ریزان بود و گلها ریختند
ماه را بر شاخه ها آویختند

عاقبت آمد خزان ای دوستان
چیده شد گلهای سرخ بوستان

یاری اسلام قران کرده اند
بذل جان در راه ایمان کرده اند

نهضت اسلامیان جاوید باد
یاء و سین و کهیعص

  • ۲۶ مهر ۹۸ ، ۱۳:۵۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی

حسین(ع)عزیز فاطمه(س) هستی من فداته
خیلی خوشم جان و دلم زائر کربلاته

هر قدمی بر می دارم می بینمت رو نیزه
نگاه معصومانه ات به پای زائراته

هر تاولی که می زنه به پای زائرانت
نمادی از مصیبتهای سخت بچه هاته

هر موکبی که رفتم و آب و غذایی خوردم
عشق حقیقی را دیدم که بین عاشقاته

یه زائری که پا نداشت کشون کشون می اومد
می گفت حسین فاطمه(س)آرزو من رضاته

یه زائری هر دو تا چشمش نابینا بود اما
می گفت که عشق من فقط حرم با صفاته

یه زائری به یاد تو آب نمی خورد توی راه
آقای من زائر تو ببین چه جور فناته

هر جا به مشکل می خوریم داد می زنیم یا حسین(ع)
نام قشنگت آقا جون حلال مشکلاته

شهید راه حق شدی با لب تشنه آقا
چشمه ی چشم زائرات که دجله و فراته

حضرت عباس(ع) و بگو باز کنه در به رومون
اذن دخول حرمت تو دستای کاکاته

خاکای کفش زائرات دوای صدتا درده
این جور مریض شفا دادن فقط ز معجزات

مریضای جواب شده از تو شفا می گیرند
شفای دردای بشر تو گنبد طلاته

زقتل تو حرارتی در دل مومنین است
که سرد و خاموش نمی شه این قدرت خداته

فرق علی(ع) شکسته شد ز شدت عدالت
عالم هستی به فدات که رهبرت باباته

همه میخوان فدات بشن تا که بقا بگیرند
خلاصه هر زائر تو یه جوری مبتلاته

ما از نجف تا کربلا تاول زده پاهامون
آقا خودت برو به شام رقیه(س)چشم به راته

  • ۲۳ مهر ۹۸ ، ۱۲:۲۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی

یک بار دگر دلم هوایی شده است
تا اوج فلک رفته خدایی شده است

همراه تمام سینه سوزان جهان
با پای پیاده کربلایی شده است
---
ویرانه شبی بزم عزاداری شد
اطفال یتیم کارشان زاری شد

می خواند رقیه(س) روضه ی بابا را
از چشم فلک چشمه ی خون جاری شد
---
کار من و دل بی سر و بی سامانی است
از موج بلا و غم دلم طوفانی است

من بهر پدر سفره ی دل بگشایم
چون دست تهی و شب شب مهمانی است
---
با درد و غم و بلا مدارا کردند
بزم غم و درد و رنج برپا کردند

اسلام نبی به دستشان احیا شد
آنان همگی کار مسیحا کردند
---
سیمای پدر را چه تماشا می کرد
با راس پدر، رقیه(س) نجوا می کرد

سرّی است نهان در سر خونین پدر
 در نیمه ی شب حل معما می کرد

 

  • ۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۱:۱۹
  • علی اسماعیلی وردنجانی

گریه کمتر کن که هنگام سحر خواهد رسید
بعد از این ظلمت تو را قرص قمر خواهد رسید

بعد عاشورا اگر ایام تلخی داشتی
غم مخور ایام چون شهد و شکر خواهد رسید

ای که پاهای تو شد آزرده از خاشاک دشت
بهر پاهایت دوایی مختصر خواهد رسید

عمه می گوید که بابای تو باشد در سفر
گریه کمتر کن که بابا از سفر خواهد رسید

بی خبر هستی اگر از حال بابا غم مخور
هاتفی با کوله باری از خبر خواهد رسید

گریه کمتر کن که بابا می شود مهمان تو
رو به استقبال چون آسیمه سر خواهد رسید

بسکه دارد شوق دیدار تو را بابای تو
جای با پا آمدن با سر پدر خواهد رسید

راس بابای تو را در یک طبق می آورند
چون سری ارزنده تر از صد گهر خواهد رسید

بوده آن سر بر سر نی گر نشان سنگها
در طبق ایمن ز هر خوف و خطر خواهد رسید

چون که سیلی خورده ای در پیش چشمش بارها
اشک او را پاک کن، با چشم تر خواهد رسید

گاه بوده در تنور و گاه هم در طشت زر
خورده چوب خیزران در طشت زر خواهد رسید

راس بابا را نوازش کن در این ساعات شب
صبح نزدیک است و هنگام ظفر خواهد رسید

  • ۰۹ مهر ۹۸ ، ۱۰:۱۹
  • علی اسماعیلی وردنجانی

جبریل نشسته سر بازار رقیه(س)
عیسای نبی هست خریدار رقیه(س)

پوشیده به تن رخت عزا حضرت موسی(ع)
با نوح نبی هر دو عزادار رقیه(س)

ایوب ز کف داده شکیبایی خود را
زد دست عزا بر سر و شد زار رقیه(س)

در عرش الهی به دو صد شوق ملائک
 پروانه صفت بر خط پرگار رقیه(س)

چون شوق ملاقات رقیه(س) به سرش بود
   با سر پدرش آمده دیدار رقیه(س)

عباس(ع) که افتاده دو دستش به روی خاک
سر بر سر نی گشته علمدار رقیه(س)

جان داد که آئین خدا زنده بماند
آئین خداوند بدهکار رقیه(س)

از عطر خوشش عالم هستی شده گلبو
فردوس گل گلشن و گلزار رقیه(س)

از نور وجودش شده روشن همه عالم
خورشید شعاع مه رخسار رقیه(س)

با این همه فضل و کرم و لطف و عنایت
هستند گروهی پی انکار رقیه(س)

«با آل علی(ع) هر که در افتاد ور افتاد»
بنگر که خدا هست نگهدار رقیه(س)

  • ۰۷ مهر ۹۸ ، ۱۲:۴۶
  • علی اسماعیلی وردنجانی

نی ناله کن که ماه محرم تمام شد
عیش و سرور تا به قیامت حرام شد

در زیر نیزه ها شده مدفون تن حسین(ع)
در گرد پیکرش بنگر ازدحام شد

راس حسین(ع) کعبه حاجات زینب(س) است
زینب (س) کنار کعبه و در استلام شد

در بند ظلم، آل علی(ع) در اسارتند
یک کاروان عزا به سوی شهر شام شد

از هر دیار و شهر که این کاروان گذشت
سرها نشان سنگ ز هر پشت بام شد

نی ناله کن که جمع نوامیس اهل بیت(ع)
در معرض نگاه خواص و عوام شد

زینب(س) اسیر  بند غم بی برادری است
یک عمر داغ و درد و غم او را طعام شد

آمد به گوش نغمه ی قران ز روی نی
قران بخوان که شب شب قدر صیام شد

باید که داد هستی خود را برای دین
از کربلا به شیعه خطاب این پیام شد

نی ناله کن که سوخت سراپای ملک دین
زان آتشی که شعله کشان از خیام شد

در پای نیزه زینب(س) مظلومه خون گریست
چون روضه خوان بزم عزایش امام شد

از منبر غدیر محرم شروع شد
بالای نیزه ماه محرم تمام شد

  • ۰۳ مهر ۹۸ ، ۱۲:۱۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

ما را پس از این دیگر،دیوانه شدن هرگز
دور از می و از جام و پیمانه شدن هرگز

عمریست که می نوشم از جام لب دلدار
من با لب پیمانه بیگانه شدن هرگز

چون آتش عشق یار سوزانده پر و بالم
دیگر پس از این غیر از پروانه شدن هرگز

هر روز هزاران بار میمیرم از عشق یار
چون زنده ی عشقم من، افسانه شدن هرگز

آباد شدم زیرا ویرانه نشین بودم
ویرانه نشینان را ویرانه شدن هرگز

من با مژه ی دلدار، گر کشته شوم صدبار 
گر زنده شوم دور از میخانه شدن هرگز

مستم من و هستم من، هستم من و مستم من
چون مستم و هستم من، فرزانه شدن هرگز

بتخانه ی میخانه شد کعبه ی حاجاتم
طوف حرمی غیر از این خانه شدن هرگز

  • ۰۲ مهر ۹۸ ، ۱۰:۰۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی

به چهره دلبر من مطلع غزل دارد
لبش حلاوت کندویی از عسل دارد

دلش چو آینه صاف است و سینه اش دریاست
هزار شاخه گل یاس در بغل دارد

گمان کنم که ز باغ بهشت می آید
که عطر و بوی خوشی مثل آن محل دارد

یکی است دلبر من در میان مهرویان
هزار شمس و هزاران قمر بدل دارد

ندیده برده دل جمله ی خلایق را
درون خانه ی دل جای از ازل دارد

برای بوسه زدن بر لبان چون قندش
تمام عمر لبانم به دل امل دارد

میان دیده و دل شعله ور شده آتش
که چشم و دل سر دلدار من جدل دارد

اگر چه کشته مرا او به تیر مژگانش
برای فتنه گری نیت جمل دارد

تمام سال مرا وعده داده است او که
بهار چون برسد جای در حمل دارد

دلم برای رسیدن به یار در پرواز
دو دیده ام ولی از هجر او رمل دارد

اگر چه دوره دوری ز یار جانفرساست
خوشم که دوره ی دوری از او اجل دارد

 

  • ۰۱ مهر ۹۸ ، ۱۱:۱۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی