اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

۱۴ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

1
پشت در است حضرت زهرای مرضیه(س)
آهسته تر فشار بده درب خانه را

2

گفتم تو را به دخت پیمبر(ص) کتک مزن
حالا که می زنی کمی آهسته تر بزن

3

هیزم نیاز نیست که این درب چوبی است
آورده اید این همه هیزم برای چه ؟

4

از بهر قتل فاطمه(س) کافی است میخ در
شمشیر و نیزه ، سُم ستوران برای چیست ؟

5

در زیر دست و پا شده له دختر رسول(ص)
این است  رسم مهر و موّدت به اهل بیت(ع)!!؟

6

نیلی شده است صورت مادر گمان کنم
سیلی به صورتش زده اند نانجیب ها

7

عشق علی(ع) است مسجد و محراب پس چرا
او را به سوی مسجد و محراب می کشید؟

8

آید صدای ناله ی زهرا(س) ز پشت در 
رحمی که بار شیشه به دوشش گرفته او

9

این خانه ای که جای نزول ملائک است 
در آتش جهالت و بغض و حسد بسوخت

10

بستند با طناب دو دست علی(ع) و بعد
او  را برای بیعت با ظلم می برند

11

بردی فدک به زور مگر کافی ات نبود
سیلی زدن به صورت زهرا دگر چرا ؟

12

گفتی از اسلام و از قرآن حمایت می کنم
سوره کوثر چرا در زیر پا افتاده است ؟

13

دیده باید خون بگرید در عزای فاطمه(س)
گر نسوزم از غم زهرا(س) مسلمان نیستم 

 

  • ۲۹ مهر ۹۹ ، ۰۴:۵۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی

سراپا غمم در عزای رضا(ع)
به نالم چو نی با نوای رضا(ع)

من آن زائر مبتلای توام
غریب خراسان گدای توام

تویی معدن حلم و مهر و وفا
عطای تو شرمنده کرده مرا

به هردم بخوانم تو را یا رضا(ع)
همه هستی من به راهت فدا


تو هستی فقط یار و غمخوار من
گشودی گره ها تو از کار من

طبیب همه دردمندان تویی
به اجساد بی جان ما جان تویی

رضا جان حریم تو دارالشفاست
نگاهم کن آقا نگاهت دواست

تویی پاره ی پیکر مصطفی(ص)
رضایی و نور دل مرتضی(ع)

شده مرغ دل ساکن کوی تو
نشسته به عشقت لب جوی تو

بسوزد ز داغ تو قلب بشر
زند دست ماتم ز داغت به سر

جواد(ع) تو آزرده حال از غمت
بنالد چو نی در غم و ماتمت 

دل ما شده غرق اندوه و غم 
ز اشک بصر دیده ها همچو یم

تو می سوزی از آتش زهر کین
ز درد و غمت شیعیان دلغمین

به عرش خدا جبرئیل امین
ز داغت به زانو نهاده جبین

تویی حجت کبریا یا رضا(ع)
غمین در عزایت زمین و سما

شده چشمها در غمت رود خون
به دلها شده غم روی غم فزون

تویی حافظ ملک ایمان و دین
ز داغت غمین جمله ی مومنین

چو آتش بیافتاد در باغ تو
دل مومنان سوخت از داغ تو

در آن حجره می سوخت پا تا سرت 
به حنت عزادار تو مادرت

 زد آتش به جان تو زهر ستم
دل از داغ تو گشته لبریز غم

تو می سوختی چون ز زهر جفا
شد عالم به یکباره ماتمسرا 

 ز داغ تو خون دیده ی مردم است
عزادار تو خواهرت در قم است

سعادت بدون تو راهش گم است
دو چشمم سوی قبله هفتم است

تو هستی امامو تویی مقتدا
و اوراد تسبیح ما یا رضا(ع)

  • ۲۳ مهر ۹۹ ، ۱۷:۲۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی

سینه طوفانی شد از داغت امام مجتبی(ع)
دیده بارانی شد از داغت امام مجتبی(ع)

یابن زهرا(س) خورده ای شب تا سحر خون جگر 
چادر خاکی مادر دیده ای در رهگذر

دیده ای از دشمن و از دوست پیوسته ستم
قامتت در زیر بار غصه و غم گشته خم

خورد چون مادر زمین، لرزید آقاجان تنت
آسمان ویران شد از آوای مادر گفتنت

در جوانی مادرت وقتی که شد قامت کمان
شد بهار عمر تو از داغ مادر چون خزان 

بین کوچه خورد سیلی چون به روی مادرت
بود اشک چشم و آه و ناله تنها یاورت

گشته ای آزرده حال از طعنه و زخم زبان 
اشک چشمان تو چون سیلاب از چشمت روان

قلب تو مجروح تر گردید از جسم حسین(ع)
زینب(س) از داغ تو سیل خون بریزد از دو عین

ای جگر گوشه ی زهرا(س) جگرت سوخت ز زهر
کس جگر سوخته تر از تو ندیده است به دهر

زهر نوشیدی و جان و تنت آرام گرفت
از غمت ماه صفر ماه عزا نام گرفت

سالها غصه و غم در دلت اندوخته بود 
از غم مادر و بابا جگرت سوخته بود

برده ای ارث تو مظلومی خویش از پدرت
چون علی(ع) زیر ستم خم شده آقا کمرت

گرچه از ضربت شمشیر نشد زخم، تنت
سنگ باران شدی و پاره شد آقا کفنت

کینه توزان جمل ظلم فراوان کردند
چشم یاران تو را چشمه ی جوشان کردند 

همسرت سنگ صبور تو نبوده مولا
سوخت باید ز عزا و غم تو واویلا

 بین آن کوچه که سیلی به رخ مادر خورد
مجتبی(ع) نیز زمین خورد و همان جا هم مُرد

بود یک روضه ی مکشوفه زمین خوردن تو
مُرد باید ز غم مادر و آن مردن تو

علت قتل تو شد حادثه ی کوچه و در
قاتلت باعث هر غائله و فتنه و شر  

دم آخر نگه تو به برادر بوده است
اشک چشم تو روان در غم مادر بوده است

در غمت اشک عزا می چکد از دیده ی ما
ریزد از حنجره ی اهل سما مرثیه ها

  • ۲۲ مهر ۹۹ ، ۱۶:۴۰
  • علی اسماعیلی وردنجانی

سایه سار سر اسلام  که رفت از بر ما
جاری از داغ غمش اشک دو چشم تر ما

چون غریبانه سفر کرد و برفت از دنیا
شد عزادار پدر ام ابیها زهرا(س)

مثل یک سایه گذشت از سر ما پیغمبر(ص)
در غمش دست عزا زد به سر خود حیدر(ع)

چشم را بست و سفر کرد به سوی عقبی
سوخت از غم جگر فاطمه اش واویلا

زینب(س) از غصه و غم ناله برآورد ز جان
قد او در غم پیغمبر اسلام(ص) کمان

حسن(ع) از داغ رسول دو سرا(ص) می گرید
همنوا با همه ی اهل سما می گرید

شد حسین ابن علی(ع) چشمه ی خون چشمانش
تا قیامت شده اندوه و عزا مهمانش

آن که بودی دو جهان هدیه و ارزانی او
بود بر زانوی حیدر(ع) سر نورانی او

او غم انگیز ترین لحظه ی رفتن را داشت
او غریبانه ترین حالت مردن را داشت

غربت لحظه ی تشییع زمین را لرزاند
همه ارکان و ستون های یقین را لرزاند

شهر در حیله و نیرنگ و علی(ع) تنها بود
موسم کشمکش و جنگ و علی(ع) تنها بود 

نقشه ی غصب ولایت عملی شد آن روز
تا به مسند بنشیند خود شیطان آن روز

تا علی(ع) آب روی پیکر اطهر می ریخت
آن جماعت به سر سوره ی کوثر می ریخت

بر در خانه ی زهرا(س) شده از هیزم ، پُر
می زند آتش بیداد و جفا هردم گُر

شعله پیچید به در، نوبت زهرا(س) آمد
پشت در دخت نبی ام ابیها(س) آمد

منکسر پهلوی او بین در و دیوار است
سینه ی فاطمه(س) مجروح از آن مسمار است

نا گهان خورد زمین او و به زحمت افتاد
همسر شیر خدا بین جماعت افتاد

او که می سوخت ز هجران پدر واویلا
محسنش سقط شد از ضربه ی در واویلا

تا که برخاست ز جا خورد ز رذلی سیلی
صورت او شده از ضربه ی سیلی نیلی

تا کفن کرد علی(ع) پیکر پیغمبر(ص) را
بستری شد ز غم و درد و مصیبت زهرا(س)

  • ۲۲ مهر ۹۹ ، ۱۶:۳۶
  • علی اسماعیلی وردنجانی

من قبر خاکی تو را مرقد تصور می کنم 
مولا به روی قبر تو گنبد تصور می کنم

هر دم به پای دل شوم، من زائر کوی شما
من قبر ویران تو را مشهد تصور می کنم 

ده ها شبستان و رواق،صحن و سرا با صد اتاق
قبر تو را من کعبه ی ایزد تصور می کنم 

وقتی که وارد می شوم،از سمت باب الفاطمه(س)
مرّاث و مداح تو را احمد(ص) تصور می کنم

من می سپارم گوش جان بر نغمه ی مداح تو
خود را میان زائران اسعد تصور می کنم

هر دم شهادت می دهم تو حجت اللهی حسن(س)
در ذهن خود این جمله را اشهد تصور می کنم 

عمری نشستم درکمین،در یاری قران و دین
ویرانه ی قبر تو را، مرصد تصور می کنم 

تو حجت اللهی و من، در فکر دیدار توام
زیرا که دیدار تو را، مقصد تصور می کنم

تو جانی و جانان من، تو دینی و ایمان من
خود را فدایی تو صد درصد تصور می کنم

  • ۲۲ مهر ۹۹ ، ۱۶:۳۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی

نماد فتنه که «انّ الرّجل لیهجر» گفت
منافقانه سخن از روی تکبر گفت

کسی که داعیه ی پیروی ز احمد(ص) داشت
نه صادقانه که او از سر تنفّر گفت 

به جز حسادت و کینه نبود در دل او
به دین سبب سخن خویش با تمسخر گفت

تمام دین شده از این کلام او ویران
چقدر او سخن خویش با تبحّر گفت 

جمود و جور و تحجر نماد او هستند
و این کلام هم آن عامل تحجّر گفت

گمان نداشت کسی، این چنین سخن گوید
ز روی بی ادبی، فوق هر تصوّر گفت

ستون دین بشکست و مسیر دین گم شد
از آن کلام که او از روی تبختر گفت 

و گفت: اشهد ان لا اله الا الله 
شهادتی که فقط از روی تظاهر گفت

ز جهل، بی خبران پیروان او شده اند
حدیث دین خدا از سر تجاهر گفت

نمود فخر به تعداد پیروان خودش 
به نص وحی که الهاکم التکاثر گفت

نزد به احمد مختار(ص) او فقط تهمت
به اهل بیت نبی (ص)با دو صد تغایر گفت

به هر کجا که سخن از ولای حیدر(ع) بود
به هر بیان که توانست در تناظر گفت

به هر مکان و زمان و به هر بیان و سخن
به صورت متناوب و یا تواتر گفت

به غیر وحی نگوید سخن رسول خدا(ص)
منافقی به او «انّ الرّجل لیهجر» گفت

  • ۲۲ مهر ۹۹ ، ۱۶:۲۹
  • علی اسماعیلی وردنجانی

حی علی العزا
یاحسین(ع)2
یاحسین(ع)2
حی علی البکاء
یاحسین(ع)2
یاحسین(ع)2
اهل آسمان، با آه و فغان
دست غم به سر، دارند از داغت حسین جان
حی علی العزا
حی علی البکاء
جسمت روی خاک کربلا افتاده بی سر
سرت بر روی نی چون ماه تابان
بخوان بالای نی آیات قران
ای جانم حسین
ای جانم حسین
اطفال حرم، با اندوه و غم ، بر سر می زنند، از داغ تو 
ای مولای من، افتاده آتش، از ظلم دشمن، در باغ تو
از داغ تو یا مولا، شد بزم عزا برپا 
شد دامان هر شیعه، از باران خون دریا
سرها در گریبان است، از داغ تو یا مولا
بالای سرت
 اینک خواهرت
زینب(ع) ریزد از داغ تو خاک غصه بر سر
با اندوه و غم
 قامت گشته خم
 مولا مادر غم پرورت زهرای اطهر
بریزد از بصر اشک دمادم 
به جنت روضه می خواند پیمبر
ای جانم حسین (ع)
ای جانم حسین (ع)
یا حسین(ع)2
یا حسین(ع)2
از داغ حسین(ع)، می ریزد ز عین، بر دامان ما، دریای خون
 دلها غمگین و، سر بر جبین و، در ماتم او، سینه محزون
در خون پیکر مولا، در بالای نی سرها
در بند ستم زینب(س)، گرداگرد او اعدا
اطفال حرم گریان، از داغ غم مولا
حالا ای امام
 می سوزد خیام
در بند ستم ما راهی بزم شرابیم
سرها روی نی
ما گریان ز پی
بنگر دامنم از اشک چشمم گشته دریا
حالا می روم  صحرا به صحرا 
 سرتو روی نی از ظلم اعدا
ای جانم حسین (ع)
ای جانم حسین (ع)
اهل آسمان، با آه و فغان
دست غم به سر  دارند از داغت حسین جان
حی علی العزا
حی علی البکاء
جسمت روی خاک کربلا افتاده بی سر
سرت شد روی نی  چون ماه تابان
بخوان بالای نی آیات قران
ای جانم حسین
ای جانم حسین
در بند ستم، راهی سوی شام، اطفال امام، ای وای ای وای
زینب(س) می رود،  در بزم شراب، با قلب کباب، ای وای ای وای
چوب خیزران آزرد، لبهای تو را مولا
شد آزرده پاهای اطفال از شن صحرا
هردم  روز عاشورا، هر جا خیمه ی غمها
یک شب درتنور 
باشی میهمان
تا خاکستری گردد رخت، ای ماه تابان 
در وقت اذان
تو قران بخوان
الا ای کاف و ها و یا و عین و صاد مریم
 بخوان قران که لبریزم من از غم
 به دردم نیست جز این نغمه مرهم
ای جانم حسین (ع)
ای جانم حسین(ع)
یا حسین(ع)2
یا حسین(ع)2
مشکی می‌پوشم، گرم چاووشم، غمها بر دوشم، دوستت دارم
ای اصل ایمان، ای جان جانان، عشق بی‌پایان، دوستت دارم
گریان و عزادار داغ اصغرت هستم
بنگر از سر نیزه من غمپرورت هستم
روز و شب پریشان جسم بی‌سرت هستم
ای وای از غمت
 ماه ماتمت
عمری در عزایت بی قرار و دل غمینم
بی‌تابم حسین
 اربابم حسین
از حالا به فکر کربلا و اربعینم
کاشکی اربعین ای ماه خوبان
باشم در کنارت ای  حسین جان
ای جانم حسین (ع)
ای جانم حسین(ع)
اهل آسمان، با آه و فغان
دست غم به سر، فریاد از داغت حسین جان
حی علی العزا
حی علی البکاء
جسمت روی خاک کربلا افتاده بی سر
سرت بر روی نی چون ماه تابان
بخوان بالای نی آیات قران
ای جانم حسین(ع)
ای جانم حسین(ع)
ای مولای من،پوشیدی به تن، کهنه پیراهن،جای کفن
در عزای تو، رود خون چشم و از داغ تو خون گشته دامن
پیراهن به غارت رفت جسم بی سرت عریان
می میرم ز داغ تو ای مولای مظلومان
بنگر از سر نیزه خلقی در غمت گریان
آمد بوی اشک،
 یاد آمد ز مشک
یارب غمگساران شهید کربلائیم
حی علی العزا
حی علی البکا
صدای ناله های حضرت زهرا (س) می آید
شمیم عطر عاشورا می آید
فدای آن سر از تن جدایت 
محبوبم حسین(ع) 
محبوبم حسین(ع)
یا حسین(ع)2
یاحسین(ع)2

  • ۱۵ مهر ۹۹ ، ۱۸:۳۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی

اربعین یعنی دلی لبریز عشق
خاطرات تلخ زینب(س) از دمشق

اربعین یعنی که دلهای غمین
داغ جانسوز یل ام البنین 

اربعین یعنی دل از غم آتشین
گریه ی دخت امیر المومنین(ع)

اربعین یعنی که با حالی حزین
دست غم بر سر ختام المرسلین(ص)

اربعین یعنی که در عرش برین
می زند بر سینه جبریل امین

اربعین یعنی که اطفال حرم
دیده ها گریان و دل لبریز غم

اربعین یعنی که زین العابدین(ع)
تا قیامت می شود ماتم نشین 

ناله ی شب گیر و آه آتشین
تا سحر گه گریه ی اهل یقین

خاطرات کاروان درد و غم
کاروان رنج و اندوه و ستم

اربعین یعنی دل از غم کباب
آفتاب و پیکر ام الکتاب 

داغی شن ها، خس و خاشاک و دشت
کودکان و گریه ی غمناک و دشت

اربعین یعنی دوباره بوی خون
خاطرات کربلا و جوی خون

بی برادر، نیمه ی شب نافله 
زینب(س) و بار مصیبت، قافله 

گر خورد سیلی یتیمی از عدو
اشک دیده  می شود آب وضو

کار دشمن طعنه ها و خنده بود
طعنه ها چون آتش سوزنده بود

کاروان یک کهکشان اندوه بود
بارغم سنگین تر از صد کوه بود

گاه در میخانه بوده کاروان
گاه در ویرانه بوده کاروان

بر سر نی راس  طفلی  شیر خوار
چشم اهل کاروان چون جویبار

چشم زینب (س) چشمه ی احساس بود
از بغل بر نی سر عباس(ع) بود 

با نسیم باد گیسوی نگار
می فزاید غصه های غمگسار

اربعین یعنی دوباره کربلا
شعله ی آتش میان خیمه ها

اربعین یعنی بلا بعد از بلا
پیکر بی سر به زیر نیزه ها

عاقبت شد کربلا دارالنعیم
هر کجا باشم دلم آنجا مقیم

کربلا  فردوس اصحاب یمین
عشق بازان فادخلوها خالدین

  • ۱۵ مهر ۹۹ ، ۱۸:۳۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

اربعین آمد هوایی شد دلم
پر کشید و کربلایی شد دلم

با دلی لبریز اندوه و عزا
عاشقان، دم می زنم از کربلا

هر کجا پا می گذارم بر زمین
تازه گردد خاطرات اربعین

ورد تسبیحم شده نام حسین(ع)
چشمه ی خون است یاران هر دو عین

خاطرات کربلا و اربعین
می کند هر شیعه ای را دلغمین

هر که باشد زائر مولای دل
می رود تا کربلا با پای دل

در مسیرم موکب غم ساختند
روضه خواندند و دلم بگداختند

روضه ی زینب(س) اسیرم کرده است
داغ او یکباره پیرم کرده است

دم به دم یاد سه ساله می کنم
در غم او آه و ناله می کنم 

بار اندوه و عزا بر شانه ام
اشک ریز روضه ی ویرانه ام

گوش پاره، گوشواره برده شد
کودکی از رنج و غم آزرده شد 

کودکی پای برهنه می دوید
خار صحرا پای او را می خلید

کودکی از ناقه می افتاد هی
می زدش او را عدو با کعب نی

بود هفتاد و دو سر در پیش رو
اشک چشم کاروان مانند جو

جسم ها در خاک و خون افتاده بود
کشتی دین واژگون افتاده بود

زخم پیکر بود بیرون از شمار
زیر پا افتاده بودی شهسوار

گاه در بزم شراب و گه تنور
 رفته است آن سر که بود از جنس نور

روی نی با صورتی خاکستری
می کند مولای ما پیغمبری

پای نی زینب(س) به سر دست عزا
بر لب او نغمه ی واویلتا 

در مسیرم هر کجا بود ازدحام
گاه دل در کوفه رفت و گاه شام 

طعنه و زخم زبان اهل شام 
درد و رنج و محنت بی التیام 

آمدم با پای دل تا کربلا
السلام ای خامس آل عبا(ع)

کربلای توست ما را چون بهشت
تا کجا آورده ما را سرنوشت

هاتفی گفتا مرا ای دلغمین 
خیر مقدم، فادخلوها خالدین 

  • ۱۳ مهر ۹۹ ، ۲۱:۱۰
  • علی اسماعیلی وردنجانی

ریزم ز دیده خون جگر درعزای اشک
از سوز سینه ناله کنم در رثای اشک

یک کاروان عزا به سوی شام می رود
با کاروان اشک بگریم برای اشک

جز اشک دیده آب ندیده است کاروان
این کاروان تشنه لب کربلای اشک

راهی به سوی شام بلا کاروان غم
یک کاروان غمزده و آشنای اشک

یک اربعین عزا و ستم می رود به شام
مقصد خرابه، مبداء آن نینوای اشک

بر زخم پای اهل حرم مرهمی نبود 
پای برهنه، خار مغیلان، دوای اشک

از چشمه سار چشم حرم خون دل روان
آباد شد زغصه و ماتم بنای اشک

سرها به روی نیزه و در پای نیزه ها
اهل حرم نشسته به غم با نوای اشک

درد و مصیبت وغم و اندوه وغصه ها
همراه کاروان همگی پا به پای اشک

شد گریه های اهل حرم بس که جانگزا
شد طاق صبر اشک و در آمد صدای اشک

بعد از خدا امید حرم اشک چشم بود
اشک دو چشم هدیه ی ناب خدای اشک

فرش خرابه هست اگر سنگ کینه ها
در زیر پای اهل حرم بوریای اشک

شد چشمه چشمه خون دل از دیده ها روان
هر دیده رنگ خون شده از توتیای اشک

طفل سه ساله را چه نیازی است بر عصا
چون تکیه گاه اوست در اینجا عصای اشک

دیدند گر جفای فراوان در این سفر
اما ندید هیچ کس الا وفای اشک 

شد دیدگان اهل حرم چشمه سار خون
کردند کاروان همه در خون شنای اشک 

خواباند عمه جان رقیه (س)، رقیه(س) را
در گوشه ی خرابه و با لای لای اشک

وقت نماز شب شده عجل علی الصلات
وقت قنوت عاشقی و ربنای اشک 

بعد از شب سیاه رسد صبح سیم گون
چون هست مستجاب، نماز و دعای اشک

  • ۱۳ مهر ۹۹ ، ۲۱:۰۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی