اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

۸ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است


قمری به سر شاخه غزلخوان محمد(ص)
جبریل امین قاری قران محمد(ص)

هر جا گذری رحمت حق گشته فراوان 
گسترده شده سفره احسان محمد(ص)

آهوی زمین، مرغ هوا، ماهی دریا
 هستند همه ریزه خور خوان محمد(ص)

خورده سند عالم هستی چو به نامش
پس عالم و آدم همه مهمان محمد(ص)

برده دل و دین از همه با خلق نکویش
عالم همه مات لب خندان محمد(ص)

خورشید جهانتاب زده تکیه به کوهی
محو رخ رخشنده و تابان محمد(ص)

ای شیعه تو خوش باش که پیروز تو هستی
ماندی تو فقط بر سر پیمان محمد(ص)

ما را چه نیازی به می و میکده باشد
مستیم ز جام می چشمان محمد(ص)

هم رحمت و هم موهبت واسع حق است
ما شیعه ی عشقیم و مسلمان محمد(ص)

گردیده در او حق و حقیقت متجلی
عالم همه سرگشته و حیران محمد(ص)

او ترجمه ی ساده ی ایمان و یقین است
ما دلشده ی گوهر ایمان محمد(ص)

نشناخته بی شک به خداوند خدا را
آن کس که نشد طفل دبستان محمد(ص)

خوش آن که به جز راه محمد(ص) نرود هیچ
یعنی که شده بوذر و سلمان محمد(ص)

ما شاه جهانیم و دو عالم همه از ماست
هستیم  غلامی ز غلامان محمد(ص)

  • ۲۹ آبان ۹۷ ، ۱۴:۰۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی

ترجمه منظوم ذکر قنوت حضرت امیرالمومنین علی(ع)
در لعن دو بت و سرکرده قریش (جبت و طاغوت)
 

بفرست ای اله و ای محمود
به محمد(ص) و آل او تو درود

همه عالم غریق رحمت تو
بر دو بت از قریش لعنت تو

جبت و طاغوت این دو بت هستند
دو بتی که به مثل هم پستند

این دو سر کرده ی ضلالت را
لعن کن ای خدای بی همتا

لعن کن دختران ایشان را
زان که بشکسته اند پیمان را

از تو امر و از این دو بت انکار
تویی از این دو بت بسی بیزار

وحی را هم قبول نا کردند
به رسولت بسی جفا کردند

دین حق واژگون شد از ایشان
این ستم پیشگان و بد کیشان

شد به دست منافقان کثیف
آیه های تو یک به یک تحریف

ظلمها کرده این دو بت به بشر
حکم دین زین دو بت نداده ثمر

این جماعت که از تو بگسستند
همه با دشمنان به پیوستند

شهرها یک به یک شده ویران
خانه های فساد آبادان

هر که در دام این دو بت افتاد
شد اسیر تباهی و بیداد

لعنت کردگار بی همتا
بر همه پیروان این بتها

خانه وحی گشته ویرانه
بسته شد ، قفل شد در خانه

خانه وحی سقف بشکسته
دستهای وصی به هم بسته

واژگون گشته سقف این خانه
ظاهر و باطنش چو ویرانه

اهل خانه ز بیخ برکندند
کودکان را چو مرغ پر کندند

شد تهی منبر نبی ز وصی
ای خدا،بت نشسته جای نبی

منکران امامتند این قوم
گمره و در ظلالتند این قوم

غرق در باتلاق گناه عظیم
جایشان قعر دوزخ است و جحیم

در جهنم درون چاه سقر
جایشان ده بدون راه مفر

ای خدا زان عذابشان بچشان
که بود فوق درک هر انسان 
 

هرچه بنموده اند این دو بدی
لعنشان کن تو لعنتی ابدی

منکران حقیقتند این دو
دشمنان شریعتند این دو

ظالمانه به روی هر منبر
خوانده خود را به مسلمین رهبر

هر دوشان از نفاق سر شارند
با وصی نبی به پیکارند

با منافق جلیس و همکارند
مومنین زان دو بت در آزارند

راستگویان از آن دو آزرده
کافران نفع زین میان برده

هر امام به حق که شد مقهور
کرد تغییر واجبی که به زور

ناپسندی که شد پسندیده
بس دلایل که گشت نادیده

خون و خونابه ها که شد جاری
حق شناسان اسیر بیگاری

نیک ها زشت و زشت ها زیبا
جلوه وارونه داده حکم خدا

 ارث ها را به زور می بردند
مال مردم به زور می خوردند

بس غنیمت که ملک خود کردند
بس حرامی که این دو بت خوردند

خمس ها صرف غیر اهلش شد
حکم نا اصل عین اصلش شد

هر ستم گشت گسترانیده
هر نفاقی نهان شد از دیده

هرچه نیرنگ کرده اند آنها
وعده ها داده شد بدون وفا

هر امان نامه ای که شد امضا
حاصلش بود ظلم و جور و جفا

بگرفتند جان انسانها
بشکستند جمله پیمانها
 

هر حلال خدای گشته حرام
هر حرامی شده حلال مدام

هر چه پهلو که پاره گردیده
غنچه هایی که چیده شد چیده

استخوانی که گشته بشکسته
هر سند، پاره پاره، سر بسته

اجتماعی که شد پراکنده
دختری که به گور شد زنده

بس عزیزی که خوار شد زانها
پست و بی اعتبار شد زانها

خوارها هم بسی عزیز شدند
غوره بودند و چون مویز شدند

صاحب حق زحق خود محروم
راستگو در مرامشان محکوم

حکم حق جلوه یافت وارونه
بر بشر ظلم شد دو صد گونه

کفر ورزی هر آن که شد صفتش
با امام به حق شود مخالفتش

داده شد آیه های حق تغییر
شان آیات و معنی و تفسیر

ترک واجب چو شد پسندیده
ریشه باغ دین بخشکیده

از پیمبر گلایه ها کردند
منع اجرای آیه ها کردند

حکم حق بی نتیجه شد زآنها
بشکستند عهد و پیمانها

ادعا ، ادعای حق گویی
راه اما ره ستم جویی

این دو سر کرده صف باطل
کرده انکار شاهد عادل

فکرشان خدعه کارشان نیرنگ
با حقیقت، حقیقتاً در جنگ

وارد دین بسی خیانت شد
بس جفاها که بر دیانت شد

نقشه ها بهر قتل پیغمبر (ص)
شد بدست دو یار و همسنگر

مشکهایی که خشک غلطاندند
لغوهایی که بر زبان راندند

بس تقلب که زاندو شد ظاهر
بس نجاست که خوانده شد طاهر

شده تضییع بس وصیتها
شوم بوده است هر چه نیتها
 

ای خداوند آگه از اسرار
لعن کن آن دو یار را بسیار

در تمام لیالی و ایام
لعنشان کن خدای من تو مدام 
 

لعنتی که نباشدش پایان
از خداوند باد بر ایشان

هر که یار است و یاور آنها
یا که تسلیم باور آنها

هر که امداشان نموده دمی
رهرو راهشان شده قدمی

هر که در سر هوایشان دارد
در دلش گر که جایشان دارد

مهر این دو هر آن که در دل داشت
باغ آتش برای خود می کاشت

ای خداوند خالق دو جهان
از عذابت به جمعشان بچشان

از عذابی که جمله دوزخیان
زان عذابند استغاثه کنان

لعن کن ای خدای عالمیان
هر که با این دو گشت هم پیمان

از عذاب الیم و بی پایان
دم بدم بر مشامشان بچشان

لعن فرما خدا، یکایکشان
واز عذابت به جمعشان بچشان
 



  • ۲۴ آبان ۹۷ ، ۱۲:۵۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی


همچو ابر بهار می گریم در عزای شهید سامرا
روز و شب زار زار می گریم از برای شهید سامرا

دست غم می زنم به سر زغمش تا که جانم ز تن برون آید
جان چه باشد که عالم هستی به فدای شهید سامرا

همه دارایی دوعالم را داده بر من خدای بی همتا
چون که افتاده بر سرم سایه از لوای شهید سامرا

همه ی درد های عالم را می خرم من به جان خود ز غمش
تا که درمان کنم همه را با دوای شهید سامرا

هر که آمد به زیر پرچم او  ارجمند و گران بها بشود
عزت شیعیان ز اعجاز کیمیای شهید سامرا

شکر یارب که شیعه ی اویم  در تلاشم  که راه او پویم
شکر یارب که بوده ام همه عمر مبتلای شهید سامرا

مثل اجداد طاهرینش او معدن فضل و جود و احسان است
ای خوشا آن که فیض بگرفته از سخای شهید سامرا

می کشم گرچه انتظار فرج در همه عمر خود یقین دارم
می رسد عاقبت زمان فرج با دعای شهید سامرا

همه ی سعی و کوششم این است که شود او ز دست من راضی
که رضای خدای بی همتاست در رضای شهید سامرا

حضرت جبرئیل می خواند روضه از داغ عسکری امشب
عرشیان جمله تسلیت گویند به خدای شهید سامرا

کرده واجب محبت او را حضرت حق به مردم دنیا  
من نفس می کشم خدا را شکر با ولای شهید سامرا

چشمه چشمه ز چشم می ریزم خون دل را ز داغ حضرت او
همچو ابر بهار می گریم در عزای شهید سامرا

  • ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۳:۴۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی


هر چه دارم همه از مرحمت آل علی(ع) است
تار و پودم همگی موهبت آل علی(ع) است

پس به حکم ادب و شکر تمام نعمات
سخنانم همه در منقبت آل علی(ع) است
---
در آل علی(ع) فنا شدم پس هستم
در خانه ی شان گدا شدم پس هستم

مس بودم و با مرحمت آل علی(ع)
من پاکتر از طلا شدم پس هستم
---
با آل علی(ع) هر گرهی باز شود
حل مشکل آدمی به اعجاز شود

آن کس که تمام هستی اش آل علی(ع) است
یک بنده ی فوق العاده ممتاز شود
---
با ذکر علی(ع) دعا اجابت بشود
با ذکر علی(ع)  بشر هدایت بشود

شب تا به سحر ذکر علی(ع) بر لب ماست
با ذکر علی(ع) خدا عبادت بشود
---
با آل علی(ع) درد دوا خواهد شد
با آل علی(ع) دفع بلا خواهد شد

گر می طلبی رضای حق ای انسان
با آل علی(ع) خدا رضا خواهد شد

  • ۱۵ آبان ۹۷ ، ۱۲:۳۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی


تو نوری با تو روشن کرد ایزد راه انسان را
و چون می خواست معنایت کند آورد قران را

پس از توحید شرط اصلی اسلام و ایمانی
تویی آن کس که با تو می شود فهمید ایمان را

رسول اللهی و بی تو نمی شد خلق این عالم
به نازت آفرید الله، عیسی و سلیمان را  

ز خود خواهی چو شیطان کرد نافرمانی حق را
تو ماموری که در هم بشکنی بتها و شیطان را

تو هستی رحمه للعالمین در طول دوران ها
ببار ای ابر پر رحمت به  روی خلق باران را

تمام عمر تو شد صرف احسان و فداکاری
تو با احسان خود شرمنده کردی لطف و احسان را

تو از سر تا به پا توحید را معنا و مفهومی
تویی آن کس که با او می شناسم حیّ سبحان را

تو تا رفتی از این عالم، جهان رنگ عزا بگرفت
و دیده کشتی عالم هزاران بار طوفان را

گروهی از خدا غافل، همه عزم جفا کردند
بسوزاندند باغ دین و  پژمردند بستان را

اگر چه با علی(ع) پیمان یاری بسته بود این قوم
پس از تو عهد بگسستند و بشکستند پیمان را

علی(ع) را دست بسته سوی مسجد می کشانیدند
که شاید بشکنند آن قوم از اسلام  میزان را

در خانه بسوزاندند و زهرا(س) را بیازردند
مگر خاموش سازند این جماعت شمس تابان را

تو با زهرا(س) و حیدر(ع) درد انسان را شفا هستید
چه بدبختند آن قومی که رد کردند درمان را

حسن(ع) را بعد تو زهر جفا نوشانده اند این قوم
از این آتش بسوزاندند قلب هر مسلمان را 

به تابوت حسن(ع) آن بی خدایان سنگ باریدند
به سر زد زینب(س) از غم ، دید وقتی سنگباران را

پس از تو دشمنانت از حسینت سر جدا کردند
رها کردند آنان در بیان جسم عریان را

پس از تو خاندانت را به سوی شام غم بردند
و سرها بر روی هر نیزه شد زینت نیستان را

تمام عمر خود را وقف مردم کرده بودی تو
نمک خوردند و بشکستند پس از چه نمکدان را

یکی از خاندانت را به شمشیر ستم کشتند
یکی با زهر و آن یک دید سختی های زندان را

به داغ خاندانت اهل عالم مبتلا گشتند
گرفته داغ تو از غرب عالم تا خراسان را

ولی هرگز نگردد نورتان خاموش در عالم
که ایزد روشنایی داده خورشید فروزان را

  • ۱۵ آبان ۹۷ ، ۱۲:۱۶
  • علی اسماعیلی وردنجانی

از شام بلا به کربلا آمده است
همراه سری ز تن جدا آمده است

بر گونه ی او دو چشمه ی خون جاریست
بانو سر قبر شهدا آمده است
---
آمد به کنار قبر خود با اصحاب
انداخت خودش را روی قبر ارباب

چون با لب تشنه گشته ارباب شهید
می ریخت به روی قبراز چشمش آب
---
آن قافله انگار که کمتر شده بود
انگار اسیر ظلم کافر شده بود

در شام بلا دخترکی جا مانده است
از فرقت او چشم همه تر شده بود
---
ای کشته ی اشک خواهرت آمده است
آن خواهر زار و مضطرت آمده است

تو چشم به راه دخترت هم بودی
افسوس بدون دخترت آمده است
---
زائر کرب و بلا بوی محرم می دهد
بوی رنج و محنت و اندوه و ماتم می دهد

گر هزاران درد داری، کربلا درمان توست
چون حسین ابن علی(ع) بر درد مرهم می دهد
---

ای کشته ی اشک، شیعیان را دریاب
مستان خدا و مومنان را دریاب

با مهر تو جان و تن صفا می گیرد
هر عاشق بی نام و نشان را دریاب


  • ۰۷ آبان ۹۷ ، ۱۰:۱۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

باز باران
غمگنانه
می چکد از چشم زینب(س)
بر روی قبر شهیدان
آبیاری می کند با اشک چشمش
دختر حیدر(ع) گلستان
او چهل منزل زده دست عزا بر سر
کنار یک نیستان
دیده در بالای هر نی 
راس خونین شهیدان
پای هر نی ریخته از چشم او خون
مثل یک رودی خروشان
همسفر بوده است دخت مرتضی(ع)
یک اربعین
با کاروانی از یتیمان
دستها بسته به زنجیر ستم
پاهایشان مجروح از خار مغیلان
بارها افتاده اند از ناقه طفلان
در میان کوچه ها
این کاروان
شد سنگباران
داغ ها دارد به دل بانوی صبر و حلم و ایمان
زیر صدها نیزه ی بشکسته دیده
پیکری صدپاره، عریان
او خبر دارد  سر پاک حسینش
بوده در کنج تنوری تا به وقت صبح مهمان
وای من !
دخت رسول الله
از ظلم گروهی نامسلمان
بوده در بزم شراب می گساران
از چه مهمان؟
از سفر برگشته   
با حالی پریشان
گرد او جمعند اهل کاروان
با چشم گریان
بزم غم برپاست حالا
بر سر قبر شهیدان
روضه خوان بزم غم 
می ریزد اشک از دیده
چون ابر بهاران
اربعین است اربعین
از ما هزاران تسلیت
بر سوگواران
تسلیت بر سوگواران
سوگواران

  • ۰۵ آبان ۹۷ ، ۱۱:۱۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی

ای از تمام اهل جهان غصه دار تر
وی از تمام عالمیان بی قرار تر

هر شب به سوی کرب و بلا می کنی گذر
آقا چقدر دست عزا می زنی به سر

در زیر بار غصه شده قامت تو خم
جاری ز چشمه سار دو چشم تو گشته یم

با یاد آن سفینه که در کربلا شکست
هر صبح و شام کار تو خون گریه کردن است

بشکست تا ستون خیمه ی اسلام راستین
آتش گرفت سینه و گشتی تو دلغمین

بستند آب را و چو جیحون گریستی
هر سر که رفت بر سر نی خون گریستی

هر کودکی که ناله بر آورد از عطش
رفت از تو تاب و طاقت و رفتی به حال غش

هر جا که تیر ظلم به چشمی بشد فرو
از اشک دیده در غم او کرده ای وضو

از ناقه چون که کودکی افتاد بر زمین
از شش جهت برای تو غم رفت در کمین

ناموس دین که وارد بزم شراب شد
قلب تو سوخت از غم و در التهاب شد

هر جا که کودکی به روی خارها دوید
از پای کودکان و ز چشم تو خون چکید

وقتی که گوش پاره شد و گوشواره رفت
آقا توان و تاب تو  و راه چاره رفت

وقتی سری میان تنوری گرفت جا
از خون دیده صورت و دست تو شد حنا

بر روی نیزه رفت چون که سر سیدی شهید
یکباره موی تو ز غم و غصه شد سفید

بر روی نیزه چون که سر آفتاب شد
آتش گرفت سینه و قلبت کباب شد

می سوخت خیمه ها و یتیمان به بند غم
از غصه بود در دلت آقا دو صد الم

وقتی که حلق کودکی از تیر کین درید
باران اشک تو به روی گونه می چکید

افتاد چون به خاک علمدار کربلا
کردی میان بحر غم و غصه ها شنا

می خورد سنگ غم به سر آل مصطفی(ص)
تا در تمام عمر نشینی تو در عزا

آمد به گوش نغمه ی قران ز روی نی
گشتی اسیر  درد فراوان ز روی نی

شد کاروان غصه سوی شام غم روان
یک باره شد بهار  شما زرد چون خزان

تا اسب بی سوار  سوی خیمه ها دوید
آقای من ز بار مصیبت قدت خمید

زینب(ع) که زد به چوبه ی محمل جبین خویش
آتش گرفت سینه و قلب تو ریش ریش

ما نیز در عزای جد تو هستیم سوگوار
همراه با تو دیده ی ما نیز اشکبار

سخت است سخت گر چه غم و درد انتظار
هستیم ما به  وعده وصلت امیدوار  

  • ۰۱ آبان ۹۷ ، ۱۳:۰۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی