اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

۴ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

خداوندا گرفتاری عظیم است

همه اوضاع ملت ها وخیم است

خدایا بر ملا گردیده اسرار
الهی زندگی سخت است و دشوار

حجاب و پرده ها از بین رفته
همه خوف و رجا از بین رفته

زمین تاریک و سرد و تنگ گشته
نزولات سماوی سنگ گشته

خداوندا تو پشتیبان مائی
تو سکاندار و کشتیبان مائی

تو صاحب خانه ای ما میهمانیم
تو قاضی هستی و ما شاکیانیم

تو هم جانی و هم آرام جانی
امین و رازدار بندگانی

سلامی پیشکش فرما به احمد(ص)
تحیّات تو بر آل محمد(ص)

به فرمان تو بر ما حکمرانند
که ما جسمیم و آنها مثل جانند

همه هستیم بر عهدی که بستیم
مطیع خاندان وحی(ع) هستیم

مقامشان رفیع است و بلند است
بسی این خانواده ارجمند است

خداوندا به حق این جماعت
ببر ما را سر کوی سعادت

به حق مصطفی(ص) محبوب حیدر(ع)
به حق مرتضی(ع)، یار پیمبر(ص)

شما هستید خورشید هدایت
نباشد جز شما ما را کفایت

شما یار و مددکارید ما را
به ما فرمانروا هستید و مولا

همه چشم انتطار یار هستیم
که مشتاق دمی دیدار هستیم 

بیا مهدی(عج) که تو صاحب زمانی
تو یار و یاور درماندگانی

به فریاد دل ما شیعیان رس
به امداد ضعیف و ناتوان رس

تماشا کن ببین بی تاب ما را
به حق مادرت دریاب ما را

اسیر موج طوفانیم و گرداب
مدد ما از تو می جوئیم، بشتاب

خدا ای مهربان مهربانان
به حق چارده معصوم(ع) و قرآن

نما لطف خودت را شامل ما
که جز غم نیست اینجا حاصل ما

به دست خود تو ما را شادمان کن
همه ویرانه ایم، آبادمان کن

  • ۲۳ دی ۰۰ ، ۰۸:۵۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی

به نص وحی مگر این جهان برای تو نیست؟

جهان مگر همه در سایه ی لوای تو نیست

مگر که ملک فدک نیست حق تو بانو؟
مگر که غاصب آن، دشمن خدای تو نیست؟

مگر نسوخت در خانه ی تو یا زهرا(س)؟
مگر که حادثه ی کوچه کربلای تو نیست؟

بدون توست بهشت برین جهنم محض
برو بهشتِ علی(ع) این جهان سرای تو نیست

تمام عالم هستی فدای نام تو باد
سزاست تا که بمیرد اگر فدای تو نیست

بقا گرفت هر آن کس که شد فدائی تو
کسی فناست وجودش که او فنای تو نیست

به خاک پای تو افتاده اند اهل سماء
و خاک بر سر خاکی که خاک پای تو نیست

به هر کجا نگرم خیمه ی غمت بر پاست
کجای خاک زمین خیمه ی عزای تو نیست

تو کوثری و متاع جهان قلیل و کم است
کثیر وحی الهی جهان که جای تو نیست

به زیر بار غمت قامت علی(ع) خم شد
هزار حیف قد و قامتش عصای تو نیست

تو می روی و علی(ع) را نمی بری با خود
مگر امیر عرب یار دلربای تو نیست؟

تمام اهل جهان ریزه خوار خوان تواند
نیافریده خدا هر که را گدای تو نیست

برای اهل زمین قبر خاکی ات گم شد
که با صفاتر از این صحن با صفای تو نیست

رضای توست دلیل بهشت رفتن ما
جهنمی است هر آن کس پی رضای تو نیست

به محسنت قسمت می دهم دعایم کن
برای من به خدا بهتر از دعای تو نیست

  • ۱۵ دی ۰۰ ، ۰۸:۵۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی

شد کوچه ها کرب و بلای فاطمیه

برپاست هر سو خیمه های فاطمیه 

دل های ما تا روز محشر داغدار است
چشمان ما از داغ زهرا(س) اشکبار است

یک فاطمیه یک جهان اندوه و ماتم
بزم عزای حضرت زهراست عالم

رفت از جهان زهرا(س)، در این دنیا غریبیم
سر تا به پا دردیم و بی یار و طبیبیم

ما ساکنان سرزمین اشک هستیم
با رنج و اندوه و مصیبت عهد بستیم

ما الفتی دیرینه با اندوه داریم 
در سینه ها ما غصه ای انبوه داریم

عمریست ما با داغ زهرا(س) انس داریم
تا زنده ایم از داغ زهرا(س) اشکباریم

رنگ عزا دارد زمین در مرگ زهرا(س)
مشکی ترین بیرق شده بر پا در اینجا

در باغ ما جز یاس محصولی دگر نیست
اشک دو چشم شیعه جز خون جگر نیست

اشک دو چشمم تا قیامت نذر زهراست
ورد لبم وقت عبادت نذر زهراست

ما را برای اشک و ماتم آفریدند
در سینه ی ما کوهی از غم آفریدند

تا چشم بگشودیم غم دیدیم و ماتم
یا فاطمیه بوده یا ماه محرم

محزونترین آوای غم را ناله کردیم
لبریز اندوه و عزا و حزن و دردیم

عمریست ما در انتظار یار هستیم
مجروح از میخ در و دیوار هستیم

می سوخت وقتی از ستم آیات قرآن
شد خانه ی دل ها سراسر بیت الاحزان

یک دشت داس امّا فقط یک شاخه ی یاس
یاسی که حتی بر نوازش بود حسّاس

یک گل گرفتار دو صد گرگ بیابان
یک عده گرگ تحت امر شخص شیطان

رخت مسلمانی به تن پوشیده گرگان
تا خلق پندارندشان قومی مسلمان

بردند جمله حمله سوی بیت حیدر(ع)
حیدر(ع) وصی و نایب خاص پیمبر(ص)

بیت امیر المؤمنین(ع) کانون دین است
شان نزول وحی و قرآن مبین است

کعبه اگر از سنگ، در مکه بنا شد
این خانه اما مهبط وحی خدا شد

ویرانه شد کعبه به دست لشکر فیل
یارب کجا هستند پس طیراً ابابیل؟

  • ۱۳ دی ۰۰ ، ۰۸:۵۸
  • علی اسماعیلی وردنجانی

شبی را تا سحر بیدار بودم

من آن شب میهمان یار بودم

نمی گنجیدم آن شب هیچ در پوست
که مست دیدن دلدار بودم
*
خداوندا اسیر زلف یارم
در این زندان شده طی روزگارم

نمی خواهم رهائی من از این بند
که از این بند دارم هرچه دارم
*
خداوندا منم محزون و مضطر
دو چشمونم شده دریای احمر

گذشت عمر و ندیدم روی مهدی(عج)
نکن محرومم امّا روز محشر
*
پر از غم گشته آوازم خدایا
غمینه نغمه ی سازم خدایا

پُرم از درد و اندوه جدائی
شکسته بال پروازم خدایا
*
من از روز ازل چشم انتظارم
به فکر دیدن رخسار یارم

شدم محروم از دیدار دلبر
به مانند همه ایل و تبارم
*
خداوندا پر از درد فراقم
پر است از آتش هجران اجاقم

هوای کوی دلبر دارم، افسوس
پرم بشکسته، از پا هم چلاقم
*
به امید وصال قرص ماهی
نشستم در کنار کوره راهی

گذر هرگز نکرد یارم از آن راه
بهار عمر من طی شد الهی
*
نگار ماه رخسارم نیامد
انیس و یار و غمخوارم نیامد

نرفتم یک قدم هم سوی دلبر
فقط گفتم بیا، یارم نیامد
*
نیامد یار اگر، تقصیر از ماست
اگر شد دیده تر، تقصیر از ماست

به جای گریه باید چاره ای کرد
که اشک بی ثمر...، تقصیر از ماست
*
به یارب یارب شب زنده داران
به امید دل امیدواران

نشستن را نباشد حاصلی هیچ
به سوی یار باید رفت یاران
*
به اشک و ناله و آه شبانه
به تسبیح و دعای عاشقانه

به سوی یار باید رفت دائم
نه آن که روز و شب عذر و بهانه
*
الا ای یوسف زهرا(س) کجائی
که مُردم از غم و درد جدائی

به هر دردی دوائی باشد اما
نباشد درد هجران را دوائی

  • ۰۲ دی ۰۰ ، ۱۰:۲۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی