اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

۱۳۲ مطلب با موضوع «حضرت امام زمان عج» ثبت شده است

الا یا ایهاالساقی من از جام تو هوشیارم
که با یک جرعه از جامت مرا کردی گرفتارم

من غفلت زده در خواب بودم در تمام عمر
می ناب خیال تو نمود از خواب بیدارم

خیال آن جمال تو مرا مستم نمود آقا
از این مستى است هوشیارى، الا اى نازنین یارم

شنیدم تا که توصیف تو را اى یوسف زهرا(س)
چنان بردی دل از من، که از تمام خلق بیزارم

بده یک وعده ی دیدار و هرچه ناز خواهی کن
چنان هشیارم از جامت که نازت را خریدارم

تویی تسبیح حاجاتم تویی ورد مناجاتم
فقط نام تو میگویم چو من مشغول گفتارم

به مهرت هر دو عالم را خدا یکجا به من بخشید
چه خوشبختم که من در دل فقط مهر تو را دارم

تو هستى تار و پود من، همه بود و نبود من
به تنهایی فقط صفرم، ولى نزد تو بسیارم

اگر آیى دو چشمم را کنم فرش رهت آقا
به حق سوگند پایت را به مژگانم نیازارم

تویی پایان هر رنجی، تویى درمان هر دردى
بیا کز دورى رویت تمام عمر بیمارم

هزاران بار اگر خود را فدای مقدمت سازم
هزاران بار دیگر هم فدا گشتن بدهکارم

گنه آلوده را توفیق دیدارت میسر نیست
گنهکارم من و بر درد هجرانت سزاوارم

  • ۱۸ دی ۹۹ ، ۰۸:۰۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی

بی تو یک عمر است آقا بیقراری می کنم
من برای دیدنت لحظه شماری می کنم

روزها را چشم در راه تو هستم تا به شب
چون که شب شد تا سحر شب زنده داری می کنم

کودکانه از غم هجران روی ماه تو
ناله بر می آورم، فریاد و زاری می کنم

مرگ تدریجی است بی روی شما این زندگی
در غم مرگ خودم من سوگواری می کنم

از همان روز نخستین سخت معتادت شدم
بی تو یک عمرست احساس خماری می کنم

ای تمام اعتبارم گر نباشی پیش من 
هیچم و اقرار بر بی اعتباری می کنم

بی تو این دنیای ما سرد است و تاریک و خموش
در فراقت خون دل از دیده جاری می کنم

چون نبودم یاورت وقتی توانی داشتم 
با هزار افسوس آقا شرمساری می کنم

چون غبار غم نشسته روی چشمان ترم
دیده ام کم سو شده احساس تاری می کنم

از سر لطف و کرامت پای بر چشمم گذار
گر بیایی، پیش پایت جان نثاری می کنم

  • ۲۷ آذر ۹۹ ، ۰۷:۴۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

امید و آرزوی من فقط زیارت توست 
تمام عمر دلم مانده در اسارت توست 

همیشه نام تو تسبیح صبح و شام من است
لبم همیشه حکایتگر حکایت توست 

شکست کاسه ی صبرم به سنگ هجر و فراق
بیا که زندگی ام بسته بر حمایت توست  

به شوق دیدن تو می کشم نفس آقا
بیا که دار و ندار من از عنایت توست 

چگونه بی تو بجویم ره سعادت خویش 
چراغ راه بشر کمترین رسالت توست 

دلم گرفته چو مرغی که در قفس مانده
بیا که مرغ دلم تشنه ی عیادت توست  

تو ابر رحمتی و بی تو این جهان مرده است  
بهشت خرم و سرسبز از طراوت توست 

بخوان به نغمه ی خوش آیه های قرآن را
که گوش جان بشر عاشق قرائت توست  

قسم به جان تو آقا دعای صبح و شبم
دعا برای ظهور تو و سلامت توست

چه می شود که بیایی و قد علم بکنی
که چشم شیعه به قد قامت و قیامت توست

چه خوب می شد اگر هاتفی ندا می داد
نماز جمعه ی این هفته با امامت توست

  • ۲۰ آذر ۹۹ ، ۱۰:۰۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی

جان جهان نثارت اگر شد بعید نیست
دلها همه شکارت اگر شد بعید نیست

فرش ره تو دیده ی ما شیعیان شده
بر چشم ما گذارت اگر شد بعید نیست

تو کعبه ای و ما همه حاجی کوی تو
جبریل پرده دارت اگر شد بعید نیست

مرغ دلم اسیر کمند نگاه توست
دل ساکن دیارت اگر شد بعید نیست 

آن کس که بوده در همه ی عمر مست تو
شیدایی و خمارت اگر شد بعید نیست

بار گنه به دوش ولی عاشق توئیم
عاشق دلیل عارت اگر شد بعید نیست

وصف جمال توست که دل برده از بشر
زندیق هم دچارت اگر شد بعید نیست

تقصیر ماست علت تاخیر در فرج
افزون تر انتظارت اگر شد بعید نیست

واژه برای از تو سرودن توان نداشت
وصف یک از هزارت اگر شد بعید نیست

  • ۲۹ آبان ۹۹ ، ۱۷:۵۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی

دل لبریز از عشقم هوای جمکران دارد
هوای پر کشیدن تا به اوج آسمان دارد
تمنّای تماشای رخ صاحب زمان(عج) دارد
کنار جمکران او دل من آشیان دارد

شب جمعه دلم صاحب زمانی می شود آری
به عشق دیدن رویش، کشد تا صبح بیداری

از اینجا بار بربست و سفر آغاز کرد این دل 
به عشق دوست تا اوج فلک پرواز کرد این دل
دوباره پر گشود و هجرتی ممتاز کرد این دل
به کار عاشقی این بار هم اعجاز کرد این دل

شب جمعه دل من می رود تا جمکران دوست
که شاید باشد او یک شب انیس و همزبان دوست

دل من حاجی آن قبله ی دلهاست ای یاران
دل من قطره و مولای من دریاست ای یاران
دل من ساکن کوی گل زهراست ای یاران
دل من بی رخش آشفته و شیداست ای یاران

شب جمعه شب دیدار روی یوسف زهراست
شب پرواز مرغ دل به سوی یوسف زهراست

دلم با عشق دلبر می پرد تکرار در تکرار 
پرید و رفت از پیشم به شوق دیدن دلدار
برای دیدن دلبر دلم دارد بسی اصرار
دلم را خوش کن ای دلبر تو با یک وعده ی دیدار

شب جمعه دلم تا کوی دلبر می کند پرواز
که با دلبر نماید اوج عشق خویش را ابراز 

نگاهی گر کند باشد نگاه او مسیحایی
ربوده دل ز اهل عالم آن یار تماشایی 
ندیده هیچکس رویی بدین خوبی و زیبایی
تمام خوبرویان محو آن خورشید رؤیایی

دل از روز ازل شد خانه ی آن یار ای یاران
نباشد خانه ی دل خانه ی اغیار ای یاران

نشسته مرغ دل بر شاخسار گلستان او
سپارد گوش جان مرغ دل من بر اذان او
صفایی می کند گاهی به زیر سایبان او
شده شرمنده مرغ دل ز لطف بیکران او

شب جمعه نوای اهل عالم هست یا مهدی(عج)
ز جام باده ی نابت همه سرمست یا مهدی(عج)

  • ۲۰ آبان ۹۹ ، ۱۴:۵۹
  • علی اسماعیلی وردنجانی

کودکانه دوست  می دارم  تو را ده تا فقط
تو بیا اما کنارم لحظه ای آقا فقط

از غم هجر تو می ریزد به دامن اشک من
قطره قطره ریخته تا گشته یک دریا فقط

ای گل زهرا(س) سراغت را گرفتم بارها
از زمین تا آسمان تا هر دل و هر جا فقط

آمدم با پای دل من بارها تا کربلا
در کنار قتله گه در ظهر عاشورا فقط

بارها در جستجویت تا مدینه آمدم
بین کوچه در کنار خانه ی زهرا(س) فقط

خوبرویان گر چه طنازند و دل ها برده اند
برده ای تو یک تنه دل از همه دنیا فقط

در میان خوبرویان نیست همتایی تو را
در همه عالم تویی یکتا و بی همتا فقط

یا اباصالح(عج) به جان مادرت زهرا(س) قسم
شوق دیدار تو ما را هست روح افزا فقط

وحی را معنا و مفهومی نبودی جز شما
همچو اجدادت تو هستی وحی را معنا فقط

خانه ی دل های ما عمری است گشته خانه ات
جای تو پیوسته باشد در دل شیدا فقط

تو بیا تا جان شیرین را کنم قربان تو 
صادقانه دوست می دارم تو را مولا فقط

  • ۰۷ آبان ۹۹ ، ۱۶:۵۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی

چند شنبه برو که منتظرم
چشم در راه جمعه ای دگرم

شنبه تا پنج شنبه دلگیرم
از غم هجر یار خونجگرم

زیر بار غم جدایی یار
خم شده سالهاست این کمرم

داده وعده که جمعه می آید
جمعه ها را یکی یکی شمرم

شب ظلمانی فراق برو
طالب صبح روشن و سحرم

تا دم مرگ هم صدایش زد
بود در انتظار او پدرم

نکند من هم از جهان بروم
و نبینم جمال آن قمرم

زندگانی بدون او مرگ است
در فراقش به حال محتضرم

یوسف فاطمه(س) ز راه رسید
چشم در راه درج این خبرم

به گمانم که او نرفته سفر
حاضر است او؛  منم که در سفرم

این منم که به سوی او هرگز
ره نپیمودم و نشد گذرم

 برسان تو به او سلام مرا 
بعدها در غیاب من پسرم

  • ۳۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۱۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی

جان به قربان تو ای دلبر رویایی من
یاد تو صبح و مسا مونس تنهایی من

قبله گاه منی و بی تو ندارم خور و خواب
دین و دنیای منی یار تماشایی من

بی تو امروز گرفتار جهنم شده ام
وعده ی حق تویی و جنت فردایی من

طاقتم طاق شده از غم هجران رخت
رفته از کف دگر آن صبر و شکیبایی من

طعنه بشنیده ام از دشمن و از دوست مدام
دم زدن از تو شده باعث رسوایی من

دانه ای بودم و با عشق تو دردانه شدم
عشق تو شد سبب رشد و شکوفایی من

دم گرم تو مرا داده حیات ابدی
ای مرا روح و روان روح مسیحایی من

یوسف فاطمه(س) هستی و گل باغ بهشت
خوبتر از همه ای ای گل زهرایی من

  • ۰۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۸:۲۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی

دارم به سر هوای تو یا ایها العزیز
هر شیعه مبتلای تو یا ایها العزیز

هستم همیشه بر سر خوان کرامتت
ریزه خور سخای تو یا ایها العزیز

بر سر مراست تاج شرافت تمام عمر
چون بوده ام گدای تو یا ایها العزیز

شد با صفا ز مقدم تو عرش کبریا
ای جان من فدای تو یا ایها العزیز

من در تمام عمر زدم دم ز اهل بیت(ع)
در سایه ی لوای تو یا ایها العزیز

باشد رضای حضرت حق در رضای تو
من در پی رضای تو یا ایها العزیز

پوشیده اند بر تن من جامه ی بقا
چون گشته ام فنای تو یا ایها العزیز

غیر از جفا ندیده ای از من تو سالهاست
شرمنده ی وفای تو یا ایها العزیز

دردم بده که درد تو درمان دردهاست
من تشنه ی دوای تو یا ایها العزیز

گردد میسر امر فرج یا امام عصر(عج)
با ذکر ربنای تو یا ایها العزیز

عیدی شیعه دیدن رخسار ماه توست
دست من و عطای تو یا ایها العزیز

  • ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۰۶
  • علی اسماعیلی وردنجانی

1

آقا بیا که بی تو جهان جز سراب نیست
ما تشنه ایم و هیچ نشانی ز آب نیست

پر شد جهان ز ظلم و ستم در غیاب تو
آقا بیا که چاره به جز انقلاب نیست
2
آمد خبر که شیعه تو را جان رسیده است
بر درد شیعه دارو و درمان رسیده است

بگذشت شام تیره و هنگام صبح شد
خورشید صبح نیمه ی شعبان رسیده است
3
سید و سرور و سالار می آید روزی
جلوه ی حضرت دادار می آید روزی

ظلمت شب ابدی نیست گذر خواهد کرد
روشنی بخش شب تار می آید روزی
4
عمریست اسیر ظلم شبها هستیم
گمگشته ی در کویر و صحرا هستیم

بگذشت تمام عمر در تاریکی
ما منتظران صبح فردا هستیم
5
طی شد شب ما، طلوع خورشید آمد
شد صبح سپید و نور توحید آمد

آنکس که جدایی اش غمی سنگین بود
با آمدنش برای ما عید آمد
6
گردیده همه عرش خدا گلباران
از خاک زمین تا به سما گلباران

بگذاشت گل فاطمه(س) چون پا به زمین
در مقدم او شد همه جا گل باران
7
ای فصل بهار جلوه ی رخسارت
سرسبزترین باغ جهان گلزارت

ما تشنه ی دیدار تو هستیم آقا
ما را بچشان جرعه ای از دیدارت
8
تو بر سر شیعه سایبانی آقا
معنایی و مفهوم اذانی آقا

لولاک لما خلقت الافلاکت گفت
زیرا که تو صاحب الزمانی آقا
9
تو معدن اسرار خدایی آقا
قران تویی و روح دعایی آقا

بیمار غم فراق رویت هستیم
تنها تو به درد ما دوایی آقا
10
ای آن که یکی ولی برای همه ای
آمینی و پایان دعای همه ای

بی روی تو مردم جهان بیمارند
باز آی که درمان و دوای همه ای
11
بی روی تو روزگار ما ظلمانی است
چون ابر بهار چشم ما بارانی است

باز آی که در فراق رویت آقا
هر شیعه اسیر هجر و سرگردانی است
12
تو وارث ذوالفقار حیدر(ع) هستی
تو ترجمه ی سوره کوثر هستی

ای یوسف زهرا(س) قدمت بر دیده
احیاگر اسلام پیمبر(ص) هستی

 

  • ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۰۷:۴۸
  • علی اسماعیلی وردنجانی