بازی
منم آن طفل بی پروا که با خنجر کنم بازی
که با لبخند شیرین با دل مادر کنم بازی
من از جام لب ساقی شدم مستی می آلوده
منم میخاره ی مستی که با ساغر کنم بازی
اگر از عشق و از ایمان نشد لبریز جام من
یقین دارم که با آئین و با باور کنم بازی
پریشان حالم و بی تابم و یکدم قرارم نیست
منم آشفته و با نقش انگشتر کنم بازی
تمام عمر خود را صرف جمع سیم و زر کردم
منم آن تاجری که با زر و زیور کنم بازی
منم آن واعظی که وقت ارشاد مسلمانان
به جای موعظه با کرسی و منبر کنم بازی
به جای آن که تدبیری بیاندیشم حکیمانه
سیاست پیشه ای هستم که با کشور کنم بازی
به نص آیه ی قرآن به جنگ کفر باید رفت
به جای جنگ با زندیق و با کافر کنم بازی
به جای آن که قرآن رهنمای راه من باشد
به صوت و لحن خود با سوره ی کوثر کنم بازی
دم از حیدر(ع) زدن آسان ولی شیعه شدن سخت است
ببازم عمر اگر با واژه ی حیدر(ع) کنم بازی
- ۹۹/۰۸/۰۷