اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه
چهارشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۱۹ ق.ظ

حل معما

یک بار دگر دلم هوایی شده است
تا اوج فلک رفته خدایی شده است

همراه تمام سینه سوزان جهان
با پای پیاده کربلایی شده است
---
ویرانه شبی بزم عزاداری شد
اطفال یتیم کارشان زاری شد

می خواند رقیه(س) روضه ی بابا را
از چشم فلک چشمه ی خون جاری شد
---
کار من و دل بی سر و بی سامانی است
از موج بلا و غم دلم طوفانی است

من بهر پدر سفره ی دل بگشایم
چون دست تهی و شب شب مهمانی است
---
با درد و غم و بلا مدارا کردند
بزم غم و درد و رنج برپا کردند

اسلام نبی به دستشان احیا شد
آنان همگی کار مسیحا کردند
---
سیمای پدر را چه تماشا می کرد
با راس پدر، رقیه(س) نجوا می کرد

سرّی است نهان در سر خونین پدر
 در نیمه ی شب حل معما می کرد

 

  • ۹۸/۰۷/۱۰
  • علی اسماعیلی وردنجانی
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.