اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه
دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۸:۲۰ ق.ظ

کاروانی غم زده


راهی شام بلا شد کاروانی غم زده
کاروان سالار، اما قهرمانی غم زده

بر سر نیزه سر مردانِ سر از تن جدا
پای هر نیزه یتیم نوجوانی غم زده

بر تن عالم لباس غم بپوشان ای خدا
تا قیامت این جهان باشد جهانی غم زده

چون محرم می شود عالم پر از غم می شود
ماه اندوه و عزا، فصل خزانی غم زده

بار غم باشد به دوش تک تک این کاروان
مرد و زن، پیر و جوان با کودکانی غم زده

بر سر نیزه سر هفتاد و دو سرو سهی
پای نیزه قامت از غم کمانی غم زده

کاروان هر جا قدم بگذاشت بیت الغصه شد
خرمی می رفت و می گشتی مکانی غم زده

خورد چوب خیزران وقتی به لبهای حسین(ع)
از خجالت خیزران شد خیزرانی غم زده

دشمنان بستند بر نیزه سری را از چه رو ؟
این سر سقاست یعنی قهرمانی غم زده

یک طبق آورده اند سوغات بهر دختری
این سر باباست یعنی ارمغانی غم زده

چشمهای آسمان خشکید در ظهر عطش
خاک خونین شد به زیر آسمانی غم زده

سر بریدند از اذان، شد ماذنه بیت الحزن
بغض در سینه، غمی در دل، اذانی غم زده

  • ۹۵/۰۷/۲۶
  • علی اسماعیلی وردنجانی
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.