اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

اگر چه سرد و خاموشم، نمی گویم اگر حرفی 
درون سینه ام دریایی از حرف و سخن دارم

دلیل این سکوتم ناتوانی نیست در گفتن
برای بازگفتن نیست، آن حرفی که من دارم

درون یک قفس هستم کنار یک تفرّجگاه 
خوشم از اینکه گهگاهی نگاهی بر چمن دارم

به سیلی صورتم را سرخ می دارم تمام عمر
منم مردی که بهر صورتم «دستی بزن» دارم

منم «یک لاقبا» اما خدا را شکر می گویم 
که از دار فنا من هم قبایی را به تن دارم 

اگر چه جیب من خالی و باشد تنگ دست من
 شکم خالی است اما شادم از این که دهن دارم

ندارم یک ستاره در تمام آسمان ها من
ولی شاخه گلی زیبا به نام «یاسمن» دارم 

به هر حالی که باشم من خدا را شکر می گویم
به حمدالله من هم لا اقل یک پیرهن دارم

تمام مال و اموالم به یک ارزن نمی ارزد
به زعم خود ولی شاید که اخلاقی حَسَن دارم

تمام عمر من طی شد به اجرای «ر‍ُسومی» چند 
ندارم فکر نو از بس که آداب و سنن دارم

پر از دردم ولی بی دردتر از من نخواهی یافت!
هزاران «درد بی دردی» درون این بدن دارم

زمین فرش آسمان هم سقف بالای سرم باشد 
چه می خواهم دگر من که به این وسعت وطن دارم

به گرد خویش می بافم قفس چون کرم ابریشم
تمام عمر را امّا هوای «پر زدن» دارم!

اگر پرت و پلا بود این قصیده عذر می خواهم
برای روزهای بعد اشعاری «خفن» دارم 

  • ۰۵ آذر ۰۴ ، ۰۹:۱۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی

دختر آخرین رسول خدا(ص)
خورده از دست کافری سیلی
بوده چون ضربه محکم و کاری
گشته رخسار فاطمه(س) نیلی

بگمانم عدوست عزمش جزم
 نزد در چون نموده هیزم جمع
می کشد شعله از در خانه
تخته ها گشته اند همچون شمع

پشت در بود حضرت زهرا(س)
شرم اما نکرد از او دشمن
بی حیا شد جسورتر وقتی
دید آنجا به پشت در یک زن

با لگد ضربه زد به در «ثانی»
در خانه شکست واویلا
سینه ی فاطمه(س) شده مجروح 
پهلویش هم شکسته شد حالا 

بار شیشه به دوش زهرا(س) بود
بین دیوار و در شکست آن «بار»
نسل سادات ثُلثِشان کم شد
چشم حیدر(ع) از این مصیبت زار

بسته شد بعد، هر دو دست علی(ع)
و علی(ع) را به زور می بردند
آری آن دشمنان دین خدا
حق او را به زور می خوردند

فاطمه(س) قد خمیده بود اما
با همان حال یار حیدر(ع) بود  
مانع بردن علی(ع) می شد
چون که او پاسدار حیدر(ع) بود

درد پهلو شدیدتر شده بود
بی اثر بود بهر او دارو
مادر قد خمیده ای می زد
با همان حال خانه را جارو

چون که از این جهان سفر کردم
یا علی(ع) تو شبانه دفنم کن
دشمنان مرا خبر نکنید
یا علی(ع) مخفیانه دفنم کن

چون که در زیر دست و پا له شد
سوره ی پر بهایی از قرآن
همه گل های گلسِتان پژمرد
شد «خزان دیده» گلشن ایمان

رفت زهرا(س) و در مصیبت او
آسمان و زمین عزا دارند
چشم ها در عزای حضرت او
مثل ابر بهار می بارند

می کشد شعله از غم زهرا(س)
آتش غصه ای که در دل هاست
چاه همصحبت علی(ع) شده است
چون که مولای مؤمنان تنهاست

  • ۳۰ آبان ۰۴ ، ۰۵:۳۰
  • علی اسماعیلی وردنجانی

عمر بگذشت و کویر قلب باران را ندید
در تمام سال ها فصل بهاران را ندید

بود چشم ما به در شاید که جان آید به تن
در تمام عمر اما جسم ما جان را ندید 

چشم ما شب تا سحر چشم انتظار ماه ماند
تا سحرگاهان ولی ماه فروزان را ندید

روزهای عمر ما تاریک بودی مثل شب
 چون که هرگز چشم ما خورشید تابان را ندید

ما گدای یک نگاه از یوسف زهرا(س) شدیم
شد دریغ از ما و دیده لطف و احسان را ندید

قطره های اشک بوده میهمان چشم ما
چون که چشم خسته ی ما روی ایشان را ندید

بود با الفاظ بازی، خواندن قرآن ما 
چشم ما چون معنی آیات قرآن را ندید

عده ای با شوق دیدارش ز جان بگذشته اند
چشم آن ها چون که شاید راه آسان را ندید

ما ز هجرانش همه بیمار و درد آلوده ایم
روح ما فرسوده شد دارو و درمان را ندید

دم زدیم از یوسف زهرا(س) به ظاهر جملگی
 در وجود ما کسی شیطان پنهان را ندید

دین ما «دینار» بود و مذهبمان هم «ذهب»  
در وجود ما کسی یک ذره ایمان را ندید

  • ۲۷ آبان ۰۴ ، ۰۵:۴۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی

نقل فرموده حضرت باقر(ع)
 یک حدیث شریف نورانی
گر قرائت کنی مدام آن را
کربلایی شوی به آسانی

این زیارت که نامش عاشوراست
معنی آیه های قرآن است
خواندن این دعای با ارزش
سبب بخشش گناهان است

گر به دنبال قرب حقّ هستی
این زیارت مفید می باشد
هر که خوانده است این زیارت را
نزد حق رو سفید می باشد

همه روزه بخوان زیارت را 
تا ببینی فضائل و برکات
اجر تو با خدای سبحان است
حضرتش می دهد تو را حسنات

هست پاداش و مزد خواندن آن
بیشتر از هزار حجّ قبول
نیز آزادی هزار اسیر  
و شهادت کنار سبط رسول(ص)

خواندن این زیارت پر فیض
باعث روشنایی دل هاست
نور شب های ظلمت قبر است
که بشر زیر خاک ها تنهاست 

در صف محشر و زمان معاد
شافعش می شوند آل رسول(ص)
بر سرش تاج عزّت و شرف است
چون که گشته زیارتش مقبول

خواندن این دعای پر برکت
یاری از اهل بیت(ع) و قرآن است
زنده باید بماند عاشورا
این زیارت برای آن جان است

استجابت شود دعای بشر
هر تمنا که از خدا بکند
قلعه ی محکم است و حصن حصین
از بشر دفع صد بلا بکند 

خواندن این زیارت پر خیر
باعث رفع تنگ دستی هاست
موجب دفع ترس و واهمه است 
اوج احساس حق پرستی هاست

خواندن این دعا به هر نوبت
مِثل تجدید عهد و پیمان است
عهد با حضرت امام حسین(ع)
دردها را شفا و درمان است

دوستی ها و دشمنی ها را 
جستجو کن در این زیارت ناب
توشه بردار با قرائت آن
از هم اینک برای روز حساب

  • ۲۲ آبان ۰۴ ، ۱۲:۲۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی

بی علی(ع) دنیای ما دنیا نبود
هیچ چیزی در جهان زیبا نبود

جانشینی بهر پیغمبر(ص) نبود
شیعه را بعد از نبی(ص) رهبر نبود

الگوی عدل و عدالت حیدر(ع) است
بی علی(ع) عدل و عدالت ابتر است

در شجاعت هست حیدر(ع) بی نظیر
بود خالی بیشه بی حیدر(ع) ز شیر

هست حیدر(ع) اسوه ی تقوا و دین
بی علی(ع) بی یار و یاور متقین

سینه ی او بود دریایی ز علم
اسوه ی صبر و تحمل بود و حلم

اوست مولا و امیرالمؤمنین(ع)
بی علی(ع) بودند آنان بی معین

بی علی(ع) دین بود اسیر انحراف
راه دین بی او نبود این گونه صاف

بی علی(ع) تفسیر قرآنی نبود
نامی از اسلام و ایمانی نبود

هست حیدر(ع) بانی فقه و کلام
بی علی(ع) حتی نبود از فقه نام

هست او الگوی اخلاص و عمل
اوست در صدق عمل ضرب المثل

هست حیدر(ع) بی شبیه و بی بدل
گفته های اوست شیرین چون عسل

بی علی(ع) بود عرصه بر اسلام تنگ
بی علی(ع) بودی کُمیت شیعه لنگ

بی علی(ع) نهج البلاغه هم نبود
شیعه را این مُعجم محکم نبود

بی علی(ع) فخر و امیر مؤمنان
نامی از شیعه نبودی در جهان

رهنما راه سعادت را نبود
شاهدی امر رسالت را نبود

گر نمی آمد به دنیا مرتضی(ع)
بی برادر بود و تنها مصطفی(ص)

بود بی همتا در آن صورت بتول(س)
بی علی(ع) می ماند پس ابتر رسول(ص)

بی علی(ع) احکام دین کامل نبود
حکم دین را هیچ کس عامل نبود

بی علی(ع) گم بود حقّ در این جهان
نا به حق می داد حق خود را نشان

هست حیدر(ع) با حق و حق با علی(ع)
بی علی(ع) می ماند شیعه بی ولیّ

بی علی(ع) بی یار و یاور بود اسیر
 بی معین بودند ایتام و فقیر  

ذکر حیدر(ع) هست طاعت از خدا
می کنم در راه حیدر(ع) جان فدا

یاعلی(ع) ذکر مناجات من است
یاعلی(ع) ورد عبادات من است

تا نفس باقیست با صوت جلیّ
می زنم فریاد و گویم یاعلی(ع)

  • ۱۸ آبان ۰۴ ، ۱۶:۳۸
  • علی اسماعیلی وردنجانی

منزل امن و امان نیست به غیر از بهشت
راحت روح و روان نیست به غیر از بهشت

افضل هر آرزو، آروزی دیگری است
مرتبه ای فوق آن نیست به غیر از بهشت

جان تو و جسم تو هست متاعی گران
قیمت این جسم و جان نیست به غیر از بهشت

شیعگی اهل بیت(ع) لطف خدای علی(ع) است
پیشکش شیعیان نیست به غیر از بهشت 

سرور اهل بهشت مُتّقیِ صالح است
اجر همه مؤمنان نیست به غیر از بهشت

حفظ زبان از گناه شرط مسلمانی است
مزد حفیظ زبان نیست به غیر از بهشت

هر که نگوید دروغ یا نگریزد ز حقّ
آخرت او را مکان نیست به غیر از بهشت

هر که به عهدی که بست هیچ خیانت نکرد
جایگهش بی گمان نیست به غیر از بهشت

آن که دوچشمان خود بسته به روی حرام
بر سر او سایبان نیست به غیر از بهشت

صادق و بخشنده و محسن و نیکوسرشت
قسمت این بندگان نیست به غیر از بهشت

حجّ و بقیع و نجف، مشهد و کرب و بلا 
نیّت ما زائران نیست به غیر از بهشت

مقصد پای تن و پای سرِ ما یکی است
مقصد این کاروان نیست به غیر از بهشت

قصد خداوند از خلقت عالم چه بود؟
خلقت هفت آسمان نیست به غیر از بهشت

وقت اذان می رسد نغمه ی طوبی به گوش
شرح نماز و اذان نیست به غیر از بهشت

مهر و محبت کنید با همه ی بندگان
اجر تو ای مهربان نیست به غیر از بهشت

 نفس که اماره است بشکنش ای پهلوان
جایزه ی قهرمان نیست به غیر از بهشت

باش مطیع «خدا» تا که بگیری بقا
زندگی جاودان نیست به غیر از بهشت

  • ۱۶ آبان ۰۴ ، ۰۸:۳۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی

«برداشتی از خطبه ی ۲۰۲ نهج البلاغه»
یا محمد(ص) سلام ما بر تو
بر تو که آرمیده ای در خاک
باز گردانده ام امانت تو
فاطمه(س) این یگانه گوهر پاک

آمده زودتر کنار تو
فاطمه(س) نور دیده ات اکنون
 شده از هجرتان دو چشم من
چشمه ای اشک و چشمه ای هم خون

از جدایی دخترت زهرا(س)
شده لبریز کاسه ی صبرم
بعد زهرای مرضیه(س) دیگر
تک و تنهاترین در این شهرم

باورت می شود مصیبت تو
بدهد اندکی تسلایم!
چون به یاد آورم در آغوشم
رفت جان از تن تو، مولایم

من به دستم سر تو را آقا
به روی سنگ قبر جا دادم
«بازگشت همه به سوی خداست»
نرود هیچ وقت از یادم

السلام علیک یا احمد(ص)
پس بگیر از من این امانت را
چون که نیلی است صورت زهرا(س)
حاضرم بشنوم ملامت را

پهلوی او شکسته، شرمنده
بین دیوار و در چنین شده است
سینه ی او ز میخ در زخمی است
بعد هم نقش بر زمین شده است

رنگ رخساره اش شده نیلی
چون که سیلی به صورتش خورده
خورده از دشمنان کتک زهرا(س)
تو مگیر از «برادرت» خرده

پس از این از غم فراق شما
کار من روز و شب عزاداری است
رخت غم تا ابد به تن دارم
خون دل از دو چشم من جاری است

راز دل را به چاه خواهم گفت
چون که اینجا غریب و تنهایم
تا که با اشتیاق نیمه شبی
رستگارانه سویتان آیم

یامحمد(ص) ز فاطمه(س) بشنو
قصه ی ظلم و حقّ کُشی ها را
بشنو راز چادر خاکی
رنج سیلی به روی زهرا(س) را

می سپارم به خاک زهرا(س) را
با دلی غرق ماتم و اندوه
حق نگهدارتان، خدا حافظ
غمتان روی دوش من چون کوه

  • ۱۳ آبان ۰۴ ، ۰۷:۴۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی

«نیم نگاهی به چند آیه و روایت با موضوع اشک»
هر که چون آیات قرآن را شنید
سجده کرد و اشک از چشمش چکید

چون تلاوت کرده قرآن با خضوع
پس بیفزاید خدا او را خشوع

ای خوشا آن کس که از خوف خدا
می چکد اشکش به هنگام دعا

آن که ریزد اشک در حد نخود
هست پاداشش چو یک کوه اُحد 

آن که در خلوت بترسد از خدا
ترس او ترسی است پر اجر و بها

چون شود هنگامه ی محشر بپا
اوست زیر ظلّ عرش کبریا

اشک جاری شد گر از بیم خدا 
روز محشر ایمنی بخشد تو را

اشک چشم و ترس دل وقت دعا
هر دو باشد رحمت بی منتها

دل به اشک چشم نورانی شود
مانع افکار شیطانی شود

هست محبوب الهی قَطرتَیْن
قطره ی خون شهید و اشک عین

گر که از خوف خدا اشکی چکید
چشم ایمن می شود یوم الوعید

هر چه را در این جهان پیمانه ای است
اشک را هرگز ولی پیمانه نیست

چون که گاهی اشکِ کمتر از نمی
می نشاند آتشی را چون یمی

چهره ای که اشک روی آن نشست
گَرد فقر و ذلّت از آن رخت بست

چهره ای که از اشک تر باشد مدام
آتش دوزخ شود او را حرام

آن که گریه بین امّت می کند
جملگی را غرق رحمت می کند

آن که در دنیا اسیر محنت است
اشک چشمانش کلید رحمت است

دوستان پس گریه کردن عار نیست
دشمنی چون اشک بهر نار نیست

گر که با اشکت نویسی سرنوشت
می شود دوزخ گلستان چون بهشت

چارده معصوم(ع) از خوف خدا
گریه می کردند هنگام دعا

اشک دیده می دهد دل را جلا
قیمت اشک است افزون از طلا

گریه کردن در سحرگاهان خوش است
گریه وقت خواندن قرآن خوش است

اشک باید ریخت با یاد خدا
بعد هم با عشق آل مصطفی(ص)

سعی کن چشمان تو گریان شود
تا لبت روز جزا خندان شود

  • ۱۰ آبان ۰۴ ، ۰۹:۰۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی

روز میلاد زینب کبری(س)
گل لبخند بر لب زهراست 
گل باغ علی(ع) و زهرا(س) اوست
مایه ی فخر و زینت باباست

چشم بگشوده بر جهان زینب(س)
تا دهد درس صبر بر انسان
او که ثانی حضرت زهراست
قلبش آکنده است از ایمان

زینب(س) است و نواده ی احمد(ص)
شاخه ای از درخت طوبا اوست
دختر مرتضاست این بانو
شافع شیعیان مولا اوست

حاصل ازدواج دو دریا
دختری شد مکرر زهرا(س)
زینت مرتضاست این دختر
نام او هست زینب کبرا(س)

چشم اهل جهان شده روشن
یُمن میلاد دختر حیدر(ع)
گوئیا گشته باز هم نازل
سوره ای مثل سوره ی کوثر

روز میلاد این گل زیبا
آسمان ها شده چراغانی
جشن میلاد زینب کبری(س)
شده برپا به عرش رحمانی

آسمان ها ستاره می بارند
نور باران شده است خاک زمین
دست افشان و پای کوبانند
جمله ی انبیا و اهل یقین

سوره ی هل اتی علی الانسان
هست آئینه ی جمال او
اوست چون که مکرر زهرا(س)
می رسد تا فلک کمال او

آمده تا که مادرش زهرا(س)
صاحب معدن طلا بشود
آمده تا که مایه ی فخرِ
اسدالله و مرتضی(ع) بشود

معدن حلم و فضل و احسان است
بی معلم علیمه می باشد
دختر دختر رسول خداست
زینب(س) است و عقیله می باشد

کیست؟ زهرای حضرت زهرا(س)
رازدار علی(ع) ولی خداست
حسنینند هر دو مدیونش
او به حق وامدار کرب و بلاست

بر سر خوان زینب کبری(س)
ای خوشا هر کسی گدا باشد
صله ی ریزه خوار این سفره
چند امضای کربلا باشد

  • ۰۴ آبان ۰۴ ، ۱۶:۵۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی

گفت هدهد با سلیمان نبی(ع)
شرح حال مردم ملک سبا
گفت: دیدم مردم آن سرزمین
عبد خورشیدند و غافل از خدا

بود یک زن پادشاه آن دیار
صاحب انواع و اقسام نعیم
داشت آن زن در میان قصر خود
جایگاه ویژه و تختی عظیم

گفت: با هدهد سلیمان نبی(ع)
نزد آن زن نامه ی من را ببر
چون که آن زن خواند پیغام مرا
تو از احوالش بکن ما را خبر

متن آن نامه کلامی ساده بود
بعدِ بسم الله الرحمن الرحیم
خواست تا «بلقیس» تسلیمش شود
بر خلاف امر شیطان رجیم

نامه را خواند و نشد تسلیم حقّ
پیروی کرد او ز شیطان رجیم
گفت: با یاران سلیمان نبی(ع)
نزد من آرید آن تخت عظیم

گفت: شخصی با سلیمان نبی(ع) 
چون که می دانم کمی علم کتاب
قبل از آن که ‌پلک را بر هم زنی
تخت را می آورم عالی جناب!

با همان یک ذره از علم کتاب
حضرت آصف سلیل برخیا
تخت را در کمتر از یک ثانیه
تا فلسطین بُرد از ملک سبا

سال ها بگذشت و در ملک حجاز
چون محمد(ص) رحمةً للعالمین
شد به فرمان خدای ذوالجلال
آخرین پیغمبر روی زمین

کافران گفتند با او این سخن
تو که اینجا نزد ما می زیستی!
گر نداری شاهد شایسته ای
پس در این صورت پیمبر نیستی

گفت: من را شاهد اول خداست
آن که باشد هستی ام از هست او
داده او حکم رسالت را به من
من گرفتم حکم خود از دست او

شاهد دوم کسی باشد که او
هست آگاه از همه علم کتاب
او مرا باشد وصی و جانشین
کرده او را هم خداوند انتخاب
 
با شجاعت او «سلونی» گفته است
چون که آگاه است از علم الکتاب
سینه ی من شهر علم و دانش است
مرتضی(ع) هم هست بر این شهر، باب

 

علم حیدر(ع) هست هفتاد و دو حرف
علم آصف بود یک حرف از کتاب!
شد تفضّل بر علی(ع) علم الکتاب
هست این شأن و مقام بوتراب

 

مقتدای مؤمنین و مؤمنات
شاهد خلقت علی(ع) مرتضاست
ای مسلمانان عالم تهنیت
چون که حیدر(ع) شافع روز جزاست

  • ۲۷ مهر ۰۴ ، ۱۷:۱۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی