اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

سخت دلتنگم خدایا یار می خواهم فقط
من ز دلبر جرعه ای دیدار می خواهم فقط

چون که نوشیدم من از جام نگاهش جرعه ای
دیگر از آن جام هی تکرار می خواهم فقط

در تمام عمر در بند و اسیرش بوده ام
من در این دار فنا دلدار می خواهم فقط

من به شوق روی او شب زنده داری می کنم
آری از دلدار من رخسار می خواهم فقط

مانع دیدار روی او گناهان من است
سر به راهم کن کمی افسار می خواهم فقط

از برای گریه کردن در غم هجران یار
در کویر هجر او دیوار می خواهم فقط

هست بازار فروش یوسف زهرا(س) کجا؟
یک نشانی من از آن بازار می خواهم فقط

چون که می خواهم بگردم روز و شب ها گرد یار
یارب از تو من خط پرگار می خواهم فقط

  • ۰۶ دی ۰۳ ، ۰۷:۲۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی

تا که تقدیم نبی(ص) سوره ی اعطینا شد
چشم های تو به رخسار محمد(ص) وا شد

ای همه عالم هستی به فدای قدمت
چشم بگشودی و یکباره جهان زیبا شد

چون که نازل شده اسماء تو از عرش خدا 
همه بی مثل و نظیر و همه بی همتا شد

راکعه، مرضیه، معصومه، رضیه، زکیه
زهره و ساجده و فاطمه ی زهرا شد

حره و صابره و صادقه هستی و بتول 
نامهای تو همه تاج سر اسما شد

آمدی تا بشوی ثانی حیدر(ع)، زهرا(س)
کیستی؟ دختر بابا که اُمِ بابا شد

شهره بین همه خوبان جهان گردیدی
نام تو ذکر مناجات مسلمان ها شد

همه دنیاست قلیل و تو شدی خیر کثیر
کرم و فضل تو برتر ز همه دنیا شد

بی تو قرآن نبی(ص) معنی و تفسیر نداشت
آمدی تک تک آیات خدا معنا شد

غاصب حق تو و حق علی(ع) شوهر تو 
روسیاه و خجل و مفتضح و رسوا شد

همه ی عمر به مدح تو سخن خواهم گفت
دم زدن چون که ز خویشان نبی(ص) فتوا شد

  • ۲۶ آذر ۰۳ ، ۱۰:۲۰
  • علی اسماعیلی وردنجانی

ما روز و شب ها لحظه ها را می شماریم
چشم انتظار دیدن رخسار یاریم

هر چند محرومیم ما از دیدن یار
هستیم دلخوش پشت پرده یار داریم

چون گشته طولانی فراق روی دلدار
چشم انتظارش با دو چشم اشکباریم

بی روی او هر لحظه ای فصل خزان است
چشم انتظار رؤیت فصل بهاریم

آید اگر او، فرش راهش دیده ی ماست
ما جملگی در پیش پایش جان سپاریم
------------
اینها که گفتم جملگی در حد حرف است
اهل عمل ما نیستیم اهل شعاریم

آری دلیل غیبت طولانی یار
ما روسیاهان، مایه های ننگ و عاریم

سرگرم کار خویش و عصیان و گناهیم 
گوییم اما بر غم هجران دچاریم

در فکر جمع ثروت و مال و منالیم
گوییم اما در فراقت بی قراریم

چشم انتظار فیش واریز حقوقیم
گوییم آقاجان بیا چشم انتظاریم

چشم انتظاری های ما یک کذب محض است
کذاب های بی حیای روزگاریم

هجران شده طولانی و ما را غمی نیست
ما بندگان بی غم پروردگاریم

سست است باورهای ما نسبت به مولا
از این جهت ما نزد او بی اعتباریم

تنهای تنها مانده او بی یار و یاور
ما نیز تنهاتر از او در این دیاریم

یک عمر بوده کار ما عشقی دروغین
شایستگان ضربه های ذوالفقاریم

آری برای دیدن رخسار مهدی(عج)
محتاج قصد و عزم و طرح و ابتکاریم

سیصد نفر مرد عمل می خواهد اما
گر یک نفر پیدا شود، ما رستگاریم

  • ۲۱ آذر ۰۳ ، ۱۵:۳۹
  • علی اسماعیلی وردنجانی

زنی را می شناسم پاکتر از آیه ی تطهیر
که بر آیات قرآن است هم معنا و هم تفسیر 

زنی را می شناسم من که آن زن مادر باباست
زنی را می شناسم پر بهاتر از همه دنیاست

زنی را می شناسم دختر پیغمبر(ص) است آن زن
انیس و مونس و همراه و یار حیدر(ع) است آن زن 

زنی را می شناسم حجت الله است چون حیدر(ع)
به شان او شده نازل به قرآن سوره ی کوثر

مسلمانان عالم نام این زن حضرت زهراست
همان بانو که الگوی عفاف و پاکی و تقواست

ولی او چند روز پیش دیده داغ بابا را
نکرده رود چشمانش خموش این داغ عظمی را

هجوم آورده اند اما به بیت او چهل نامرد
که باشد قلبشان لبریز بغض و کینه فرداً فرد

هجوم آورده و همراه آن ها هیمه و هیزم
زدند آتش در بیت ولی الله(ع) را این قوم

کشد شعله در خانه ز ظلم و آتش بیداد
و زهرا(س) پشت در  بشکسته پهلو فکر استمداد

وصیت کرد پیغمبر(ص) که با او مهربان باشید
مسلمانان مددکارش به هر عصر و زمان باشید

ولی افسوس بر  دخت نبی(ص) ظلم فراوان شد 
بهار عمر او یک باره مانند زمستان شد 

ولی افسوس بین کوچه سیلی خورده بر رویش
شده از ضربه ی در زخمی و مجروح پهلویش

فدک شد غصب از او و کتک ها خورد از دشمن
زبان را نیست یارای از آن ظلم و ستم گفتن

زبانه می کشد آتش چرا از خانه ی زهرا(س)؟
چرا بشکسته درب چوبی کاشانه ی زهرا(س)؟

چرا بستند اهل کینه و شر دست حیدر(ع) را؟
زدند آن کینه توزان از چه رو دخت پیمبر(ص) را؟

عوض کردند نامردان مسیر دین و قرآن را
اطاعت کرده اند اهل سقیفه امر شیطان را

من از اهل سقیفه تا خدا باقی است منفورم
خدا لعنت کند آن دو بتی که هست منظورم

  • ۰۹ آذر ۰۳ ، ۱۶:۱۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی

دیدم پدری که داشت قلبی از سنگ
با تک تک خانواده بودش سر جنگ

هر روز برای خانه قانون می ساخت
قلب همه را همیشه پر خون می ساخت

هر کس که نبود تابع قانونش
از بهر پدر حلال بودی خونش

آن مرد خشن فقط یکی دختر داشت 
دختر ولی از پدر دو چشم تر داشت

هر روز پدر دختر خود را می زد
سیلی به رخ آن گل زیبا می زد

دختر به پدر گفت: شبی با زاری
بابا ز چه رو  مرا تو می آزاری

گفتا: پدرش که خانه قانون دارد
سر پیچی از آن جزای افزون دارد

من حاکم این خانه و قانون مندم
بر هر چه که تصویب کنم پابندم

تو کودکی و دخترکی سر به هوا
هرگز تو نداری سر تسلیم و رضا

باید بخوری کتک که انسان بشوی
یا گوشه ی این خانه تو زندان بشوی

دختر به پدر گفت: پدر خانه ی ما
 نه مجلس شوراست نه اعیان و سنا

قانون وفاست حاکم این خانه
هر حکم دگر هست مرا بیگانه

این خانه اگر شود پر از مهر و وفا
یا آن که زند موج محبّت همه جا

قانون وفا اگر که باشد حاکم
اینجاست سرای مهرورزی دائم

قلب پدرش نرم شد از این سخنان
لبریز ز آزرم شد از این سخنان

شد منقلب و حال خوشی پیدا کرد
او ترک ستیزه جویی و دعوا کرد

زد بوسه به گونه های دختر، بابا
گفتا: همه هستی ام به قربان شما

دختر به سخن آمد و یک بار دگر
گفتا: به خداست این جهان جای گذر

سی ساله که بودی آمدم من به جهان
تو عاشق من شدی از آن وقت و زمان

صد ساله سفر گر کنی از دار فنا
هفتاد سنه تو بوده ای عاشق ما

 تا آن که دو چشم خویش را بگشودم
شیدای تو و شیفته ات من بودم 

تا لحظه ی مرگ گر که باشم لایق 
مدیونم و ممنونم و هستم عاشق

این عمر گران می گذرد خیلی زود
آتش مزن او را و مکن او را دود

گر عمر عزیز را غنیمت دانیم 
با مهر و وفا کنار هم می مانیم

با مهر و وفا و عشق ورزیدن ها
چون باغ گلی جهان بگردد زیبا

بگذشت گذشته ها ولی از این ماه
هنگام وفاست، یا علی(ع)، بسم الله...

  • ۲۸ آبان ۰۳ ، ۰۸:۴۸
  • علی اسماعیلی وردنجانی

گل گلزار نبی(ع)، زینب کبرایی تو
دختر فاطمه ی ام ابیهایی تو

آمدی عطر وجودت همه جا را پر کرد
زینت باغ گل حیدر(ع) و زهرایی تو

گل لبخند به روی لب حیدر(ع) رویید
باعث روشنی دیده ی مولایی تو

کوهی از صبر و وفاداری و تقوا هستی
گهری، حاصل پیوند دو دریایی تو

آنقدر خوب و گرانمایه و ارزشمندی
که گرانقدر تر از  ملک دو دنیایی تو

ای وجود تو پر از گوهر ایمان و یقین
اسوه ی صبر و عفاف و دُر تقوایی تو

همه گل های جهان پیش تو همچون خارند
چون گل سر سبد باغ تولایی تو

ای که هم عاقله هستی تو و هم مجتهده
باعث فخر بشر، زینت بابایی تو

کیست آن گوهر یکدانه ی پاکی و عفاف؟
به خداوند قسم حل معمایی تو

گفت الله که از صبر بگیرید امداد
صبر را ترجمه و شرحی و معنایی تو

چشم امید به دستان تو دارم بانو
دستگیر همه در صحنه ی فردایی تو

  • ۱۶ آبان ۰۳ ، ۱۱:۲۹
  • علی اسماعیلی وردنجانی

گفتم که نامه ای بنویسم برای تو
اما نبود نام و نشان از سرای تو

اثبات بندگی به اطاعت پذیری است
عبد خدای تو شده ام با ولای تو 

تو تا خدا رسیده ای و من به روی خاک
در فکر طی راه خدا، پا به پای تو

بردار پرده را ز رخ ای ماه فاطمه(س)
تا شام من سپید شود از ضیای تو

حاصل نگشت امر فرج از دعای من
حاصل شود ولی به یقین با دعای تو

یوسف تری ز یوسف و زیباتری ز ماه
ای جان و مال و بود و نبودم فدای تو

یک موی توست کوثر و عالم همه قلیل
باشد بسی گرانتر از اینها بهای تو 

کردم دعا که شاه جهانم کند خدا
کرد استجابت و شده ام من گدای تو

آقای من تلاوت قرآن شنیدنی است
با لحن دلنشین و طنین صدای تو 

کوشیده ام خدا شود از دست من رضا
راضی شود خدا به یقین از رضای تو

آقای من تو شرط بقایی بدون شک
جاوید شیعه ای است که باشد فنای ثو

هرگز صفا نداشت جهان بدون تو
باشد صفای ملک جهان از صفای تو

آقا نشست مرغ سعادت به شانه ام
وقتی اسیر تو شدم و مبتلای تو

آقا بضاعتم همین غزل نصف و نیمه است
 دست من و کرامت و لطف و عطای تو

  • ۰۸ آبان ۰۳ ، ۱۸:۴۸
  • علی اسماعیلی وردنجانی

هستم من دل خسته اسیر غم هجران
گردیده نصیبم غم و اندوه فراوان
من آمده ام تا بروم سوی خراسان
ورد لب من هست همه عمر رضا(ع) جان

چندیست که من بی خبرم از گل رویش
با پای سرم می سپرم راه به سویش

چندیست که دل تنگ برادر شده خواهر
ای کاش خبر داشتم از حال برادر
تنها و غریب است نه یاری و نه یاور
حالم ز غم دوری او گشته مکدّر

نزدیک قمم دل شده راهی به خراسان
یارب برهانم دگر از غصه ی هجران

ترسم نرسد قافله ی ما به خراسان
ترسم نشود صبح دگر این شب هجران
ترسم که بمیرم ز غم دوریت ای جان
ترسم که رسد عمر من امروز به پایان

از دور ولی زائر چشمان تو هستم
من ریزه خور سفره ی احسان تو هستم 

من می روم اما سر تو باد سلامت
شد وعده ی دیدار به فردای قیامت
بوده است به سر گر چه مرا شوق زیارت
انگار ندارم دگر این بار سعادت  

دیگر تو نمان چشم به راه من و یاران
رفتم ز جهان وقت سفر سوی خراسان

با یاد غم حضرت زهراست دلم خون
با یاد غم کوچه ی غم هاست دلم خون
از آن که علی(ع) یکه و تنهاست دلم خون
زان ظلم که بر حضرت مولاست دلم خون

می میرم اگرچه من دلخسته به زودی
بر صورت و بر پهلوی من نیست کبودی

می میرم و امید به دیدار ندارم
در سینه ولی زخم ز مسمار ندارم
دستی به کمر یا که به دیوار ندارم
بر  تخته ی در شعله ای از نار ندارم 

ای همسفران حضرت حق حافظتان باد
از درد و غم و رنج و مصیبت شدم آزاد

  • ۲۱ مهر ۰۳ ، ۱۸:۴۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی

به روی شانه ی شیعه نشست مرغ هما
گشوده شد در رحمت به روی اهل ولا

بهار آمد و سر سبزی و نشاط آورد
دوباره عالم هستی گرفته است صفا 

بزاد مادر گیتی دوباره فرزندی
که هست زینت ملک زمین و عرش و سما

گل محمدی تازه ای شکوفا شد
که از شمیم خوشش برده هوش از سرِ ما

قدم به خاک زمین زد برای بار نخست
امام عسکری(عج) آن جلوه ی جمال خدا

دهید مژده و شکر خدا بجا آرید
امام یازدهم را خدا نموده عطا

رسید تا ببرد غم ز قلب غمزدگان
دهید مژده که بر دردها رسیده شفا

شده است ساکن دل های شیعیان جهان
ز یمن مقدم او دل گرفته است جلا

بهشتیان همه شادند و قدسیان خرسند
به شکر سجده کنان پنج نور آل عبا

صفات ذاتی او جملگی صفات علی(ع) است
جمال اوست مشعشع که اوست نور هدی

به لطف حضرت حق چون شدیم شیعه ی او
خدای عالمیان را هزار حمد و ثنا

  • ۱۹ مهر ۰۳ ، ۱۹:۳۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی

در تمام عمر مهمان کریمانیم ما
ریزه خوار خوان احسان کریمانیم ما

زیر چتر رحمت و لطف خدا هستیم اگر
خیس اما زیر باران کریمانیم ما

فارغیم از درد و رنج و غصه و اندوه و غم
مملو از لطف فراوان کریمانیم ما

هستی خود را به شوق کوی جانان می دهیم
نکته آموز دبستان کریمانیم ما

ذکر تسبیح خدا جاری است بر لب های ما
قمری باغ و گلستان کریمانیم ما

چون کریمان درس دین داری به ما آموختند
شیعه هستیم و مسلمان کریمانیم ما

پادشاهیم و به سر داریم تاج افتخار
اهل عالم، چون گدایان کریمانیم ما

در تمام عمر بذل جود و احسان می کنند
محو این کار درخشان کریمانیم ما

با عمل تفسیر وحی و شرح قرآن می کنند
سامع تفسیر قرآن کریمانیم ما

جملگی لبریز شورند و یقین و اعتقاد
شیعه ی شیدای ایمان کریمانیم ما 

ملک هستی را خدا با ناز آنها آفرید
ساکنان خاک ایران کریمانیم ما 

  • ۱۵ مهر ۰۳ ، ۱۹:۱۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی