اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

ای کریم کریم های جهان
حجت الله و معنی قرآن

مؤمنین را تو تاج سرهایی
زینت افزای عرش اعلایی

مایه ی فخر اولیایی تو
عزت جمله انبیایی تو 

تو امید امید وارانی
داروی درد دردمندانی

شاهد ظلم بودی و کینه
داشتی درد و غصه در سینه

خون دل خورده ای تو آقاجان
در دلت بوده غصه ها پنهان

قصه ی کوچه سوخت جانت را
برد از کف همه توانت را
 
چون که از شاخه شد جدا گل یاس
کوه غم را تو کرده ای احساس

شاهد کوچه بودی و سیلی
دیده ای صورتی که شد نیلی

دیده ای درد و رنج مادر را
غم و اندوه و حزن خواهر را

چادر مادر تو خاکی شد
ظلم ها بر نماد پاکی شد

دیده ای تو خسوف را در ماه  
تو شنیدی ندای یا اُمّاه

مادر قد خمیده را دیدی
گونه ی خون چکیده را دیدی

دیده نادید و گوش نشنیده
آنچه را دیدگان تو دیده

طفل بودی و خون دل خوردی
و از این رنج و غصه افسردی

خون دل ها که خورده ای آقا
ریخت در طشت جملگی حالا

رفتی و غصه ها فراوان شد
جاری از ابر دیده باران شد

در عزایت حسین(ع) گریان است
قلب زینب(س) ز غصه بریان است

هر دلی گشته خانه ی غم تو
 سوخت جان ها ز سوز ماتم تو

چون که زد زهر شعله بر جانت
سوخته از غمت مسلمانت

گر چه نوشیده ای تو زهر جفا
سرت از تن جدا نشد ز قفا

تیر زد گر چه بر تنت دشمن
سرت اما جدا نشد از تن

شده از زهر گر تنت رنجور 
سرت اما نرفته کنج تنور

گر چه زینب(س) می آمدت از پی
سرت اما نبود بر سر نی

جان ما شیعیان به قربانت
مرغ دل در بقیع مهمانت

  • ۳۰ مرداد ۰۴ ، ۰۸:۴۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی

زهرا(س) ز غم مصطفی(ص) گرید
از سوز جگر مرتضی(ع) گرید
وامصیبتا، یا رسول الله(ص)

خاتم رسل(ص) رفته از دنیا
در عزای او خون شده دل ها
می زند به سر دست غم زهرا(س)
ورد لب او آه و واویلا
وامصیبتا، یا رسول الله(ص)

اهل آسمان خاک غم بر سر
چشمه ی بکاست دیده ی حیدر(ع)
گریه می کند زینب(س) مضطر
گوئیا شده موسم محشر
وامصیبتا، یا رسول الله(ص)

حسن(ع) و حسین(ع) دیده گریانند
شیعیان همه مات و حیرانند
انبیا ز غم اشک افشانند
سرها همگی در گریبانند
وامصیبتا، یا رسول الله(ص)

روح مصطفی(ص) کرده چون پرواز
فصل غصه و غم شده آغاز
با غمش شده عالمی دمساز
یک به یک شود غصه ها ابراز
وامصیبتا، یا رسول الله(ص)

بالای سر قبر پیغمبر(ص)
می زند زهرا(س) دست غم بر سر
با پدر گوید راز دل دختر
می شود تفسیر سوره ی کوثر
وامصیبتا، یا رسول الله(ص)

گفت: با بابا این چنین زهرا(س)
بی تو شد حیدر(ع) یکه و تنها
بعد تو می بینم مصیبت ها
کشته می گردد محسنم بابا
وامصیبتا، یا رسول الله(ص)

 

جمعی که همه یار شیطانند
کینه ها به دل از علی(ع) دارند
دشمنان اسلام و قرآنند
درب خانه ام را بسوزانند
وامصیبتا، یا رسول الله(ص)

از فشار در می شوم مجروح
محسنم شود ای پدر مذبوح
بیرون شود از جسم او چون روح
نوحه خوان شوم در غمش چون نوح
وامصیبتا، یا رسول الله(ص)

در سقیفه گردد ولایت غصب
منبر نبی(ص) و رسالت غصب
حق خاندان طهارت غصب
حق ما شود تا قیامت غصب
وامصیبتا، یا رسول الله(ص)

  • ۲۸ مرداد ۰۴ ، ۰۷:۳۰
  • علی اسماعیلی وردنجانی

باز آمدم ز شام بلا در کنار تو
تا با گلاب اشک بشویم مزار تو

یک اربعین عزاست حسین جان به دوش من
ریزم به سر ز داغ تو خاک دیار تو

من از غم تو پیر و زمین گیر گشته ام
زانو کشان من آمده ام در جوار تو

یک اربعین اسیر ستم بودم و بلا
هستم ولی برای همیشه دچار تو

یک اربعین ز داغ تو خون گریه کرده ام
همناله با مصیبت اطفال زار تو

زلف تو را که باد تکان داد روی نی
لرزید قلب خواهر گلگون عذار تو

خوردم هزار بار کعب نی و سیلی از عدو
ای کاش می شدم برادر من جان نثار تو

خندید بارها به من و طعنه زد مرا
در راه  شامِ غصه و غم نیزه دار تو

برخیز ای برادر من تا ببینمت
کم سو شده است چشم من از انتظار تو

دیدم سری به نیزه ولیکن ز سمت گوش
بود آن سر شکسته سر تکسوار تو

من بر رگ بریده ی تو بوسه ها زدم 
بگریستم به زخم تن بی شمار تو

دانی چرا به چوبه ی محمل سرم شکست؟
دیدم به روی نیزه سر شیر خوار تو 

من ماندم و فراق تو و کوله بار غم
هستم همیشه تا به ابد داغدار تو

باغ بهشت و همنشینی با آل مصطفی(ص)
پاداش شیعه ای است که شد سوگوار تو

  • ۲۰ مرداد ۰۴ ، ۱۹:۰۰
  • علی اسماعیلی وردنجانی

سوختم از آتش هجران بیا یابن الحسن (عج)
دل پر از غم، چشم شد گریان بیا یابن الحسن(عج)

بی تو از قرآن فقط نام و نشانی مانده است
ای تو شرح و معنی قرآن بیا یابن الحسن(عج)

باورم این است تو معنای دین و باوری
ترجمان باور و ایمان بیا یابن الحسن(عج)

با تو ای گل رنگ این عالم بهاری می شود
زینت هر باغ و هر بستان بیا یابن الحسن(عج)

مردم دنیا دچار درد و رنج و سختی اند
ای به درد و رنج ما درمان بیا یابن الحسن(عج)

روز و شب های جهان بی تو همه ظلمانی است
نور و شمس و لیل و الرحمن بیا یابن الحسن(عج)

بی تو آقا جان نَروید خنده بر لب های ما
لب شود در مقدمت خندان بیا یابن الحسن(عج)

جرعه ای دیدار آقاجان تفضّل کن به ما
ای که هستی معدن احسان بیا یابن الحسن(عج)

سیّدی ما میهمانیم و تو صاحب خانه ای
پس به استقبال از مهمان بیا یابن الحسن(عج)
 
پادشاهی کرده ای پیوسته در مصر وجود
بی تو شد ویرانه ای کنعان بیا یابن الحسن(عج) 

مثل خورشیدی که پنهان گشته پشت ابرها
سودمند و مثمر پنهان بیا یابن الحسن(عج)

درد هجرانت در آورده دمار از جان ما
هجر را تنها تویی پایان بیا یابن الحسن(عج)

ای که نازت را خریدارند آقاجان همه
لطف کن بر این همه انسان بیا یابن الحسن(عج)

  • ۱۶ مرداد ۰۴ ، ۰۷:۰۶
  • علی اسماعیلی وردنجانی

فرزند ام الکتابم تفسیری از کوثرم من
لبریز از عشق و ایمان سر تا به پا باورم من

از نسل آل عبایم، من راوی کربلایم
نامم رقیه(س) است یاران، فرزند پیغمبرم من

هستم گلی نو شکفته در بوستان ولایت
اما ز سیل حوادث، زیبا گلی پرپرم من

دیدم خیامی که می سوخت، دیدم سری روی نیزه
خوردم بسی تازیانه، پس زینب(س) مضطرم من

از ضربه ی تازیانه گشته تنم پر نشانه
خوردم کتک های بسیار، با آن که یک دخترم من

هر چند با نص قرآن واجب شده بر مسلمان
با ما مودّت نشد هیچ، زخمی شده پیکرم من

پای برهنه، شن داغ، خار مغیلان، بیابان
یک اربعین درد و رنجم، یک لاله ی احمرم من

خوردم من از بسکه سیلی رخساره ام گشته نیلی
مرغی که در دام غم ها بشکسته بال و پرم من

هفتاد و دو سر روی نی از ما کند پاسبانی
بشکسته بالی که دارد هفتاد و دو یاورم من

طفلی سه ساله که دارد بر دوش خود بار غصه
از کنج ویرانه ی غم، بار عزا می برم من

سرباز اسلام و دینم، تفسیر حبل المتینم
در جنگ با دشمن دین، برتر ز صد لشکرم من

در راه شام غم و درد، افتادم از روی ناقه
لبریز از درد و رنجم، صدیقه ای دیگرم من

اصغر(ع) سرش روی نیزه، من دل غمین پای نیزه
من چشم از او بر ندارم، همبازی اصغرم من

ای سوگواران شیعه، هستم شما را شفیعه
فردا به صحرای محشر، با اشک چشم ترم من

  • ۰۷ مرداد ۰۴ ، ۰۷:۴۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی

تشنه ی جام شهادت تن بیمار من است
رود خون تا به قیامت بصر زار من است

کربلا زنده اگر ماند و فراموش نشد
علتش خطبه ی جان سوز پرستار من است

داغ هفتاد و دو خورشید به دل دارم من 
همدم روز و شبم دانه ی مسمار من است

بند زنجیر ستم، پای برهنه، شن داغ
باز هم دشمن دین در پی آزار من است

راز دل را به خداوند بگویم همه شب
سوز اندوه و بلا فاش در اذکار من است

از غم کرب و بلا تا به ابد می سوزم
اشک و اندوه و عزا تا به ابد کار من است

فاش گویم که بلا پشت بلا دیدم من
آنچه در شام بلا دیدم از اسرار من است

کنج ویرانه ی غم تا به سحر ناله کنم
خواهر کوچک من شمع شب تار من است

ماند زیر سم اسبان تن عریان حسین(ع)
از غمش چشمه ی خون دیده ی خونبار من است

خیزران، شام بلا، سنگ ستم، کوچه ی غم 
چه بگویم همه مجموعه ی دشوار من است

سلسله، شام بلا، سنگ، خرابه، غم و درد
واژه هایی است که دیباچه ی گفتار من است

گرچه مسموم شدم بار عزا کشت مرا
با خدا مزد هر آن کس که عزادار من است 

  • ۲۹ تیر ۰۴ ، ۱۱:۰۸
  • علی اسماعیلی وردنجانی

بیا که بی تو جهان رنگ و بوی غم دارد
ز اشک، شیعه ی تو دامنی چو یم دارد

شب فراق تو سرد و سیاه و خاموش است
جهان بدون تو یک قرص ماه کم دارد

غم فراق تو سنگین ترین غم دنیاست
بیا که قد بشر از غم تو خم دارد 

وصال مثل بهشت است و هجر تو دوزخ
و عمر شیعه که چون نغمه، زیر و بم دارد

دو چشم شیعه ز هجر تو چشمه ی خون است
به سینه شیعه ی دل خسته ات الم دارد

هزار جمعه گذشت و نیامدی آقا
ز درد هجر، بشر شِکوه دم به دم دارد

تو ای چراغ هدایت بیا که گم نشویم
قسم به زلف سیاهت که پیچ و خم دارد

تو حاضری، به خدا چشم ماست نابینا
که نیست لایق اگر ذره ای لمم دارد

 عرب دعای فرج را مدام می خواند
دو دست سوی خدا دم به دم عجم دارد

گشای پرده ز رخ تا جمال تو بینیم
که بر گدای خود آقای ما کرم دارد

  • ۲۵ تیر ۰۴ ، ۱۰:۲۹
  • علی اسماعیلی وردنجانی

ای ساربان آهسته ران آقای ما جا مانده است
روی زمین کربلا خون خدا جا مانده است

روح الامین در کربلا دست عزا دارد به سر
غلتیده در خون خامس آل عبا(ع) جا مانده است

هفتاد و دو سر روی نی من همسفر دارم ولی
اجساد آنها بی کفن در کربلا جا مانده است

بیمار دشت کربلا با من اسیری می رود
 در کربلای پر بلا اما دوا جا مانده است

آن سر که در بالای نی زیباست چون قرص قمر
دستان او در کربلا از تن جدا جا مانده است

ما را که در بند ستم اینک اسیری می بری
صد کاروان غم در دل و در جان ما جا مانده است

بیرون بیامد از فرات عباس(ع) با لبهای خشک
اما میان شط خون آن با وفا جا مانده است

آن سر که در بالای نی شبه رسول اکرم(ص) است
در شط خون، خونین بدن وقت شنا جا مانده است

آن سر که مثل اختری تابنده دل را می برد
خونین بدن جسمش به پشت خیمه ها جا مانده است

آن سر که در بالای نی آغشته با خاکستر است
کنج تنوری تا سحر آن دل ربا جا مانده است

ای ساربان آهسته تر داری اگر سر می بَری
سرو قد سرها ولی در نینوا جا مانده است

اینجا لب خشکیده را با تیر آبش داده اند
داغی که تا روز ابد در یادها جا مانده است

ای ساربان آهسته ران وقت عزاداری شده
ذبح عظیم شیعه را رخت عزا جا مانده است

وقت نماز است و سر مولا مرا شد مقتدا
در کربلا زیرا تن آن مقتدا جا مانده است

کشتی دین بی ناخدا سرگشته ی دریای غم
در کربلای پر بلا چون ناخدا جا مانده است

راز و نیاز امشبم حال و هوای غصه داشت
زیرا که در کرب و بلا روح دعا جا مانده است

بخشی ز قرآن روی نی راهی به سوی شهر شام
بخشی دگر صد پاره و در زیر پا جا مانده است

نور خدای مهربان هرگز نخواهد شد خموش
در زیر سم اسب اگر شمس هُدا جا مانده است

  • ۱۱ تیر ۰۴ ، ۲۰:۳۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی

امشب شب شام غریبان حسین(ع) است
عالم همه محزون و نالان حسین(ع) است

امشب زمین و آسمان با غم قرینند
در عرش حق افلاکیان با غم قرینند
امشب همه اهل جهان با غم قرینند
امشب قمر مبهوت و حیران حسین(ع) است

امشب تنی خونین بیافتاده به میدان
سوی دگر سرها روی نیزه نمایان
در زیر پا افتاده است آیات قرآن
زینب(س) پرستار یتیمان حسین(ع) است

سقای طفلان حرم در خون شنا کرد
خود را برای یاری از قرآن فدا کرد
در وقت جان دادن برادر را صدا کرد
جان ابوفاضل(ع) به قربان حسین(ع) است

یک سو بلا دیده زنی سر در گریبان
یک سو به سر دارند خاک غم یتیمان
یک سو خیام کربلا هستند سوزان
کرب و بلا معراج یاران حسین(ع) است

زینب(ع) به زیر بار غم قدش خمیده
هفتاد نوبت طعم محنت را چشیده
جز غصه و اندوه و غم چیزی ندیده
زینب(س) دو‌چشمش زار و گریان حسین(ع) است

سجاد(ع) اسیر ظلم و بیداد و الم شد
دستان او بسته به زنجیر ستم شد
از داغ بابا قلب او لبریز غم شد
یاد گلوی خشک و عطشان حسین(ع) است

تیر سه شعبه پاره کرد حلقوم اصغر(ع)
بر نیزه خواهد شد سر خونین اکبر(ع)
گل های زهرا(س) یک به یک گردیده پرپر
 غلتان به خون جسم عزیزان حسین(ع) است

غمگین نشسته دختری سر در گریبان
از هجر بابا و عمو گشته نوا خوان
 در گرد او جمعند اطفال و یتیمان
پژمرده گل های گلستان حسین(ع) است

هر لحظه دشمن بر مصیبت ها می افزود
از خیمه های سوخته آید بوی دود
از خون دل ها دیده ها گردیده چون رود
امشب شب هجران یاران حسین(ع) است

  • ۱۱ تیر ۰۴ ، ۲۰:۲۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی

روز عاشوراست خون گریه کن ای چشم
محشر عظماست خون گریه کن ای چشم

در کنار شط سقای طفلان است
در دلش امید و عشق و ایمان است
خشک لبهایش همچون بیابان است
تشنه لب سقاست خون گریه کن ای چشم

کربلا امروز از خون گلستان است
هر طرف خونین نعش شهیدان است
خواهری غمگین و دیده گریان است
نوحه خوان زهراست خون گریه کن ای چشم

بر سر نیزه راس شهیدان است   
زخمی و مجروح اوراق قرآن است
عالم هستی محزون و نالان است
لاله گون صحراست خون گریه کن ای چشم

بر سر نیزه خورشید تابان است
آن سر خونین قاری قرآن است
جاری از دیده اشک یتیمان است
کربلا غوغاست خون گریه کن ای چشم

کربلا امروز از خون شده دریا
لاله گون گشته هر گوشه ی صحرا
گشته دل ها خون از این مصیبت ها
خونجگر لیلاست خون گریه کن ای چشم
 
رفته از دست زینب(س) برادرها
جسمشان برخاک، بر نیزه ها سرها
رود خون شد چشم زینب کبری(س)
دل پر از غم هاست خون گریه کن ای چشم

قاسم(ع) و اکبر(ع) در خون شنا کردند
عون و عبدالله(ع) از خون حنا کردند
قلب زینب(س) را بیت العزا کردند
غصه جانفرساست خون گریه کن ای چشم

باغ سبز دین شد گلشنی خونین
گشته پژمرده گل های باغ دین
از غم گل ها دل ها شده غمگین
بزم غم بر پاست خون گریه کن ای چشم

قلب حیدر(ع) گشته خانه ی غمها 
رخت غم پوشیده حضرت زهرا(س)
بزم غم برپاست در جنة المأوا
 رنگ غم دنیاست خون گریه کن ای چشم

شستشو با خون شد دشنه ی فولاد
ولوله در عرش کبریا افتاد
کشته شد مولا از ظلمت بیداد 
محشر کبراست خون گریه کن ای چشم

فتنه پس از جنگ از هر کران ریزد
تازیانه آتش از زبان ریزد
خون دل از چشم شیعیان ریزد
این تو را فتواست خون گریه کن ای چشم

  • ۱۰ تیر ۰۴ ، ۰۸:۰۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی