علم الکتاب
گفت هدهد با سلیمان نبی(ع)
شرح حال مردم ملک سبا
گفت: دیدم مردم آن سرزمین
عبد خورشیدند و غافل از خدا
بود یک زن پادشاه آن دیار
صاحب انواع و اقسام نعیم
داشت آن زن در میان قصر خود
جایگاه ویژه و تختی عظیم
گفت: با هدهد سلیمان نبی(ع)
نزد آن زن نامه ی من را ببر
چون که آن زن خواند پیغام مرا
تو از احوالش بکن ما را خبر
متن آن نامه کلامی ساده بود
بعدِ بسم الله الرحمن الرحیم
خواست تا «بلقیس» تسلیمش شود
بر خلاف امر شیطان رجیم
نامه را خواند و نشد تسلیم حقّ
پیروی کرد او ز شیطان رجیم
گفت: با یاران سلیمان نبی(ع)
نزد من آرید آن تخت عظیم
گفت: شخصی با سلیمان نبی(ع)
چون که می دانم کمی علم کتاب
قبل از آن که پلک را بر هم زنی
تخت را می آورم عالی جناب!
با همان یک ذره از علم کتاب
حضرت آصف سلیل برخیا
تخت را در کمتر از یک ثانیه
تا فلسطین بُرد از ملک سبا
سال ها بگذشت و در ملک حجاز
چون محمد(ص) رحمةً للعالمین
شد به فرمان خدای ذوالجلال
آخرین پیغمبر روی زمین
کافران گفتند با او این سخن
تو که اینجا نزد ما می زیستی!
گر نداری شاهد شایسته ای
پس در این صورت پیمبر نیستی
گفت: من را شاهد اول خداست
آن که باشد هستی ام از هست او
داده او حکم رسالت را به من
من گرفتم حکم خود از دست او
شاهد دوم کسی باشد که او
هست آگاه از همه علم کتاب
او مرا باشد وصی و جانشین
کرده او را هم خداوند انتخاب
با شجاعت او «سلونی» گفته است
چون که آگاه است از علم الکتاب
سینه ی من شهر علم و دانش است
مرتضی(ع) هم هست بر این شهر، باب
علم حیدر(ع) هست هفتاد و دو حرف
علم آصف بود یک حرف از کتاب!
شد تفضّل بر علی(ع) علم الکتاب
هست این شأن و مقام بوتراب
مقتدای مؤمنین و مؤمنات
شاهد خلقت علی(ع) مرتضاست
ای مسلمانان عالم تهنیت
چون که حیدر(ع) شافع روز جزاست
- ۰۴/۰۷/۲۷