شعر شهادت حضرت فاطمه (س)
«برداشتی از خطبه ی ۲۰۲ نهج البلاغه»
یا محمد(ص) سلام ما بر تو
بر تو که آرمیده ای در خاک
باز گردانده ام امانت تو
فاطمه(س) این یگانه گوهر پاک
آمده زودتر کنار تو
فاطمه(س) نور دیده ات اکنون
شده از هجرتان دو چشم من
چشمه ای اشک و چشمه ای هم خون
از جدایی دخترت زهرا(س)
شده لبریز کاسه ی صبرم
بعد زهرای مرضیه(س) دیگر
تک و تنهاترین در این شهرم
باورت می شود مصیبت تو
بدهد اندکی تسلایم!
چون به یاد آورم در آغوشم
رفت جان از تن تو، مولایم
من به دستم سر تو را آقا
به روی سنگ قبر جا دادم
«بازگشت همه به سوی خداست»
نرود هیچ وقت از یادم
السلام علیک یا احمد(ص)
پس بگیر از من این امانت را
چون که نیلی است صورت زهرا(س)
حاضرم بشنوم ملامت را
پهلوی او شکسته، شرمنده
بین دیوار و در چنین شده است
سینه ی او ز میخ در زخمی است
بعد هم نقش بر زمین شده است
رنگ رخساره اش شده نیلی
چون که سیلی به صورتش خورده
خورده از دشمنان کتک زهرا(س)
تو مگیر از «برادرت» خرده
پس از این از غم فراق شما
کار من روز و شب عزاداری است
رخت غم تا ابد به تن دارم
خون دل از دو چشم من جاری است
راز دل را به چاه خواهم گفت
چون که اینجا غریب و تنهایم
تا که با اشتیاق نیمه شبی
رستگارانه سویتان آیم
یامحمد(ص) ز فاطمه(س) بشنو
قصه ی ظلم و حقّ کُشی ها را
بشنو راز چادر خاکی
رنج سیلی به روی زهرا(س) را
می سپارم به خاک زهرا(س) را
با دلی غرق ماتم و اندوه
حق نگهدارتان، خدا حافظ
غمتان روی دوش من چون کوه
- ۰۴/۰۸/۱۳