اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

۱۰ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است


با دلی لبریز از شور و سرور
با مدد از حضرت حی غفور

تا بگیرد حال و روز من صفا
شرح کوتاهی دهم بر مصطفی(ص)

مصطفی(ص) یعنی سراپا اعتدال
بنده حق تا به سر حد کمال

مصطفی(ص) یعنی که  اوج برتری
حسن خلق و شیوه ی پیغمبری

انتخاب ناب الله است او
بر شب تاریک ما، ماه است او

مصطفی (ص) یعنی که مردی با شکوه
در طریق وحی ثابت همچو کوه

مصطفی (ص) یعنی که آگاه و بصیر
در میان بهترین ها، بی نظیر

در بلاغت مرد بی همتاست او
جمله هایش، جملگی شیواست او

مصطفی(ص) یعنی تکامل تا خدا
تاج فخر انبیا و اولیا

مصطفی(ص) یعنی حکیم حاکمان
مصطفی(ص) یعنی علیم عالمان

اسوه ی تقوا و پاکی هاست او
آیه ی تطهیر را معناست او

مصطفی(ص) یعنی که اخلاقی عظیم
معنی آیات قران کریم

زهد را معنا و مفهوم است او
با خدا دارد همیشه گفتگو

در شجاعت پهلوانی بی نظیر
مرد میدان است او مانند شیر

معنی صدق و شرافت، مصطفاست
بر تمام اهل عالم رهنماست

سر فرازی را ز کوه آموخته
درس خود را با شکوه آموخته

مصطفی (ص) یعنی که انسان عفیف
رهنمای رهرو  راه حنیف

در میان عاقلان عاقلترین
دین او، ایمان او ، کاملترین

افصح الناس است بین فاصحان
مصطفی(ص) معنا و مفهوم اذان

مصطفی(ص) سر تا به پا نور است نور
از  سیاهی ها همه دور است دور

هادی اهل زمین و آسمان
پیشوای متقین و موءمنان

قبله گاه اهل ایمان، احمد(ص) است
انتخاب حیّ سبحان، احمد(ص) است

چون قدم بگذاشت بر روی زمین
شاد شد قلب همه اهل یقین

از سر شوق و ارادت جبرئیل
نغمه می خواند به الحانی جمیل

تهنیت گویند بر هم متقین
دست افشان، پای کوبان موءمنین

عید میلاد رسول اعظم(ص) است
شور و شادی در تمام عالم است

یا محمد(ص)، ورد تسبیح من است
بر لبم این ذکر تا جان در تن است

به کانال تلگرام ما بپیوندید: 

http://telegram.me/ashkeshafagh

  • ۲۵ آذر ۹۵ ، ۱۰:۳۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی


شب تیره طی شد سحر آمده
بده مژده شهد و شکر آمده

خدا هدیه ای داد بر اهل دین
سپس گفت بر خویش صد آفرین

گل خاتم المرسیلن(ص) آمده
امید دل موءمنین آمده

مصفا شده عرش در مقدمش
گل آذین شده فرش در مقدمش

ز چشمش گل رازقی می چکد
و از نام او  عاشقی می چکد

به اهل جهان سرور است و امیر
به تقوا و پاکی ندارد نظیر

مسیح است شاگردی از مکتبش
و خورشید کوچکترین کوکبش

قدم تا که زد بر زمین آن امام
خدا گفت بر او درود و سلام

ز اهل جهان دارد او برتری
صفاتش همه احمدی، حیدری

نبی(ص) را وصی اوست همچون علی (ع)
به هفت آسمان کار او رهبری

امام بشر، حجت الله اوست
به سرّ دو عالم هم آگاه اوست

بصیر و بلیغ است و  پاک و شریف
به هر بحث علمی ندارد حریف

به ابناء آدم  کند سروری
به افلاکیان کار او رهبری

بهشت برین جلوه ی روی اوست
بشر را سعادت، سر کوی اوست

قسم بر کسی که مرا خالق است
همه هستی ام، حضرت صادق(ع) است

امام است و تاج سر موءمنین
هدایتگر آسمان و زمین

رسد راه او تا بهشت برین
همان مقصد سید المرسلین (ص)

زلال است چون چشمه ی سلسبیل
غلام در خانه اش جبرئیل(ع)

جگر گوشه انبیاء صادق(ع) است
و نور دل اولیاء صادق (ع) است

بقیعش بهشتی است روی زمین
ربوده دل و هوش اهل یقین

به وحی خداوند معناست او
فقیهی توانا و داناست او

همه ذکر صبح و شبم نام اوست
خوشا آن که تسلیم اسلام اوست

هر آن کس که باشد ولایت مدار
به دنیا و عقبی شود رستگار

نپوشیده ام تا که بر تن کفن
نگویم به جز مدح صادق(ع) سخن

  • ۲۴ آذر ۹۵ ، ۰۹:۳۸
  • علی اسماعیلی وردنجانی


ای از فروغ روی تو شرمنده آفتاب
وی ترجمان وحی و دعاهای مستجاب

آئینه ی تمام نمای خدا تویی
پاک و زلالتر تویی از قطره های آب

ای رهنما، هر آن که به راه تو زد قدم
پیموده است راه سعادت، ره صواب

ای بهترین نمونه ی تقوا و بندگی
محبوب کردگاری و زهرا و بوتراب

راه سعادت بشریت، طریق توست
جز راه توست هر ره دیگر سوی سراب

ای برگزیده از طرف ذات ذوالجلال
بالد به خویش هر که ترا کرده انتخاب

نام تو را به خط چلیپا نوشته ام
دل هم به این نوشته ی زیباست همچو قاب

شرح فضائل تو نگنجد در این مقال
حتی اگر تمام درختان شود کتاب

از من سلام بر تو و بر خاندان تو
خوش بو کنم دهان خودم را از این گلاب

  • ۲۳ آذر ۹۵ ، ۰۸:۲۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی


پا در زمین نهاد و صفا آفریده شد
لب را گشود و حمد و ثنا آفریده شد

دستان او به سوی خدا شد بلند، بعد
گلواژه های ذکر و دعا آفریده شد

سر را به سجده برد به تسبیح کردگار
تسبیح و ورد و شکر خدا آفریده شد

بهر هدایت بشریت به لطف حق
در خاک مکه راهنما آفریده شد

پیغمبر خدا(ص) به زمین پا نهاد و بعد
در سینه عشق و مهر و وفا آفریده شد

درمان دردها همه در دست مهر اوست
دردی نماند، چون که دوا آفریده شد

بوی بهشت او بنوازد مشام ما
یا رب سپاس باد صبا آفریده شد

گفتیم یا محمد(ص) و ما جاودان شدیم
دیگر فنا، فناست، بقا آفریده شد

در سایه ی ولایت او زنده ایم ما
یارب تو را سپاس ولا آفریده شد  

  • ۲۱ آذر ۹۵ ، ۱۳:۴۰
  • علی اسماعیلی وردنجانی


یا ابا المهدی(ع) بهار ما خزان شد در غمت
رخت غم بر قامت پیر و جوان شد در غمت

یا ابا المهدی(ع) تویی مفهوم اذکار اذان
رفتی و غصه عجین با هر اذان شد در غمت

شیعه یک بار دگر درد یتیمی را چشید
خار غم در دیدگان شیعیان شد در غمت

گر چه زهرا(س) در جوانی قامتش خم گشته بود
بار دیگر قامتش همچون کمان شد در غمت

چشم ها شد چشمه ی خون، سینه ها لبریز غم
ناله از دل، ورد لبها الامان شد در غمت

حضرت صاحب زمان (ع) با چشم های اشک بار
دست غم بر سر زد و زانو کشان شد در غمت

عرشیان رخت سیاه غم به تن پوشیده اند
حضرت جبریل آنجا نوحه خوان شد در غمت

چون ولی نعمت به اهل آسمانی و زمین
رخت غم بر قامت هفت آسمان شد در غمت

از زمین جوشد عزا از آسمان بارد فغان
غصه و اندوه و ماتم جاودان شد در غمت

  • ۱۷ آذر ۹۵ ، ۰۹:۴۶
  • علی اسماعیلی وردنجانی


وقتی که درب خانه ی مولا شکسته شد
واز میخ در که پهلوی زهرا(س) شکسته شد

جبریل پر شکسته گشت و جهانی به غم نشست
ارکان دین ، ستون تولا شکسته شد
---
آن روز پشت در، گل یاسم کبود شد
خاک غمم به سر، گل یاسم کبود شد

پهلو شکسته، صورت نیلی، قدی کمان
کوتاه و مختصر، گل یاسم کبود شد
 ---
از ضرب میخ در گل حیدر(ع) کبود شد
حیدر به غم نشسته و کوثر کبود شد

در عرش عرشیان همه هستند نوحه خوان
زیرا یگانه یادگار پیمبر(ص) کبود شد
---
ما شیعیان حضرت زهرای اطهریم
تسلیم امر حضرت خلاق داوریم

رخت سیاه غم به تن ماست تا ابد
ما نیز غصه دار، همانند حیدریم

  • ۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۳:۵۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

دل شکسته ی من راهی خراسان شد
کنار پنجره فولاد عشق، مهمان شد

به یاد غربت سلطان عشق افتادم
درون سینه از این غصه سخت طوفان شد

رضا(ع) رضا(ع) به لبم بود و دست غم بر سر
دو چشم  من ز غم او همیشه گریان شد

ز غصه جان تمام جهانیان می سوخت
سرور از دل خلق جهان گریزان شد

قسم به عشق، رضا(ع) ترجمان قران است
شهید گشت رضا(ع) و جفا به قران شد

رضا(ع) که بار سفز بست، دیده ها خون شد
چه گویمت که ز غم، پاره هر گریبان شد

گرفته زانوی غم در بغل مسلمانان
تمام خلق اگر چه ز غم پریشان شد

درست تا که رضا(ع) رفت از این جهان به جنان
قیامتی شد و دنیا به خط پایان شد

ولی امر خدا را به خاک بسپردند
و خاک غم به سر جن و هر چه انسان شد

ز داغ او دو جهان رخت غصه پوشیده
و بزم غصه به پا در سرای یزدان شد

  • ۰۷ آذر ۹۵ ، ۱۳:۵۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی


آخر ماه صفر آمد و هنگام عزاست
فصل حزن و غم و اندوه رسول دو سراست

علت عالم هستی  به روی بستر مرگ
حضرت فاطمه(س) در حال مناجات و دعاست

بسته بار سفر و سوی جنان می رود او
ناله ی اهل زمین در غم او تا به سماست

آسمان اشک غم از دیده ی خود می ریزد
عرشیان بر تنشان تا به ابد رخت سیاست

هست جبریل امین نوحه گر از داغ رسول(ص)
مجلس ختم رسول است که در عرش خداست

ماهی و مرغ و ملائک همگی نوحه گرند
از زمین تا به سما مجلس اندوه به پاست

خلق آشفته و محزون و غم آلوده همه
زانوی غم به بغل ، دیده ی آنها دریاست

سوختیم از غم او در همه ی عمر بسی
چشم امید به لطف و کرمش روز جزاست

  • ۰۷ آذر ۹۵ ، ۰۸:۵۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی


مولا جگرش می سوخت از زهر جفا بسیار
زینب(س) به کنار او دستش به دعا بسیار

نوشید امام  دین ،چون زهر هلاهل را
زینب (س) همه جا سر زد، دنبال دوا بسیار

چون بار سفر می بست، امید دل زینب(س)
زینب(س) ز عدو می برد شکوه به خدا بسیار

راهی جنان می شد محبوب دل زهرا(س)
اما ز غم مولا، غم در دل ما بسیار

مولای کریم ما، از زهر جفا می سوخت
تا در غم او گرید هر اهل ولا بسیار

جز خیر و کرم از او نادیده کسی چیزی
زین رو ز غمش سوزد، دارا  و گدا بسیار

وقتی به حسین (ع) گوید لا یوم کیومک را
داند که رسد بر او اندوه و بلا بسیار

تابوت تو را دشمن با سنگ جفا می زد
تا هست به پا عالم، در سینه عزا بسیار

بر اهل جهان درس تسلیم و رضا دادی
تا آن که خدا از تو گردید رضا بسیار

کردی تو وفا اما، صد جور و جفا دیدی
مانند رسول الله(ص) نادیده وفا بسیار

رفتی و ز غم پشت  ابناء بشر بشکست
در دست بنی آدم، باید که عصا بسیار

امروز اگر سوزم از داغ غمت آقا
فردا به یقین چشمم بر دست شما بسیار

  • ۰۶ آذر ۹۵ ، ۰۷:۳۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی


مردی که این جهان همه در اختیار اوست
چشم جهانیان همه درانتظار اوست

او ریشه کن کند ستم و ظلم و جور را
زیرا که ذوالفقار علی(ع) ذوالفقار اوست

دوران  شادمانی و شور و نشاط ما
دوران حکمرانی او، روزگار اوست

یاران او سر آمد مردان عالمند
ای خوش به حال آن که وفادار و یار اوست

او هست مرد کوشش و مرد تلاش و سعی
آسایش و سعادت انسان شعار اوست

آن کس که حب آل علی(ع) هست در دلش
جان را فدای او کند و دل دچار اوست

گر رنگ صلح و مهر و وفا دید این جهان
از ایده های ناب وی و ابتکار اوست

گر پا گذارد او به روی دیدگان ما
تقدیم او کنیم سر و جان نثار اوست

چون می رسد ز راه، جهان گلستان شود
خوشبخت آن که صبح و مسا در کنار اوست

  • ۰۴ آذر ۹۵ ، ۱۱:۰۶
  • علی اسماعیلی وردنجانی