اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

۳ مطلب در آبان ۱۴۰۰ ثبت شده است

معصومه جان داغ غمت سوزاند جان را
سوزاند جان و سوخت مغز استخوان را

در زیر تابوت تو حیدر(ع) گریه کرده
بالای قبر تو پیمبر(ص) گریه کرده

از داغ تو زهرای اطهر(س) ناله ها زد
زینب(س) هم از غم مثل مادر ناله ها زد

کعبه سیه پوش است از داغ تو بانو
کرب و بلا  بگرفته دست غم به زانو

قم در عزایت رخت غم پوشیده بر تن
ایران ما شال عزا دارد به گردن

مشهد عزادار است مانند مدینه
شیعه زند دست عزای خود به سینه

در عرش جبرائیل ریزد اشک ماتم
قلب تمام انبیاء لبریز از غم

هنگام مردن دور بود از تو برادر
دست عزا دارد ولی از غصه بر سر

جسم برادر را که تو بی سر ندیدی
آیا سراسیمه سوی جسمش دویدی؟

از مردم ایران ندیدی جز محبّت
در شام غم بشنیده زینب(س) صد ملامت

 بانوی قم دوری اگر چه از رضایت 
از داغی شن ها نشد آزرده پایت

هرگز نگشتی همنشین با می گساران
هرگز ندیدی روی نی قاری قرآن

بند ستم هر گز تو را بانو نیازرد
زینب(س) ولی در بند ظالم بارها مُرد

راس برادر را روی نی دیده ای تو؟
یا از رگ ببریده بوسه چیده ای تو؟

دست علمداری جدا از تن ندیدی
طفلی اسیر بند اهریمن ندیدی

سیلی زدن بر روی مادر را ندیدی
در طشت زر راس برادر را ندیدی

معصومه جان اما تو هم بانو غریبی
بانو تو مثل ضامن آهو غریبی

تو دیده ای رنج پدر را کنج زندان
تو دیده ای قرص قمر را کنج زندان

بانو تو هم دیدی مصیبت های بسیار
اما ندیدی مادر خود را تو بیمار

داغ  غم تو سوخت جان شیعیان را
بنگر  غم و درد و فغان شیعیان را

تا زنده ایم از داغ تو ما داغ داریم
از دیده از داغ تو اشک غم بباریم

نالیم چون مرغ سحر ما در عزایت
سوزیم از داغ تو تا صبح قیامت

خون شد اگر دلهای ما از مردن تو
دارالشفای شیعیان شد مدفن تو

  • ۲۴ آبان ۰۰ ، ۱۲:۲۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی

میلاد با سعادت آقای سامراست

او حجت خداست که زیبا و دلرباست

آن دلربا عزیز دل بی نظیر ما
تا پا گذاشت روی زمین شد امیر ما

نامش حسن(ع) شد و لقبش نیز عسکری
شایسته ولایت و استاد رهبری

خورشید روشن سحر سامرا شد او
روشنگر طریق بشر تا خدا شد او

بی او نماز جنّ و بشر کار باطل است
با او ولی عبادت ما تامّ و کامل است

او حجت و امین خداوند قادر است
هرکس مطیع او نشود کور و کافر است

زنجیره ی ولایت زهرا(س) و حیدر(ع) اوست
تاج سر و امید دل و ماه انور اوست 

جان مریض را نفس او دوای درد
پیروز لشکر خدائی ایشان به هر نبرد

بیت الحرام و خانه ی امن خداست او
مولای ما و رحمت بی منتهاست او 

بر چشم ما گذاشت قدم آن امام عشق
تقدیم شد به حضرت ایشان سلام عشق

خم شد به پیش پای حسن(ع) جبرئیل نیز 
نوشد ز آب چشمه ی او (ع) سلسبیل نیز

زیر لوای او بشود خاکها طلا
دنیا به یمن مقدم او گشته با صفا

از پای تا به سر همگی خیر و رحمت است
خورشید راه شیعه به شب های ظلمت است

باشد نگین عالم امکان امام ما
وحی خدا و معنی قرآن امام ما

در بند دامهای بت عشق او اسیر
هستند شیعیان همه از مُنعِم و فقیر 

بر دام زلف او همه هستیم مبتلا
حاجات ما ز مقدم او می شود روا

او جلوه ی جمال خداوند سرمد است
همچون علی(ع) وصی و وزیر محمد(ص) است

بی شک خدا به روی زمین لشگری نداشت
وقتی دوازده نفر حسن عسکری(ع) نداشت

از پای تا به سر همه لطف و کرامت است
درمان ماست، پس به طبیبان چه حاجت است

مهرش تمام هستی ما را فرا گرفت
از یمن مقدمش همه عالم صفا گرفت

  • ۲۱ آبان ۰۰ ، ۱۶:۴۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

خاک ری تبریک، باران می رسد
بر تن بی روح تو جان می رسد

تهنیت ای ساکنان شهر «ری»
پاسدار ملک ایمان می رسد

اوست شاگرد کلاس اهل بیت(ع)
 خُبره در تفسیر قرآن می رسد

دردمندان مژده می آید طبیب
درد را دارو و درمان می رسد

نور می آید سوی شهر شما
مؤمنان خورشید تابان می رسد

کربلا نا رفته ها را مژده باد
کربلائی بهر ایشان می رسد

گر چه با یک گل نمی آید بهار
با گل ما نو بهاران می رسد

بر مشام جان رسد بوی بهشت
سوی ری گویا گلستان می رسد

شهر را امشب چراغانی کنید
شادمان باشید مهمان می رسد

  • ۱۸ آبان ۰۰ ، ۱۳:۴۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی