اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

آمد به جهان حضرت خورشید کرامت
روشن شده عالم همه از نور امامت

میلاد حسین(ع) است دل از غصه رها شد
نامش همه دم ورد لب اهل ولا شد

یک بار دگر باغ ولا گشته شکوفا
در عرش خدا جشن ولادت شده بر پا

آن واسطه ی فیض خدای بشریت
آمد که شود راهنمای بشریت

آمد که دهد درس به ما مردم دنیا
درس شرف و عزت و آزادی و تقوا

هر بار که روید به لب او گل لبخند 
از خنده ی او در دل ما آب شود قند 

آمد به جهان تا بشود حجت دادار
امد که شود صاحب اندیشه ی بیدار

نوری است که تابیده به جان بشریت
روشن شده زان روح و روان بشریت

آمد که شود تاج سر اهل ولایت
آمد که دهد بر همگان درس شهادت

آمد که شود مجری احکام الهی
آمد که شود حافظ پیغام الهی

او آمد شد قاری قرآن خداوند
او آمد شد شمس فروزان خداوند

آمد که برد دل ز همه اهل سماوات
بر اهل زمین هم بشود قبله ی حاجات

آمد که شود ترجمه ی ساده ی قرآن
آمد که به جسم بشریت بدهد جان

آو آمد و شد ترجمه ی آیه ی تطهیر
بر تک تک آیات خدا او شده تفسیر

او آمد و شد مکتب او مکتب توحید
درسش همه آزادگی است و همه امید 

او که نفر پنجم اصحاب کِسا(ع) شد
در روز جزا شافع هر اهل ولا شد

  • ۱۳ بهمن ۰۳ ، ۰۰:۵۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی

تو انتخاب خدایی، بخوان به نام خدایت
بشیر و راهنمایی، بخوان به نام خدایت

بدون تو همه عالم پر از مصیبت و درد است
به دردها تو دوایی، بخوان به نام خدایت

غبار غصه نشسته به قلب مردم دنیا
به قلبها تو جلایی، بخوان به نام خدایت

بخوان که بی تو ضعیفان بدون یاور و یارند
تو یاور ضعفایی، بخوان به نام خدایت

بدون تو همه عالم نداشت ارج و بهایی
تویی که شمش طلایی، بخوان به نام خدایت

محمدی و امینی و صادقی و شریفی
تو عزتی، توحیایی، بخوان به نام خدایت

برای آن که نشسته است نا امید به کنجی
تو آرزو و رجایی، بخوان به نام خدایت

صفای ملک وجود است از خلوص و صفایت
 صفای هر دو سرایی، بخوان به نام خدایت

تو معدن حسنات و فضائلی و کرامات
تو بحر جود و سخایی، بخوان به نام خدایت

الا که شرط قبول نماز و راز و نیازی 
تویی که روح دعایی، بخوان به نام خدایت

بدون تو همه عالم فناپذیر و تباه است
تویی که شرط بقایی، بخوان به نام خدایت

تویی که واسط فیض خدا به عالمیانی
دلیل فیض و عطایی، بخوان به نام خدایت

به روز حشر تویی شافع اهالی دنیا
شفیع روز جزایی، بخوان به نام خدایت

  • ۰۷ بهمن ۰۳ ، ۱۷:۴۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی

من تمام عمر خود را کنج زندان بوده ام
گوشه ی زندان اسیر ظلم عدوان بوده ام

دست و پاهایم همیشه در غل و زنجیر بود 
من به یاد عمه ام زینب(س) پریشان بوده ام

لحظه ای غافل نبودم از غم جدّم حسین(ع)
در غم او روز و شب محزون و نالان بوده ام

من به جرم بی گناهی بوده ام در بند ظلم
چون که تنها حافظ اسلام و قرآن بوده ام

سوختم تا روشنی بخش ره مردم شوم
آری آری مثل یک شمع فروزان بوده ام

گر چه بودم در همه عمرم اسیر بندها
من به بند ظلمها ناجی انسان بوده ام

حجت اللهم من و هستم علی(ع) را جانشین
واسط فیض خدای حیّ رحمان بوده ام

ورد لبهایم همیشه بوده تسبیح خدا
کنج زندان شاکر خلاق سبحان بوده ام

لحظه ای غافل نبودم من ز الطاف خدا
چون که سرشار از شعور و دین و ایمان بوده ام

این جهان ارزانی دنیا پرستان تا ابد
من در این دنیای فانی همچو مهمان بوده ام

  • ۰۵ بهمن ۰۳ ، ۰۶:۴۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی

 حیوان دو پا بودی و گفتی منم انسان؛ از حیله ی  شیطان
کارت شده تزویر و ریا، حقه و بهتان؛ از حیله ی شیطان

محصولت اگر با ثمن بخس گران است؛ نرخش دو قران است
آن را بفروشی تو به صدها و هزاران، از حیله ی شیطان

فرصت طلب و در طلب پست و مقامی؛ جوینده ی نامی
هستی تو فقط در طلب شهرت و عنوان؛ از حیله ی شیطان

یک عمر چپاول کنی و غارت مردم؛ با زور و تحکّم 
لعنت بکنی بعد به ابلیس و به شیطان، از حیله شیطان

باشد هدف از خلقت تو بندگی حق؛ جویندگی حق
کردی تو ولی در همه دم شورش و طغیان؛ از حیله ی شیطان

یک عمر خطا کردی و تقصیر و جنایت، در اوج جسارت
غافل شدی از عاقبت شوم و بد آن؛ از حیله ی شیطان

آهودل و ترسو و جَبان بودی گفتی؛ با فخر و درشتی
من شیر دلم مثل خود رستم دستان؛ از حیله ی شیطان

فرمان خدا را تو اطاعت ننمودی؛ عبادت ننمودی
یک عمر ز تو سرزده سرپیچی و عصیان؛ از حیله ی شیطان

از هر صفت نیک شدی پاک و مُبرّا؛ بی حُرمت و رسوا
بی زینت و پیرایه ولی ساده و آسان؛ از حیله ی شیطان

فردوس که شایسته ی تو بود از اول؛ گردیده محوّل
رفت از کفت ای غافل و ای بی خبر ارزان؛ از حیله ی شیطان

دنیای تو آباد شد و چند صباحی؛ بردی تو رِباحی
عقبای تو اما شده مخروبه و ویران؛ از حیله ی شیطان

تسبیح الهی به لبت نقش نبسته؛ ای بند گسسته
خالی است مگر قلب تو از باور و ایمان؛ از حیله ی شیطان

خواندی تو به هر روز رُمان های فراوان؛ تا نقطه ی پایان
یک آیه نخواندی تو همه عمر ز قرآن؛ از حیله ی شیطان

از مجلس روضه هدفت خوردن چایی است؛ این شیوه گدایی است
داری طمع  روضه ای از جنت رضوان؛ از حیله ی شیطان

پنداشتی از توست جهان تا به قیامت؛ کردی تو حماقت
خود را تو نپنداشته ای مدعو و مهمان؛ از حیله ی شیطان

عمرت به سر آمد همه در کفر و ضلالت؛ از روی حماقت
نادم نشدی هیچ و نگشتی تو پشیمان؛ از حیله ی شیطان

هر جا که بَدی بود دویدی سوی آنجا؛ بی وحشت و پروا
از نیکی و تقوا تو فراری و گریزان؛ از حیله ی شیطان

گفتم به تو صد پند ولی غافلم از خویش؛ منِ مفلس و درویش
از مصرع یک تا به همین مصرع پایان، از حیله ی شیطان

  • ۳۰ دی ۰۳ ، ۲۲:۰۶
  • علی اسماعیلی وردنجانی

آن که قلبش مملو است از حزن و ماتم زینب(س) است
آن که نادیده است غیر از غصه و غم زینب(س) است

آن که عمری سوخت از داغ حسین ابن علی(ع)
آن که تفسیر است و تشریح محرّم زینب(س) است

یار و غمخوار برادر بوده او در طول عمر 
با غم و درد برادر یار و همدم زینب(س) است

مثل زهرا(س) خورده از نامحرمان او هم کتک
آن که با رنج و مصیبت هست محرم زینب(س) است

در حقیقت شمر سر از زینب کبری(س) بُرید
چون حسین را معنی و شرح مجسم زینب(س) است

خطبه هایش لرزه بر جان عدو انداختند
آن که کاخ ظالمین را ریخت در هم زینب(س) است

داغ هفتاد و‌ دو تن را دید او در کربلا
آن که زیر بار غم شد قامتش خم زینب(س) است

زیر بار غصه ها بنموده او صبری جمیل
الگوی صبر از برای کل عالم زینب(س) است

چادر خاکی زینب(س) تاج فخر شیعه است
آن که باشد چادرش هم شأن پرچم زینب(س) است

زینب(س) است و تاج فخر بانوان عالم است
آن که دارد خادمی مانند مریم، زینب(س) است

دختر شیر خدا شد شیر زن در کربلا
هم پرستار است، هم امدادگر، هم زینب(س) است

زینب(س) است آن زن که پیغام آور کرب و بلاست
بعد زهرا(س) بی گمان بانوی اعظم زینب(س) است
   

  • ۲۶ دی ۰۳ ، ۱۳:۲۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی

چشم بگشودی و یکباره جهان زیبا شد
گل لبخند به روی لب انسان وا شد

کمر ظالم و ابلیس شکست از قَدَمَت
از عدالت کمر هر چه ستمگر تا شد

آمدی تا بکَنی تو در خیبر از جا
شهره آن در پس از این بین همه درها شد

دشمنانت همه باطل وَ تو بودی همه حق
هر کجا بین تو و دشمن تو دعوا شد

تویی آن بحر کرامات و فضائل آقا
که قرینه به تو در هر دو جهان زهرا(س) شد

ای که انگشتر خود را به گدا بخشیدی
هر که شد سائل درگاه شما دارا شد

شدی آمیخته، ای بحر تو با دخت رسول(س)
لوءلوء و گوهر خالص ثمر دریا شد 

 بی تو بی ترجمه می ماند کتاب قرآن
آری از آمدنت وحی خدا معنا شد

شیعه دارد شرف و آبرویش را از تو
هر کسی با تو در افتاد به حق رسوا شد

همه عالم ز قدوم تو چراغان گردید
جشن میلاد تو در هر دو جهان برپا شد

آمدی تا بشوی شافع ما روز جزا
خاطرم راحت راحت ز غم فردا شد

  • ۲۲ دی ۰۳ ، ۱۶:۴۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی

جواد آل محمد(ص) خوش آمدی تو به دنیا
تو آمدی و جهان شد ز مقدم تو مصفا

بهشتیان ز قدوم تواند خرّم و مسرور 
ولادت تو مبارک به حیدر(ع) است و به زهرا(س)

به خاک سجده نهاده جبین خویش محمد(ص)
نماز شکر بخوانند انبیا به مصلّیٰ

امام هشتم ما سر ز پای خود نشناسد
تو را گرفته روی دست و هست گرم تماشا

به روی شاخه غز ل خوان شده است قمری گلشن
به رقص آهو دشت است و شاد ماهی دریا

تو آمدی و شدی رهنمای مردم عالم 
به آیه های خداوند هم تو شرح و تو معنا

تو آمدی و شدی ترجمان جود و سخاوت
به سوی توست دمادم هزار دست تمنّا

پر از فضیلت و علمی، پر از کرامت و حلمی
تو آمدی و شدی تاج فخر اهل تولا

بیافرید تو را و صد آفرین به خودش گفت
بیافریده خدایت تو را چه خوب و چه زیبا

تو آمدی که دهی جان تازه اهل جهان را
که هست در نفس تو هزار روح مسیحا

شده است مدح تو ورد لب تمام ملائک
به مقدم تو چراغان شده است عرش معلی  

خدا به ناز تو آقا بیافریده جهان را 
به لطف او شده ای تو به شیعه رهبر و مولا

تو آمدی و صفا بخش باغ فاطمه(س) گشتی
ز شوق گلشن دین شد ز مقدم تو شکوفا 

هر آن که راه تو پیمود جُست کوی سعادت
کسی که راه دگر رفته، گشته گمره و رسوا

تمام عمر مرا بر سر است تاج ولایت
بری ز دشمن تان بر اساس اصل تبرّی

  • ۲۰ دی ۰۳ ، ۱۶:۵۹
  • علی اسماعیلی وردنجانی

لباس تو کفن است و سرت به روی زمین است
تمام ملک وجود از غم تو زار و غمین است

امام عسکری(ع) از داغ تو شده غمگین
ز حال خسته ی او رنج و غصه مُبین است

غم عزای تو آتش زده به جان ملائک
لباس غم به تن ساکنان عرش برین است

تو قبله گاه و تو الگوی جمله اهل یقینی
تو رفتی و غم و اندوه سهم اهل یقین است

بهشت گرچه نباشد مکان غصه و اندوه
شرر در این غم عظمی نصیب اهل یمین است

یکی ز داغ تو آقا نهاده سر روی زانو 
یکی دو دست عزایش هماره روی جبین است

امام هادی(ع) امت تو بودی و ز غم تو
تمام امت اسلام غصه دار و حزین است

قسم به حق تو یکی از اصول دین خدایی
تو رفتی و ز غمت خاک غصه بر سر دین است

خدا کند که به جنّت کنار تو بنشینم
که آرزوی من آقا قسم به عشق، همین است

  • ۱۳ دی ۰۳ ، ۱۱:۰۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

ای تاج فخر اهل تولا خوش آمدی
یا باقرالعلوم(ع) به دنیا خوش آمدی

ای بی کرانه وصف صفات کمال تو
خورشید و ماه محو رخ بی مثال تو

خورشید قطره ایست ز دریای نور تو
عالم معطر است ز عطر حضور تو

ای توتیای دیده ی ما خاک پای تو
جان تمام مردم دنیا فدای تو

ای چهره ی محمدی ات جلوه گاه نور
موساست محو چهره ی ماهت به کوه طور

شاگرد درس و بحث تو باشد مسیح و نوح 
باز آید از دم تو به اجساد مرده روح 

آئینه ی صفات جمال خدا تویی
بر کشتی نجات بشر ناخدا تویی

آئینه ی تمام صفات محمدی
تفسیر آیه های خداوند سرمدی

باشد همه حقایق دانش به دست تو
ملک وجود هدیه ی حق، ناز شست تو

بی شک یکی ز خوب ترین های خلقتی
تو ماه روشن همه شب های ظلمتی

ایزد تو را ز نور خودش آفریده است
یعنی تو را برای بشر برگزیده است

در سینه ات که بحر علوم و معارف است
پنهان هزار معدن گنج و زخارف است 

لبریز مهر تو شده آقا وجود ما
شکرانه ی ولادتت ای جان سجود ما

معنای آیه های کتاب خدا تویی
در هر قنوت ذکر مناجات ما تویی

پاکی و زهد و نیکی و تقواست سیره ات
ما مخلص تمامی قوم و عشیره ات

از یمن مقدمت همه عالم صفا گرفت
تو آمدی و قلب مسلمان جلا گرفت

آقای من که نام تو بر درد ما دواست
جشن ولادت تو به عرش خدا به پاست

ماهی بحر، آهوی دشت، مرغ آسمان 
از یمن مقدمت همه شاد و ترانه خوان

هرجا که بگذری همه در گفتگوی تو
مستند اهل هر دو جهان از سبوی تو

از مقدم تو اهل بهشتند شادمان
جاری ز شوق بر لبشان نغمه ی اذان

خواند مدیحه ها به مدیح تو مرتضی(ع)
تبریکِ او به حضرت زهرا(س) و مصطفی(ص)

شکر خدا که شیعه ی تان هستم ازقدیم
دل را به تار زلف شما بستم از قدیم

شکر خدا که طی شده عمرم به راهتان
هرگز نگفته ام سخنی جز به مدحتان

پیوسته دست حضرت تو کرده یاری ام
آقای من تویی سبب رستگاری ام

  • ۱۱ دی ۰۳ ، ۰۷:۲۹
  • علی اسماعیلی وردنجانی

سخت دلتنگم خدایا یار می خواهم فقط
من ز دلبر جرعه ای دیدار می خواهم فقط

چون که نوشیدم من از جام نگاهش جرعه ای
دیگر از آن جام هی تکرار می خواهم فقط

در تمام عمر در بند و اسیرش بوده ام
من در این دار فنا دلدار می خواهم فقط

من به شوق روی او شب زنده داری می کنم
آری از دلدار من رخسار می خواهم فقط

مانع دیدار روی او گناهان من است
سر به راهم کن کمی افسار می خواهم فقط

از برای گریه کردن در غم هجران یار
در کویر هجر او دیوار می خواهم فقط

هست بازار فروش یوسف زهرا(س) کجا؟
یک نشانی من از آن بازار می خواهم فقط

چون که می خواهم بگردم روز و شب ها گرد یار
یارب از تو من خط پرگار می خواهم فقط

  • ۰۶ دی ۰۳ ، ۰۷:۲۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی