اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

۴ مطلب در آذر ۱۴۰۰ ثبت شده است

نام کتاب: دیوان عشق

موضوع: شعر

شاعر: علی اسماعیلی وردنجانی

تعداد مطالب:1121

حجم فایل: 2مگابایت

قابلیت نصب: سیستم های اندروید

 دریافت

 

 

  • ۲۶ آذر ۰۰ ، ۱۳:۳۹
  • علی اسماعیلی وردنجانی

باشد شبیه چشم تو گریان دو چشم من

ریزد شبیه اشک تو باران دو چشم من

سخت است سخت درد یتیمی قسم به عشق
گریان شبیه چشم یتیمان دو چشم من

آزرده گشته کوثر قرآن ز میخ در
گریان ز داغ کوثر قرآن دو چشم من

از بسکه خرد شده بدنت زیر دست و پا
پیدا نشد به درد تو درمان دو چشم من

سیمرغ من ز سنگ ستم چون پرش شکست
یکباره رفت از تن من جان، دو چشم من

زانوی غم گرفته بغل کودکان تو
حیدر ز غصه سر به گریبان، دو چشم من

دنیا بدون تو شده زندان غم مرا
ای میهمان ختم رسولان(ص)، دو چشم من

با رفتن تو دیده ی من گشته رود خون
اما برو تو با لب خندان دو چشم من

میمیرم از جدائی تو ای گل بهشت
سخت است سخت غصه ی هجران دو چشم من

طوفان نوح گشته تداعی برای من
از داغ تو نموده چو طغیان دو چشم من

تو کوثری ز داغ تو آتش گرفته ام
می سوزد از غم تو فراوان دو چشم من

زهرائی و دلیل همه دل خوشی مرا
بعد از تو خنده گشته گریزان، دو چشم من

با تو بهشت روی زمین بود خانه ام
خانه بدون تو شده زندان، دو چشم من

آن آتشی که سوخت در خانه ی تو را
ویرانه کرده عالم امکان، دو چشم من

تا زنده ام ز داغ غمت گریه می کنم
ای گلعذار و گلشن و بستان، دو چشم من

کار من است مرثیه گفتن برای تو
وقتی دل است خانه ی احزان، دو چشم من

«دیوان عشق» پُر شده از عاشقانه ها
قلبم به یاد توست گلستان، دو چشم من

  • ۲۴ آذر ۰۰ ، ۱۳:۳۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی

روز میلاد زینب(س) کبراست

شادمان از ولادتش زهراست

مصطفی(ص) شکر می کند ربّ را
سر به سجده سحر کند شب را

رحمت کردگار سبحان است
اشک چشمش نزول باران است

زینب(س) است او و زینت باباست
یار و غمخوار حضرت مولاست

دختر مرتضی(ع) و زهرا اوست
پای تا سر عفاف و تقوا اوست

اوست بانوی پاک و نیک سرشت
چشم او چشمه ی زلال بهشت

پدرش مقتدای خوبان است
مادرش ترجمان قرآن است

شد هوادار حضرتش حوّا
سربدار صلیب او عیسی

حضرت جبرئیل دربانش
حضرت آدم از غلامانش

اوست هارون، حسین(ع) موسایش
کربلا نیز طور سینایش

آن زمانی که خیمه ها می سوخت
او به ایوب درس صبر آموخت

اوست ثانیِ حضرت زهرا(س)
خرّم از مقدمش رسول خدا(ص)

هست مریم کنیز دربارش
آسیه باغبان گلزارش

شیر زن نه، که مرد پیکار است
بعد از عباس(ع) او علمدار است

ما همه ظلمتیم، او نور است
می رسد او و شیعه مسرور است

روز ما را چو آفتاب است او
باغ اسلام را گلاب است او

مهر زهرای مرضیه(س) آب است
زینب(س) اما به شیعه ارباب است

مظهر پاکی و صفا زینب(س)
بارش رحمت خدا زینب(س)

اوست الگوی بانوان عجم
موی او را ندید نا محرم

اهل عالم، عقیله ی عشق اوست
بانوئی از قبیله ی عشق اوست

پرچم کربلا به دستانش
بر سر نیزه رفته قرآنش

کربلا ماندگار شد با او
دین حق استوار شد با او

زینب(س) است او و دختر زهراست
پرچم انقلاب عاشوراست

جان شیعه فدای مقدم او
اشک ما و غم مُحرّم او

 

  • ۱۷ آذر ۰۰ ، ۰۸:۳۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

گرفتارم خداوندا به بند زلف دلداری
رهائی را نمی خواهم، خوشم با این گرفتاری

اگر چه دورم از دلدار و محرومم ز دیدارش
ز وصف روی او شادم، چه سیما و چه رخساری

نمی خواهد اگر او تا ببینم روی ماهش را
رضایم بر رضای او، ندارم هیچ اصراری

تمام جمعه ها را می نشینم بر سر راهش
دوباره ندبه ای دیگر، دوباره گریه و زاری

چشیدم در تمام عمر طعم انتظارش را
نشد عمرم به باطل طی، از این توفیق اجباری

غم هجران او سخت است و آتش می زند جان را
به نصّ وحی آسانی است بعد از هر چه دشواری

اگر توفیق می شد یار و می دیدم جمالش را
نمی بردم به گور این آرزو را مثل بسیاری
*                           
شبی در عالم رؤیا به او گفتم بیا آقا
مگر از من تو دلگیری، مگر از من تو بیزاری؟

جوابم داد چشمان تو لبریز از گناهان است
تو با چشمان آلوده، به این هجران سزاواری

تو لبریز از گناه و جرم و عصیان و خطا هستی
میان ماست از جنس گناهان تو دیواری

شدم من خسته از این غیبت طولانی ام امّا
چه باید کرد وقتی که ندارم من خریداری

فقط می خواستم سیصد نفر یاور، ولی افسوس
ندارم من در این عالم طرفدار و هواداری

اگر چه خویشتن را یار من خواندی تمام عمر
ندیدم از تو امدادی، نه حتّی نیّت یاری

گسستی عهد خود امّا نشد ترکت دعای عهد
مرا هم خسته کردی تو از این رفتار تکراری

دلت را صیقلی کن گر که میخواهی وصالم را
نباشد خانه ی من بی گمان دلهای زنگاری
*                            
شدم بیدار از خواب و پشیمان گشتم از کارم
برائت جُستم و کردم ز خود اعلام بیزاری

منم اسفند و او مانند فروردین به من نزدیک
ولی من دورم از او،  بی گمان ایّام بسیاری

به زیر دِیْن او هستم تمام هستی خود را
چرا پس من از او دارم دعوِیِ طلبکاری؟

  • ۰۹ آذر ۰۰ ، ۲۲:۳۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی