اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

۱۳۰ مطلب با موضوع «سایر موضوعات» ثبت شده است

گاهی اوقات با خدا بودن
عزمی از جنس کوه می خواهد
پا نهادن روی هوا و هوس
قدرتی با شکوه می خواهد

گاهی اوقات آزمون سخت است
سربلندی در آزمون مشکل
کمترین لغزش و خطا سازد
همه ی کوشش تو را باطل

به سئوالات آزمون باید
 پاسخی داد جامع و کامل
هست قاضی و داور و حاکم
بی نهایت محقق و عادل

همه شرکت کننده ایم اما 
یک نفر می شود پذیرفته
آن کسی که صریح و بی پرده
پاسخی ناب و خاص تر گفته

مسئله مرگ و زندگی باشد
مرگ گردیده است شرط حیات
زندگی می دهد خدا به بشر
زندگانی پس از وفات و ممات

داده فرمان خدا به ابراهیم(ع) 
که جدا کن سر از تن پسرت
می شود گر چه جاری از غم او
خون دل مثل سیل از بصرت

چون که آمد میان قربانگاه
از خدا یک پیام ساده رسید
چاقوی خویش را غلافش کن
فرصت آزمون شده تمدید

زنده مانده اگر چه اسماعیل(ع)
فرض شد فرض بر خدای کریم
تا ببیند به جای اسماعیل(ع)
خفته در خاک و خون ذبیح عظیم

کشته خواهد خدای ابراهیم(ع)
مردی از جنس نور و ایمان را
تا بخواند سر بریده ی او
روی نیزه کتاب قرآن را

کیست آن که خدا ذبیحش خواست؟
پسر حیدر(ع) است و سبط رسول(ص)
آن که از داغ اوست دل ها خون
دیده زار است و سینه نیز ملول

کوثر پر بهای قرآن را
میوه ی قلب و نور عین است او
کشته ی چشم های اشک آلود
غرقه در خون خود حسین(ع) است او

ناجی مردمان عالم اوست
پاسدار کتاب قرآن است
روز قتل حسین(ع) و یارانش
به یقین روز عید قربان است

  • ۱۵ خرداد ۰۴ ، ۰۸:۵۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی

گاهی خدا پرستی ما بت پرستی است
تصویر ذهن ما ز «خدا» بت پرستی است

وقتی که لب برای دعا باز می کنیم
گاهی کلام و ذکر و دعا بت پرستی است

وقتی برای رفع مرض قرص می خوریم
خواهیم اگر ز قرص شفا بت پرستی است

حمد و ثناست ویژه ی ذات خدای ما
از غیر او سپاس و ثنا بت پرستی است

باشد بنای دین روی توحید استوار
جای دگر که گشت بنا بت پرستی است

راضی اگر خدا شود از کار ما خوش است 
خواهی اگر ز خلق رضا بت پرستی است

قلب بشر به یاد خدا صیقلی شود
از غیر او امید جلا بت پرستی است

تنها خداست آن که کند دفع هر بلا
خواهی ز غیر دفع بلا بت پرستی است

شرک جلی و شرک خفی در کمین ماست
تسلیمشان شدن به خفا بت پرستی است

کشته شوی اگر به رهی جز ره خدا
در خون خود کنی چو شنا بت پرستی است

بی قصد قرب حق چو رَوی سوی کربلا
پای پیاده، کرب و بلا بت پرستی است

گر استلام کعبه به قصد ریا کنی
آن استلام و سعی و صفا بت پرستی است

اموال خود اگر که ببخشی به راه خیر
باشد اگر برای ریا بت پرستی است

واجب شده اطاعت از خاندان وحی(ع)
بی حرمتی به آل عبا(ع) بت پرستی است

کار کسی که تابع امر خدا نشد
بی شک بدون چون و‌ چرا بت پرستی است

  • ۳۰ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۴:۱۶
  • علی اسماعیلی وردنجانی

منم صحرای تفتیده تو اما مثل بارانی
نمکزارم، کویرم من، تو زیبا چون گلستانی

تو معنای تولایی، تبرّی می کنی از من
به قعر چاه کفرم من، تو در اوج مسلمانی

منم استاد ابلیس و تویی استاد دین داران
منم آیات شیطانی، تویی آیات رحمانی

تویی اردیبهشتی و بهاری هستی و خون گرم
من اما زاده ی «دی» هستم و سرد و زمستانی

منم تنها دلیل هر چه بیماری است در عالم
به هر دردی در این عالم تو دارویی تو درمانی

تویی از معرفت لبریز و سرتاپا تویی دانش
من اما خالی ام از علم چون طفلی دبستانی

فلاکت را منم معنا، نماد فقر هستم من
سعادت را تویی معنا، تویی اوج فراوانی

صدای انکر الاصوات خوشتر از صدای من
صدایت دلنشین تر از صدای «دلکش» و «بانی»!

منم زشت و کریه و نفرت انگیز و قبیح و بد
تو زیباتر ز سیمای تمام خوبرویانی 

زند گفتار و کردارم به قرآن و به دین ضربه
تو هستی پاسدار دین، کنی از دین نگهبانی

منم پیری که جیمم را تلفظ می کنم چون «ژ»
ولی تقریر جیم توست زیباتر ز «جولانی»!

نخواندم در تمام عمر هرگز آیه ای را من
تویی استاد انواع علوم وحی و قرآنی

تو هستی مجتهد من معنی اش را هم نمی فهمم
منم یک بی سواد اما تو دانا و سخندانی

تو در آزاد راهی ره سوی الله  می پویی
من اما در طریق پیچ و خم داری بیابانی

گناهان خودم را من به اشک چشم می شویم
تو از اشک دو چشمت کردی ابراز پشیمانی

 

به وقت سجده بگذارم سر خود را به روی مُهر

به هر وعده نمازت را بدون مُهر می خوانی

 

ره من سوی ترکستان طریق تو سوی کعبه
تویی آزاده اما من اسیر جهل و نادانی

تفاوت های من با تو زمین تا آسمان باشد
منم یک شمع خاموش و تو چون خورشید تابانی

من از اسلام و از قرآن کلامی هم نمی دانم
الف تا یاء اسلام محمد(ص) را تو می دانی

برای من خداوند آفریده چارده خورشید
که بی مثل و مثل هستد از نور و فروزانی

تو با الله پیمان بسته ای الله یارت باد
خدا را تابع امر و خدا را سر به فرمانی 

نداری ترس از محشر که اعمالت همه نیکوست
ولی سر تا به پا ترسم من از آن روز بحرانی

دو دستم خالی اما من شفیعی چون علی(ع) دارم
به دادم می رسد حیدر(ع) در اوقات پریشانی

تو با افکار و با کردار خود خوش باش روزی چند
خوشم با عشق آل مصطفی(ص) تا روز پایانی 

  • ۲۳ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۸:۳۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی

چشمه و باغ و حوری و غلمان
نکهت نافه و گل و عنبر
می کند مدح آل احمد(ص) را 
مرد خوش صحبتی روی منبر

اثر مُهر بر جبین دارد
ذکر لب های اوست یا الله
گفت: بی راهه ها فراوانند
تا خدا می رسد فقط یک راه

ساعتی چون گذشت دیدم من
ماری از دورتر هویدا شد
مرد را نیش محکمی زد مار
و برای من این معما شد

مرد از هوش رفت از آن نیش
حال او بد شد و بسی تب کرد
نوش او نیش شد از آن نیش
روز او را سیاه چون شب کرد

خواستم حل کند معما را
گفت: دارالسلام من اینجاست
گر چه اینجا موقتی است ولی
جنّت واقعی من فرداست

گفتم از نقش مار نیز بگو
گفت: آن کیفر گناه من است 
چون که پرونده ام سیاهی داشت
کار پرونده ی سیاه من است

گفتم از چه سیاه گردیده
 بخشی از نامه ی عمل هایت؟
می کشی تو عذاب ای مؤمن
نیست یاریگر تو مولایت؟!

گفت: حقی مراست بر گردن
کرده روز مرا شبی تاریک
به خداوندی خدا سوگند
راه حق هست مثل مو باریک

هیچ کس شافعم نمی گردد
هست بر گردنم چو حق الناس
هست بی فایده برای من 
دم زدن از حسین(ع) و از عباس(ع)

لرزه افتاد بر تنم از ترس
من که یک بنده ی خطا کارم
گرچه حب علی(ع) است در دل من
لایق آتشی شرربارم؟!

خواب می دیدم و شدم ناگاه 
از نوای خوش اذان بیدار
ولی آن صحنه ای که دیدم من
می دهد دم به دم به من هشدار

گر که خواهی شفیع تو باشند
آل احمد(ص) به صحنه ی فردا
زیر دَین کسی مرو هرگز
که نیارزد به ارزنی دنیا

  • ۱۵ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۵:۱۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی

افتخار مردم ایران زمین شاهچراغ
جای دارد در دل اهل یقین شاهچراغ

گر صفا بخشیده بر کل جهان شیراز ما
هست بر شیراز ما همچون نگین شاه چراغ

در حریم قدسی اش آرام گیرد جان و دل
مایه ی آرام قلب مؤمنین شاهچراغ

برده او هم از پدر نور هدایت را به ارث
شیعه را باشد چراغ راه دین شاهچراغ

عمر خود را کرده صرف کسب علم و معرفت
بوده از بستان دانش خوشه چین شاهچراغ

لحظه ای غافل نبود از رنج مسکین و یتیم
پاک می کرد اشک چشم دلغمین شاهچراغ

بسته بود او از ازل پیمان یاری با خدا
فکر و ذِکرش بود قرآن مبین شاهچراغ

بود از روز نخست او پیرو آل علی(ع)
سر به فرمان ختام المرسلین شاهچراغ

نمره هایش بوده عالی در تمام زندگی
از خدا بگرفته صد صد آفرین شاهچراغ

چون که در پرونده ی او نیست حتی یک خطا
هست فردا جزو اصحاب یمین شاهچراغ

بین بدهای جهان هستم اگر من بد ترین
بین خوبان هست جزو بهترین شاهچراغ

  • ۱۳ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۶:۲۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی

حال خوش و ستایش و حمد و عبادتی
رحل و من و کتاب خدا و تلاوتی

اول امان امن گرفتن ز دست دوست
با توبه از گناه به اشک ندامتی

نوشیدن شراب طهور کتاب وحی
با طعم عشق و نیت و قصد سلامتی

با مرغ دل پریدنِ تا اوج آسمان
در اوج آسمان سر کوی سعادتی 

حی علی العلی(ع) بشتابم سوی نماز
قد قامت الصلوة و نماز جماعتی

بوسیدن ضریح جبین امام عشق
شکر خدا که گشته نصیبم زیارتی

جام شراب ناب و غلامان صف به صف
حور و پری، کرشمه و ناز و لطافتی

لب بر لب زنان بهشتی کنار نهر
احلی من العسل لب حور و حلاوتی

پاداش بندگی است که گشته نصیب من
از کرده های خویش نشان رضایتی

بانگ اذان صبح و پریدن ز خواب خوش
پرونده ی سیاه و امید شفاعتی

  • ۱۰ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۷:۰۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی

ساعت ریاضی بود بحث ها حسابی تر
نکته ها همه علمی، واژه ها کتابی تر

گفت دانش آموزی جمله ای پر از نکته
گفته های او جدی، لحن او خطابی تر

دیگری جوابش داد، یک جواب طولانی
جمله ها پر از ایهام، مُنتها جوابی تر

داغ داغ بود آن روز، بحث و گفتگو اما
بی نهایتی در پیش، باز هم سرابی تر

یک نفر غزل می گفت، یک نفر رباعی خواند
یک نفر ز مستی گفت، از می و شرابی تر

هیچ کس نمی دانست واقعا چه می خواهد
قلوه و جگر یا نه، گوشتی کبابی تر 

ناگهان معلم گفت نوزده نفر هستید
در میانتان اما، کیست انقلابی تر

هرکسی به ظن خود حرف انقلابی زد
آن یکی کمی ارام آن یکی عتابی تر

لب گشودم و گفتم دین شده فدای پول
دلبری کند هرکس، هست چشم آبی تر

پست و‌ پول معیار برتری است در این شهر
بهر گردن من بود این سخن طنابی تر

آن یکی سخن می گفت رک و صاف و بی پرده
دیگری ولی می گفت اندکی حجابی تر

درس و بحث ها  گرچه بی نتیجه بود آن روز
شد هوای شهر اما صاف و آفتابی تر

یک کلاس درس آن روز، جعبه ی گلابی بود
من در آن میان اما، از همه گلابی تر

پاره از صدای زنگ، خواب نیمروزم شد
شد نتیجه ی این خواب، گفته های نابی تر

  • ۰۶ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۶:۰۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

با رسم شکل و شیوه های ناب نقاشی
اثبات کردم مؤمنان هستند داداشی

فرقی ندارد ترک با کرد و عرب یا فارس
تبریزی و مهرانی و اهوازی و کاشی

قرآن برادر خوانده مؤمن های عالم را
فرقی ندارد که شما اهل کجا باشی

مؤمن فقط با اهل ایمان همنشین باشد
هرگز نگردد همنشین با هیچ اوباشی

نیک است در پندار و در گفتار و در کردار
نه شارلاتان است و نه در فکر کلّاشی

رزق حلال و‌ پاک معیار مسلمانی است
فرقی ندارد شاه هستی یا که کفّاشی

باشد کلامش دلنشین همچون نسیم صبح
 مؤمن نه تندی می کند نه سَبّ و فحّاشی

برهان و حجت رسم استدلال او هستند
کی سر زند از مؤمنین تندی و پرخاشی

در وقت شادی هم خدا ناظر به اعمال است
پس عیش مؤمن نیست از انواع عیاشی

او طبق شرع و عرف و قانون است اعمالش
هرگز نگردد مرتشی هرگز نشد راشی

گر شعر من دارای صدها عیب و ایراد است
شرمنده ام، هستم من آخر شاعری ناشی

  • ۲۸ فروردين ۰۴ ، ۱۸:۱۸
  • علی اسماعیلی وردنجانی

در ری بنا نهاده شده کربلای تو
ما زائریم زائر صحن و سرای تو

چون بر سر تو سایه ی آل محمد(ص) است
نوشیم ما ز ساغر آل عبای تو

تو سیدالکریمی و عطر گل حسن(ع)
پیچیده است عطر حسن(ع) در فضای تو

رفتی از این جهان و جهان داغدار توست
خاک غم است بر سر ما در عزای تو

مثل حسن(ع) تو نیز سخی هستی و کریم
ما ریزه خوار سفره ی جود و سخای تو

رفتی و ما ز داغ تو خون گریه می کنیم
اما همیشه در دل ما هست جای تو

تو سید الکریمی و سلطان قلبها
بیچاره ایم ما و غریب و گدای تو

با حال خسته زائر کوی تو گشته ایم
چشم امید ماست به لطف و عطای تو

  • ۲۴ فروردين ۰۴ ، ۱۹:۱۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی

رمضان رفت و عید فطر آمد
ماه ذِکر و دعا خدا حافظ
ماه مهمانی خدای رحیم
ماه حمد و ثنا خدا حافظ

عید فطر آمده خدا را شکر
حیف شد؛ شد تمام ماه صیام
می کشم انتظار مدت ها 
تا نمایم به ماه روزه سلام

عید فطر است عید صبر و رضا
عید شکر خدای عالمیان
عید یک ماه بندگی کردن
عید شُکر تلاوت قرآن

رمضان ماه توبه و غفران
ماه سجاده و نیایش بود
ماه شب زنده داری و توبه
موسم طاعت و ستایش بود

رمضان فصل عشق بازی بود
عاشقی با خدای بی همتا
تا سحرگاه یا علی(ع) گفتن
بیعتی عاشقانه با مولا

حیف شد حیف ماه رحمت رفت
ماه احسان و بخشش و برکات
ماه غفران و ماه آمرزش
ماه توبه و ماه فوز و نجات

عید فطر است و عید پاداش است
مزد یک ماه بندگی کردن
همه دم زیر پرچم اسلام
شاد و مسرور زندگی کردن

رمضان فرصتی طلایی بود
ماه شب های قدر و ماه صیام
ماه جوشن کبیر و ماه مجیر
ماه دوری ز هر گناه و حرام

رفت ماه صیام و عید آمد
عید یک ماه روزه و امساک
عید یک ماه با خدا بودن
عید پرواز روح تا افلاک

عید فطر است و وقت شکر خدا
شکر لله و حمد یا الله
حیف شد رفت ماه استغفار
ماه بخشایش خطا و گناه

رمضان ماه رحمت و برکت
رمضان ماه صبر بود و صلات
می فرستم به شکر این نعمت
به محمد و آل او صلوات

  • ۱۰ فروردين ۰۴ ، ۲۳:۱۸
  • علی اسماعیلی وردنجانی