دین و دینار
عمر بگذشت و کویر قلب باران را ندید
در تمام سال ها فصل بهاران را ندید
بود چشم ما به در شاید که جان آید به تن
در تمام عمر اما جسم ما جان را ندید
چشم ما شب تا سحر چشم انتظار ماه ماند
تا سحرگاهان ولی ماه فروزان را ندید
روزهای عمر ما تاریک بودی مثل شب
چون که هرگز چشم ما خورشید تابان را ندید
ما گدای یک نگاه از یوسف زهرا(س) شدیم
شد دریغ از ما و دیده لطف و احسان را ندید
قطره های اشک بوده میهمان چشم ما
چون که چشم خسته ی ما روی ایشان را ندید
بود با الفاظ بازی، خواندن قرآن ما
چشم ما چون معنی آیات قرآن را ندید
عده ای با شوق دیدارش ز جان بگذشته اند
چشم آن ها چون که شاید راه آسان را ندید
ما ز هجرانش همه بیمار و درد آلوده ایم
روح ما فرسوده شد دارو و درمان را ندید
دم زدیم از یوسف زهرا(س) به ظاهر جملگی
در وجود ما کسی شیطان پنهان را ندید
دین ما «دینار» بود و مذهبمان هم «ذهب»
در وجود ما کسی یک ذره ایمان را ندید
- ۰۴/۰۸/۲۷