اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

گاهی اوقات با خدا بودن
عزمی از جنس کوه می خواهد
پا نهادن روی هوا و هوس
قدرتی با شکوه می خواهد

گاهی اوقات آزمون سخت است
سربلندی در آزمون مشکل
کمترین لغزش و خطا سازد
همه ی کوشش تو را باطل

به سئوالات آزمون باید
 پاسخی داد جامع و کامل
هست قاضی و داور و حاکم
بی نهایت محقق و عادل

همه شرکت کننده ایم اما 
یک نفر می شود پذیرفته
آن کسی که صریح و بی پرده
پاسخی ناب و خاص تر گفته

مسئله مرگ و زندگی باشد
مرگ گردیده است شرط حیات
زندگی می دهد خدا به بشر
زندگانی پس از وفات و ممات

داده فرمان خدا به ابراهیم(ع) 
که جدا کن سر از تن پسرت
می شود گر چه جاری از غم او
خون دل مثل سیل از بصرت

چون که آمد میان قربانگاه
از خدا یک پیام ساده رسید
چاقوی خویش را غلافش کن
فرصت آزمون شده تمدید

زنده مانده اگر چه اسماعیل(ع)
فرض شد فرض بر خدای کریم
تا ببیند به جای اسماعیل(ع)
خفته در خاک و خون ذبیح عظیم

کشته خواهد خدای ابراهیم(ع)
مردی از جنس نور و ایمان را
تا بخواند سر بریده ی او
روی نیزه کتاب قرآن را

کیست آن که خدا ذبیحش خواست؟
پسر حیدر(ع) است و سبط رسول(ص)
آن که از داغ اوست دل ها خون
دیده زار است و سینه نیز ملول

کوثر پر بهای قرآن را
میوه ی قلب و نور عین است او
کشته ی چشم های اشک آلود
غرقه در خون خود حسین(ع) است او

ناجی مردمان عالم اوست
پاسدار کتاب قرآن است
روز قتل حسین(ع) و یارانش
به یقین روز عید قربان است

  • ۱۵ خرداد ۰۴ ، ۰۸:۵۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی

ای پنجمین ولی خدا باقر العلوم(ع)
ای جلوه گاه جود و سخا باقر العلوم(ع)
خون می چکد ز دیده ی ما در عزای تو
ای یادگار کرب و بلا باقر العلوم(ع)
+++++
گنجینه ی علوم خداوند لایزال
شد قلب ما ز رفتن تو غرق در ملال
در زیر بار داغ غمت ای امام دین
گردیده قامت همه ی مؤمنان هلال
+++++
آقا تو هم ز نسل کریمان عالمی
تو پنجمین وصی رسول مکرمی
از داغ توست دیده ی ما چشمه سار خون
بر درد داغ رفتن تو نیست مرهمی
+++++
ای خاطرات تو همه از کربلای غم
از کودکی به دوش تو بوده لوای غم
رفتی و در غمت همه عالم به غم نشست
آید به گوش از همه عالم نوای غم
+++++
ای شاهد مصیبت عظمای کربلا
دیدی به روی نیزه سرِ از بدن جدا
خون می چکد ز داغ تو از چشم شیعیان
سخت است سخت صبر مسلمان در این عزا 

  • ۱۲ خرداد ۰۴ ، ۰۶:۵۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی

گفت: دلتنگم من از هجران یار
دیدگانم از فراقش گشته زار

زندگی تلخ است از درد فراق
طاقتم از هجر او گردیده طاق

درد هجران قاتل جانم شده
باعث سستی ایمانم شده

گفتمش کافی است کفران تا به کی
شکوه از دوری و هجران تا به کی

گو به من که از بعد عمری انتظار
گر ببینی عاقبت رخسار یار

ای حبیب من تو از روی ادب
می کنی از او چه چیزی را طلب

گفت: می خواهم تماشایش کنم
خویشتن را محو سیمایش کنم

گفتمش او را اطاعت لازم است
جان من او را حمایت لازم است

گر گشایی چشم باشد منجلی
نیست نا پیدا و پنهان آن ولیّ 

گویمت با صوت و با لحن جلی
خیز از جا کم بگو «یا لیتنی»

سودها دارد اگر دیدار او
بهتر آن باشد که باشی یار او

عده ای بودند انصار نبی(ص)
عاشق سیما و رخسار نبی(ص)

پنج نوبت جمله در هر روز و شب
بر پیمبر(ص) کرده اند عرض ادب

مقتدایی چون محمد(ص) داشتند
در دل اما بذر کینه کاشتند

دشمنی کردند با آل رسول(ص)
غصب شد با دستشان حق بتول(س)

چون جفا کردند بر آل رسول(ص)
شد ولی الله(ع) از آنها ملول

زندگی و عمر آنها شد تباه
رویشان هم هست همچون شب سیاه

ما نمی بینیم مولا را ولی
حضرت مهدی(عج) است پیدا و جلی

چون که ایشان واسط فیض خداست
حاضر است و ناظر اعمال ماست

گر تو هستی از هواداران او
یا یکی از جمله ی یاران او

فکرت و گفتار خود را نیک کن
 سیرت و رفتار خود را نیک کن 
  
چون که شد نیکو همه کردار تو
می شود فرزند زهرا(س) یار تو

زنده کن در خود صفات متقین
تا شوی از جمله اصحاب یمین

نیک باشی گر تو در وقت حیات
اوست یارت در حیات و در ممات

گر که مهدی(عج) شد ز دست تو رضا
بی گمان راضی شود از تو خدا

هر که باشد جزو اصحاب یمین
می شود با آل احمد(ص) همنشین

  • ۰۸ خرداد ۰۴ ، ۰۷:۲۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی

تا با خبر ز رفتن ابن الرضا(ع) شدیم
بر درد و رنج و غصه و غم مبتلا شدیم
از این عزاست بر تن ما جامه ی سیاه
همناله با یکایک اهل ولا شدیم
+++++
نوشید جام زهر جوادالائمه(ع) هم
مولا شهید گشت ز بی مهری و ستم
رفت از جهان به سوی جنان پیشوای دین
از داغ اوست خانه ی دلها سرای غم
+++++
ابن الرضا(ع) قسم به خدا دل سرای توست
با افتخار شیعه همیشه گدای توست
رفتی از این جهان, همه عالم به غم نشست
این جامه ی سیاه نشان عزای توست 
+++++
تا با خبر شدیم که رفت از جهان جواد(ع)
برخاست از مصیبت او آه از نهاد
مهمان ماست این غم عظمی قسم به عشق
تا صبح روز واقعه و موقع معاد
+++++
خون گریه کن که موسم حزن و عزا رسید
هنگام اشک و ناله و ماتم فرا رسید
ابن الرضا(ع) ز جور و جفا رفت از جهان
هنگام سوگواری اهل ولا رسید 
+++++
ابن الرضا(ع) که اسوه ی جود و سخاوت است
ما را چراغ راه و دلیل هدایت است
رفت از حهان و تدیده ی ما گشته رود خون
دل های ما به دام غمش در اسارت است
+++++
ای مظهر جود و کرم و پاکی و تقوا
ای مایه ی فخر همه ی مردم دنیا
رفتی و ز داغ تو جهان گشته سیه پوش
دل ها شده از داغ غمت خانه ی غمها

  • ۰۵ خرداد ۰۴ ، ۰۶:۰۹
  • علی اسماعیلی وردنجانی

دم ز کسی مزن، بزن دم ز ولای اهل بیت(ع)
به زیر پرچمی مرو به جز لوای اهل بیت(ع)

گر استجابت دعا می طلبی تو از خدا
بجو تو استجابت از ذکر دعای اهل بیت(ع)

ملک وجود اندک و اهل ولا خیر کثیر
نهایت ارج و بها هست بهای اهل بیت(ع)

خلق شدند ابتدا احمد(ص) و آل مصطفی(ع)
ملک وجود خلق شد سپس برای اهل بیت(ع)

خدا برای دردها دوا بیافریده است
دوای دردهای ما فقط دوای اهل بیت(ع)

خواهی اگر خدا شود ز کارهای تو رضا
هست رضایت خدا کسب رضای اهل بیت(ع)

گر نِعَمِ خدای ما فزونتر از شمارش است
افضل آن همه نعم، آل عبای اهل بیت(ع)

مس وجود آدمی طلای ناب می شود 
به شرط یاری و مدد ز کیمیای اهل بیت(ع)

شکر خدا که من شدم عاشق آل مصطفی(ص)
ذکر لبم علی(ع) علی(ع)، جان به فدای اهل بیت(ع)

شمس هدایت من و سفینه ی نجات من
کشته ی اشک و ناله در کرب و بلای اهل
بیت(ع)

 نان حلال پدر و پاکی شیر مادر است
دلیل آن که می شود کسی فنای اهل بیت(ع)

بر سر من نهاده چون خدایشان تاج شرف
لحظه به لحظه بر لبم شکر خدای اهل بیت(ع)

  • ۰۱ خرداد ۰۴ ، ۰۷:۱۹
  • علی اسماعیلی وردنجانی

گاهی خدا پرستی ما بت پرستی است
تصویر ذهن ما ز «خدا» بت پرستی است

وقتی که لب برای دعا باز می کنیم
گاهی کلام و ذکر و دعا بت پرستی است

وقتی برای رفع مرض قرص می خوریم
خواهیم اگر ز قرص شفا بت پرستی است

حمد و ثناست ویژه ی ذات خدای ما
از غیر او سپاس و ثنا بت پرستی است

باشد بنای دین روی توحید استوار
جای دگر که گشت بنا بت پرستی است

راضی اگر خدا شود از کار ما خوش است 
خواهی اگر ز خلق رضا بت پرستی است

قلب بشر به یاد خدا صیقلی شود
از غیر او امید جلا بت پرستی است

تنها خداست آن که کند دفع هر بلا
خواهی ز غیر دفع بلا بت پرستی است

شرک جلی و شرک خفی در کمین ماست
تسلیمشان شدن به خفا بت پرستی است

کشته شوی اگر به رهی جز ره خدا
در خون خود کنی چو شنا بت پرستی است

بی قصد قرب حق چو رَوی سوی کربلا
پای پیاده، کرب و بلا بت پرستی است

گر استلام کعبه به قصد ریا کنی
آن استلام و سعی و صفا بت پرستی است

اموال خود اگر که ببخشی به راه خیر
باشد اگر برای ریا بت پرستی است

واجب شده اطاعت از خاندان وحی(ع)
بی حرمتی به آل عبا(ع) بت پرستی است

کار کسی که تابع امر خدا نشد
بی شک بدون چون و‌ چرا بت پرستی است

  • ۳۰ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۴:۱۶
  • علی اسماعیلی وردنجانی

ای که تو زیباتری از ماه تابان بیشتر
دوست می دارم تو را صد بار از جان بیشتر

گر چه خورشید درخشان نور می بخشد به ما
نور می بخشی تو از شمس درخشان بیشتر

گر صفا بخشیده دنیا را صفای بوستان
تو صفا بخشیده ای از هر چه بستان بیشتر

رهنمای راه انسان است قرآن مجید
رهنما اما تویی حتی ز قرآن بیشتر

برف و باران رحمت الله اند بر اهل زمین
رحمت اللهی ولی از برف و باران بیشتر

قرن ها بگذشته از هنگام میلادت ولی
با نشاط و پر توانی از جوانان بیشتر

هست این دنیا قلیل اما تویی خیر کثیر
مثل زهرا(س) هستی از خیر فراوان بیشتر

عاقلانه گشته ام یابن الحسن(عج) دیوانه ات
هست چون دیوانه ی تو سر به فرمان بیشتر

با تو دارد زندگی هر لحظه صدها فایده
بی تو می بیند بشر هر لحظه خسران بیشتر

  • ۲۶ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۷:۱۰
  • علی اسماعیلی وردنجانی

منم صحرای تفتیده تو اما مثل بارانی
نمکزارم، کویرم من، تو زیبا چون گلستانی

منم تاریکی محض و تویی از پای تا سر نور
به قعر چاه کفرم من، تو در اوج مسلمانی

منم استاد ابلیس و تویی استاد دین داران
منم آیات شیطانی، تویی آیات رحمانی

تویی اردیبهشتی و بهاری هستی و خون گرم
من اما زاده ی «دی» هستم و سرد و زمستانی

منم تنها دلیل هر چه بیماری است در عالم
به هر دردی در این عالم تو دارویی تو درمانی

تویی از معرفت لبریز و سر تا پا تویی دانش
من اما خالی ام از علم، چون طفلی دبستانی

فلاکت را منم معنا، نماد فقر هستم من
سعادت را تویی معنا، تویی اوج فراوانی

صدای انکر الاصوات خوشتر از صدای من
صدای توست روح افزا، چنان آوای روحانی

منم زشت و کریه و نفرت انگیز و قبیح و بد
تو زیباتر ز سیمای تمام خوبرویانی 

زند گفتار و کردارم به قرآن و به دین ضربه
تو هستی پاسدار دین، کنی از دین نگهبانی

منم پیری که جیمم را تلفظ می کنم چون «ژ»
ولی تقریر جیم توست ناب و اصل لبنانی

نخواندم در تمام عمر هرگز آیه ای را من
تویی استاد انواع علوم وحی و قرآنی

تو هستی مجتهد من معنی اش را هم نمی فهمم
ندارم من سواد اما تو دانا و سخندانی

تو در آزاد راهی ره سوی «الله» می پویی
من اما در طریق پیچ و خم داری بیابانی

گناهان خودم را من به اشک چشم می شویم
تو از اشک دو چشمت کردی ابراز پشیمانی

به وقت سجده بگذارم جبینم را به روی مُهر
به هر وعده نمازت را بدون مُهر می خوانی

ره من سوی ترکستان طریق تو سوی کعبه
تویی آزاده اما من اسیر جهل و نادانی

تفاوت های من با تو زمین تا آسمان باشد
منم یک شمع خاموش و تو چون خورشید تابانی

من از اسلام و از قرآن کلامی هم نمی دانم
الف تا یاء اسلام محمد(ص) را تو می دانی

برای من خداوند آفریده چارده خورشید
که بی مثل و مثل هستد از نور و فروزانی

تو با «الله» پیمان بسته ای «الله» یارت باد
خدا را تابع امر و خدا را سر به فرمانی 

تو می خواهی کمک بی واسطه از حضرت «الله»
نمی گنجد ولی فیض خدا در ظرف انسانی

بدون واسطه از فیض حق محروم می مانیم
که شرط روشنی بخشی است تنها شیء نورانی

نداری ترس از محشر که اعمالت همه نیکوست
ولی سر تا به پا ترسم من از آن روز بحرانی

دو دستم خالی اما من شفیعی چون علی(ع) دارم
به دادم می رسد حیدر(ع) در اوقات پریشانی

تو با افکار و با کردار خود خوش باش روزی چند
خوشم با عشق آل مصطفی(ص) تا روز پایانی

  • ۲۳ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۸:۳۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی

آسمان ها شده چراغانی
همه عالم ستاره باران است
مؤمنین شادمان و خرسندند
موسم عشق و فصل ایمان است

باز هم می وزد نسیم صبا
همه عالم گرفته بوی بهشت
مسلمین مست باده ی عشقند
هست در دستشان سبوی بهشت

دهمین حجت خدای کریم
چشم بگشود و زد قدم بر خاک
شده در مقدم امام رضا(ع)
غرق شور و شعف همه افلاک

کیست او؟ قبله گاه اهل یقین
ناجی کل مردم دنیاست
او چراغ هدایت بشر است
کیست او؟ نور دیده ی زهراست

قمر آسمان علم است او
معدن جود و بخشش و احسان
شده قرآن به شان او نازل
اوست تفسیر کامل قرآن

دست بر سینه سر فرود آورد
آسمان هم به پیشگاه رضا(ع)
دردمندان و آرزومندان
همگی تشنه ی نگاه رضا(ع)

انبیاء سر ز پای نشناسند
اولیاء غرق شادی و شورند
شیعیان گرم سجده ی شکرند
مؤمنین شادمان و مسرورند 

گشته روح الامین ترانه سرا
عرشیان جمله دست افشانند
همه در مقدم امام رضا(ع)
عاشقانه سرود می خوانند

گِرد زهرا(س) و مصطفی(ص) و علی(ع)
ساکنان بهشت خوشحالند
چشم های بهشتیان از شوق
مثل ابر بهار می بارند

مهربان است و معدن رأفت
ضامن آهوی بیابان است
یمن میلاد آن امام هُمام
 لب ما مثل پسته خندان است

اوست حصن حصین هر مؤمن
ایمنی بخش از عذاب است او
مثل آب است و مثل آئینه
نور حق است و آفتاب است او

شکر یارب که شیعه ی اوئیم
مقتدا و امام ماست رضا(ع)
چون غلام غلام او هستیم 
تاج عزت نهاده بر سر ما

  • ۱۸ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۶:۵۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی

چشمه و باغ و حوری و غلمان
نکهت نافه و گل و عنبر
می کند مدح آل احمد(ص) را 
مرد خوش صحبتی روی منبر

اثر مُهر بر جبین دارد
ذکر لب های اوست یا الله
گفت: بی راهه ها فراوانند
تا خدا می رسد فقط یک راه

ساعتی چون گذشت دیدم من
ماری از دورتر هویدا شد
مرد را نیش محکمی زد مار
و برای من این معما شد

مرد از هوش رفت از آن نیش
حال او بد شد و بسی تب کرد
نوش او نیش شد از آن نیش
روز او را سیاه چون شب کرد

خواستم حل کند معما را
گفت: دارالسلام من اینجاست
گر چه اینجا موقتی است ولی
جنّت واقعی من فرداست

گفتم از نقش مار نیز بگو
گفت: آن کیفر گناه من است 
چون که پرونده ام سیاهی داشت
کار پرونده ی سیاه من است

گفتم از چه سیاه گردیده
 بخشی از نامه ی عمل هایت؟
می کشی تو عذاب ای مؤمن
نیست یاریگر تو مولایت؟!

گفت: حقی مراست بر گردن
کرده روز مرا شبی تاریک
به خداوندی خدا سوگند
راه حق هست مثل مو باریک

هیچ کس شافعم نمی گردد
هست بر گردنم چو حق الناس
هست بی فایده برای من 
دم زدن از حسین(ع) و از عباس(ع)

لرزه افتاد بر تنم از ترس
من که یک بنده ی خطا کارم
گرچه حب علی(ع) است در دل من
لایق آتشی شرربارم؟!

خواب می دیدم و شدم ناگاه 
از نوای خوش اذان بیدار
ولی آن صحنه ای که دیدم من
می دهد دم به دم به من هشدار

گر که خواهی شفیع تو باشند
آل احمد(ص) به صحنه ی فردا
زیر دَین کسی مرو هرگز
که نیارزد به ارزنی دنیا

  • ۱۵ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۵:۱۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی