اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

۱۴۲ مطلب با موضوع «حضرت امام زمان عج» ثبت شده است


منتظر یعنی که ایمان و یقین
پیرو راه امیر المومنین(ع)

منتظر با فکر و اعمال و صفات
هست در راه امامت با ثبات

منتظر را هست فرمانی نکو
اصبرو و صابرو و رابطوا

خویش را با حسن خلق آراستن
چون که حرف از یار شد، بر خاستن

قلبی از جنس الهی داشتن
اندر آن دل تخم تقوا کاشتن

منتظر یعنی که در سر یاد دوست
عشق مولایش عجین با خون و پوست

منتظر هر صبح پیش از هر کلام
می فرستد بر امام خود سلام

مهرورزی با امام منتظر
هست از دیگر صفات منتظر

هر که باشد لایق دیدار دوست
فکر او گفتار و اذکارش نکوست

از فراق یار محزون است او
از غم دلدار دلخون است او

منتظر مشتاق روی دلبر است
تشنه ی می از سبوی کوثر است

منتظر رهپوی آل مصطفاست
چارده خورشید او را رهنماست

منتظر یعنی که باشی حق مدار
در طریق دوست گامی استوار

چنگ بر حبل الله و حبل المتین
ورد لب آیات قران مبین

منتظر یعنی دعای بی حساب
طالب خورشید در پشت نقاب

منتظر بر حق مولا عارف است
بر فضیلتهای مولا واقف است

منتظر از پای تا سر باور است
منتظر تسلیم امر داور است

منتظر یعنی دو چشم بی گناه
سینه ای لبریز حزن و سوز و آه

پا گذارد جای پای اهل بیت(ع)
سر به فرمان ندای اهل بیت(ع)

مقتدای منتظر مولای اوست
هم و غم منتظر آقای اوست

چون بگوش آید ندای الصلات
می کند بر تن ردای الصلات

راز دار و حافظ اسرار اوست
ساده اما زیرک و هوشیار اوست

منتظر پیوسته تقوا پیشه است
پاک در کردار و در اندیشه است

هست زنده در دلش یاد خدا
چشم امیدش به امداد خدا

منتظر یعنی سراپا شور و حال
ره نوردیدن سوی اوج کمال

منتظر داناست دانایی بصیر
اوست زیبا طینت و روشن ضمیر

چشم در راهیم و بر لب این سخن
کی می آیی از سفر، یابن الحسن(عج)

  • ۰۲ بهمن ۹۷ ، ۱۳:۱۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی


باز هم  لبریز  نام مهدی ام
مملو از مدح امام مهدی ام

مهدی زهرا(س) وصی عسکری است
شیوه ی کردار او پیغمبری است

جانشین بر حق شایستگان
رهبر شایسته ی اسلامیان

مهدی(عج) قائم امام منتظر
صورتش زیباتر از قرص قمر

زاده ی ختم رسولان است او
کوثر و خیر فراوان است او

اوست فرزند امیرالمومنین(ع)
پای تا سر دین و ایمان و یقین

او امام  مسلمین عالم است
او به درد اهل عالم مرهم است

حجت الله از برای مردم است
شمس تابان در میان انجم است

او امام و سرور و مولای ماست
شکر یارب او به شیعه مقتداست

آبرومند است در نزد خدا
شافع ما اوست در روز جزا

دارد او در پیش داور اعتبار
شیعیان را اوست تاج افتخار

هر که گوید حضرت او را دعا
می دهد پاداش بی حدش خدا

با دعا نعمت فراوان می شود
با دعا گلخن گلستان می شود

با دعا شیطان اسیر غم شود
با دعا پیوندها محکم شود

با دعا از فتنه ها ایمن شویم
سخت مثل سدی از آهن شویم

با دعا بر مهدی صاحب زمان(عج)
می کند ما را دعا مولایمان

در قیامت شافع ما می شود
عاشقی آن روز معنا می شود

هر دعا با او اجابت می شود
شیعه سرتا پا دیانت می شود

شیعه چون غرق تمنا می شود
دست بر دامان مولا می شود

با دعا دفع بلاها می کنیم
با دعا کار مسیحا می کنیم

شافع ما شخص پیغمبر(ص) شود
راضی از ما حضرت داور شود

رزق ما وقتی که در دست خداست
وسعت روزی دلیل هر دعاست

با دعا بخشوده خواهد شد گناه
محو خواهد شد هزاران اشتباه

با دعا رجعت مهیا می شود
زندگی خوشرنگ و زیبا می شود

گر دعا خوانیم از بهر فرج
می شود تعجیل در امر فرج

دست خود را می برم سوی خدا
میکنم بهر فرج هر دم دعا

  • ۱۳ دی ۹۷ ، ۰۸:۵۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی


کیست مهدی؟ او گل باغ هداست
کیست مهدی؟ رحمت بی منتهاست

صاحب دعوت به سوی کردگار
شیعیانش پارسا و رستگار

صولت حیدر(ع) چو در او منجلی است
هر که او را دید گفتا این علی(ع) است

عصمت زهرا(س) و نور فاطمی است
روشن از نور وجودش عالمی است

در وجودش منجلی حلم حسن(ع)
نام نیکش زینت هر انجمن

در شجاعت او حسین (ع) ثانی است
جلوه ی هر آیه ی قرانی است

در عبادت اوست سجادی دگر
چشم او از خوف حق پیوسته تر

در کرامت در فضیلت باقر(ع) است
کشتی اسلام و دین را لنگر است

صاحب آثار  فقه جعفری است
بر تن او هم  ردای حیدری است

او مزین با علوم کاظمی است
نام او بر درد انسان مرهمی است

حجت الله است مانند رضا(ع)
استجابت می شود با او دعا

اوست در جود و سخا همچون جواد(ع)
هر دل غمدیده با او شاد شاد

او که از تقوا و پاکی چون تقی است
در نقاوت نیز مانند نقی(ع) است

هیبت مولای ما چون عسکری(ع) است
شیوه ی رزم سپاهش حیدری(ع) است

غیبت او غیبتی رحمانی است
نهضت او نهضتی قرانی است

قائم بر حق و صدق مطلق است
صادق مطلق، امام بر حق است

او کلام الله، امین الله هم
مصلح دین، رهبری آگاه هم

مقسط دین، غالب امر خدا
پاسدار راه پاک اولیاء

او امام آشکار است و نهان
منجی عالم، امام شیعیان

می شود اندوه با او بر طرف
می رود غم باز می گردد شعف

مهدی(عج) است و صاحب عصر و زمان
اوست پیروز هزاران امتحان

اوست برهان حق و انباز دین
مثل حیدر(ع) قبله ی اهل یقین

او امیر جن و انس است و ملک
در دو دست اوست سکان فلک

می رسد عطر خوش او بر مشام
تا قیامت از خدا بر او سلام

  • ۱۰ دی ۹۷ ، ۰۸:۱۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی


مهدی فاطمه(س)، معنای قران
ای به هر درد ما نام تو درمان

لطف کن پرده بردار از جمالت
روی ماه تو چون خورشید تابان

نام تو هر صبح و شب ورد زبانم
شام هجران تو آتش زد به جانم

من کویرم تشنه ی یک جرعه دیدار
پس ببار ای ابر بر روح و روانم

بی تو حتی بهارم همچو دی، در فراقت بنالم همچو نی
گفته بودی می آیی عاقبت، پس محقق شود این وعده کی؟

پس محقق شود این وعده کی؟

آخرین امید زهرا(س) تو هستی
بر کلام خدا معنا تو هستی

خاک پای تو تاج فخر شیعه
خدا را شکر به ما مولا تو هستی

صبح را با یاد تو می کنم آغاز
می کند مرغ دلم سوی تو پرواز

دوستت دارم تو را مانند جانم
چون تو هستی یار من هستم سر افراز

ای گل خوشبوی باغ هدا، یاد تو می دهد جان را جلا
همه هستی فدای نام تو، برده نام تو دل از ما سوا

ای تو هم دین و هم دنیای ما

ما همه دیده در راه تو هستیم
در همه عمر سر راهت نشستیم

گر چه توفیق دیدارت نداریم
شیعه هستیم و با یاد تو مستیم

جان فدای تو ای قامت قیامت
بیا بیرون تو از پرده ی غیبت

نام تو می شود جاری چو بر لب
می کنم گوئیا قران تلاوت

غم ندارم به جز درد فراق، طاقتم از فراقت شده طاق
تو بیا تا که سازم جان فدا، پیش پای شما با اشتیاق

قلبم از هجر تو در انشقاق

  • ۰۴ دی ۹۷ ، ۱۱:۱۹
  • علی اسماعیلی وردنجانی


به جز فراق تو آقا مرا ملالی نیست
به مثل قامت خم گشته ام، هلالی نیست

اسیر زلف تو بوده تمام عمر این دل
بدون یاد تو دل را که ماه و سالی نیست

اگر خمیده مرا قامت، از فراق شماست
خمیده چون قد من در جهان مثالی نیست

همیشه هوش و حواسم به گفته های شماست
به غیر از این که مرا هیچ اشتغالی نیست

برای آن که بگویم نیاز دل به شما
خطوط کوی تو را هیچ اختلالی نیست

تمام عمر نخواهم برید دل از تو
به غیر زلف تو دل را که اتصالی نیست

امید من به وصال تو رو به افزونی است
اگر چه وصل تو را شاید احتمالی نیست

غم فراق تو بی تاب کرده عالم را
به جز وصال شما خلق را سئوالی نیست

بیا بیا به خدا عمر ما به سر آمد
ببین که پا لب گورم، مرا مجالی نیست 

اگر چه امر محالی است زندگی بی تو
ولی بمیرم اگر، حالت محالی نیست

ربوده سیرت تو دل ز مردمان جهان
چو صورت تو اگر در جهان جمالی نیست

کمال می طلبم کو به کو تو را جویم
که غیر کوی شما معدن کمالی نیست

قدم چو دال و تو هستی عصای دستانم  
که هر دم من و تو غیر میم و دالی نیست

حضور داری و غایب ز دیده ای آقا
ببخش گر که مرا غیر قیل و قالی نیست

  • ۰۱ دی ۹۷ ، ۱۱:۳۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی

دو دست و نیمه شب و ذکر ربنایی که...
من و خدای من و حالت دعایی که...

مریض درد فراق و دو چشم خون آلود
و از خدا طلب شیشه ی دوایی که...

درست تا به خود صبح با خدا بودن
دلی ز نور خدا پاک و با صفایی که...

درست وقت سحر ذکر یا علی(ع) گفتن
دلی به عشق علی(ع) سخت مبتلایی که...

به راه آل علی(ع) جان و سر فدا کردن
میان شط پر از خون سر شنایی که...

طریق عشق پر از مشکلات و سختی هاست
هزار درد و غم و رنج و صد بلایی که...

در این طریق خوش آن کس که رهنما دارد
کسی که اوست به ما یار و رهنمایی که...

چراغ نیمه شب و رهنمای ما مهدی (عج) است
که رهنمای طریق است و مقتدایی که...

دو دیده منتظرش بوده در تمامی عمر
ندیده برده دل از شیعه دلربایی که...

به یک طرف همه عالم به سوی دیگر او
که اوست معدنی از گوهر طلایی که...

خدا کند دم آخر جمال او بینم
که نیست خوشتر از این هیچ انتهایی که...

  • ۱۵ آذر ۹۷ ، ۱۰:۳۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی


ماه را در شب تاریک ندیدن سخت است
در همه عمرغم هجر کشیدن سخت است

گر که محروم ز دیدار رخ یار شوی
وصف دلدار ز اغیار شنیدن سخت است

آتش هجر خدایا همه جانم را سوخت
جام غم ازغم دلدار چشیدن سخت است

غم  بی یاوری و بارغم هجر به دوش
چون کمان از غم دلدار خمیدن سخت است

گر چه دلدارهمین جاست کنارم شب و روز
پس چرا تا بر دلدار رسیدن سخت است؟

قیمت یار گران است و دراهم معدود
ددست ما خالی و دلدار خریدن سخت است

بشکند گر که پر و بال نشاید پرواز
مرغ را بی پر و بی بال پریدن سخت است

دل خود را بسپاری به کسی گر همه عمر
همه را دیدن و دلدار ندیدن سخت است

  • ۰۸ آذر ۹۷ ، ۱۶:۲۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی

ای از تمام اهل جهان غصه دار تر
وی از تمام عالمیان بی قرار تر

هر شب به سوی کرب و بلا می کنی گذر
آقا چقدر دست عزا می زنی به سر

در زیر بار غصه شده قامت تو خم
جاری ز چشمه سار دو چشم تو گشته یم

با یاد آن سفینه که در کربلا شکست
هر صبح و شام کار تو خون گریه کردن است

بشکست تا ستون خیمه ی اسلام راستین
آتش گرفت سینه و گشتی تو دلغمین

بستند آب را و چو جیحون گریستی
هر سر که رفت بر سر نی خون گریستی

هر کودکی که ناله بر آورد از عطش
رفت از تو تاب و طاقت و رفتی به حال غش

هر جا که تیر ظلم به چشمی بشد فرو
از اشک دیده در غم او کرده ای وضو

از ناقه چون که کودکی افتاد بر زمین
از شش جهت برای تو غم رفت در کمین

ناموس دین که وارد بزم شراب شد
قلب تو سوخت از غم و در التهاب شد

هر جا که کودکی به روی خارها دوید
از پای کودکان و ز چشم تو خون چکید

وقتی که گوش پاره شد و گوشواره رفت
آقا توان و تاب تو  و راه چاره رفت

وقتی سری میان تنوری گرفت جا
از خون دیده صورت و دست تو شد حنا

بر روی نیزه رفت چون که سر سیدی شهید
یکباره موی تو ز غم و غصه شد سفید

بر روی نیزه چون که سر آفتاب شد
آتش گرفت سینه و قلبت کباب شد

می سوخت خیمه ها و یتیمان به بند غم
از غصه بود در دلت آقا دو صد الم

وقتی که حلق کودکی از تیر کین درید
باران اشک تو به روی گونه می چکید

افتاد چون به خاک علمدار کربلا
کردی میان بحر غم و غصه ها شنا

می خورد سنگ غم به سر آل مصطفی(ص)
تا در تمام عمر نشینی تو در عزا

آمد به گوش نغمه ی قران ز روی نی
گشتی اسیر  درد فراوان ز روی نی

شد کاروان غصه سوی شام غم روان
یک باره شد بهار  شما زرد چون خزان

تا اسب بی سوار  سوی خیمه ها دوید
آقای من ز بار مصیبت قدت خمید

زینب(ع) که زد به چوبه ی محمل جبین خویش
آتش گرفت سینه و قلب تو ریش ریش

ما نیز در عزای جد تو هستیم سوگوار
همراه با تو دیده ی ما نیز اشکبار

سخت است سخت گر چه غم و درد انتظار
هستیم ما به  وعده وصلت امیدوار  

  • ۰۱ آبان ۹۷ ، ۱۳:۰۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی

گفتم طبیب را که به دردم دوا تویی
بیمار درد هجر تو هستم، شفا تویی

من ایمنم ز رنج و مصیبت کنار تو
آقا پزشک حاذق درد آشنا تویی

گفتم که لطف حضرت حق شاملم شود
آمد ندا که جلوه ی لطف خدا تویی

با یاد اهل بیت (ع) مصفا شود دلم
آن سرو سبز گلشن آل عبا تویی

وقتی که دست سوی خدا می کنم بلند
آقای من میان دو دستم دعا تویی

وقتی هوای کرب وبلا می کند دلم
همراه دل روانه سوی کربلا تویی

بالای نیزه قاری قران حسین(ع) توست  
گریان ز داغ آن سر از تن جدا تویی

بشکسته است از چه سر عمه ی شما؟
آقا بگو که آگه از این ماجرا تویی

قامت خمیده گشته رقیه (س) به کودکی
دستش بگیر، بهر رقیه(س) عصا تویی

آقا بقا طلب نمودم و در تو فنا شدم
مولا قسم به عشق که رمز بقا تویی

دستم تهی و راه دراز است و پر خطر
دستم بگیر شافع روز جزا تویی

یک عمر صبح و شام صدا کرده ام تو را
بودم به جستجوی تو آقا، کجا تویی؟



  • ۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۱:۲۹
  • علی اسماعیلی وردنجانی

صبح بی تو رنگ وحشت زای شامی تار دارد
بی تو حتی  آینه صد لایه از زنگار دارد

درد هجران تو می آزارد این دل های ما را
شیعه از درد فراق تو دلی بیمار دارد

آتش هجران تو هر سینه ای را کرده مجروح
از فراقت هر چه مومن سینه ای تبدار دارد

صبح جمعه ندبه می خوانیم ما چشم انتظاران
هر که شد چشم انتظارت دیده ای خونبار دارد

آشتی با خواب چشم ما نخواهد کرد هرگز
هر که شد دلداده ی تو دیده ای بیدار دارد

بی تو ما را زندگی سخت است ای اوج تمنا
زندگانی بی تو صد پیچ و خم دشوار دارد

دم زدم از تو ولی در راه تو گامی نرفتم
مایه ی عار شما تنها به این اقرار دارد

در دل کافر هم از هجران تو شوری است برپا
او به ظاهر گر چه بر بود شما انکار دارد


  • ۱۹ مهر ۹۷ ، ۰۹:۵۹
  • علی اسماعیلی وردنجانی