اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

۱۴۲ مطلب با موضوع «حضرت امام زمان عج» ثبت شده است

هجران زمستان است، وصل اما بهار است
دیدار را عشق است و هجران ناگوار است

تعبیرهجران دوری دل هاست از هم
دل های ما که خانه ی دربست یار است

عشق است اگرراضی شود دلدار از ما
وقتی که ناراضی است وقت اعتذار است

سخت است اگر درد فراق یار اما
دوران سختی بگذرد وقت گذار است

چون کودکان باید ز درد هجر نالید
بهتر به حاجت می رسد طفلی که زار است

باید که برخیزیم گر جویای وصلیم
کوشش برای وصل شرط انتظار است

دلدار در آئینه ی دل جلوه دارد
آئینه ها اما پر از گرد و غبار است

چون لایق دیدار او چشمان پاک است
آن منتظر بهتر که چشمش روزه دار است

باید که پا درجای پای یار بگذاشت
پیمود هر کس راه او را رستگار است

دانی چرا حاصل نمی گردد وصالش
چشم انتظاری های ما تنها شعار است

  • ۲۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۰:۱۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی

چشم به انتظار تو
هستی من نثار تو
 کشته ی ذوالفقار تو
بی دل و بی قرار تو

جام شراب می شوم
جرعه ی ناب می شوم
مست و خراب می شوم
بی دل و بی قرارتو

کوی به کوی می روم
تا لب جوی می روم
من همه سوی می روم
بی دل و بی قرار تو

ذکر شوم دعا شوم
پر از خدا خدا شوم
هیچ شوم فنا شوم
بی دل و بی قرار تو

من که تو را ندیده ام
وصف تو را شنیده ام
از همه دل بریده ام
بی دل و بی قرار تو

شهره ی این جهان منم
باغ زده خزان منم
رفته ز کف عنان منم
بی دل و بیقرار تو

طالع من نگون شود
چشمه ی چشم خون شود
غم روی غم فزون شود
بی دل و بی قرار تو

رهبری و امام من
نمازی و صیام من
ای به شما سلام من
بی دل و بیقرار تو

اسیر هر ستم شوم
پر از غم و الم شوم
به عشق متهم شوم
بی دل و بی قرار تو

مهدی صاحب الزمان(عج)
تو ای امام مهربان
هستی من فدایتان
بی دل و بیقرار تو

  • ۲۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۳۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی

رویت اگر نبود که قرص قمر نبود
قند لبت نبود که شهد و شکر نبود
سرو قدت نبود که چشم و نظر نبود
«زلفت اگر نبود، نسیم سحر نبود
گمراه می شدیم نگاهت اگر نبود»

آقا تو آمدی و مسیحای ما رسید
تاج شرف و حضرت مولای ما رسید
آن کس که بود اوج تمنای ما رسید
مهر شما به یاری فردای ما رسید
«ورنه پل صراط، چنین بی خطر نبود»

ای باعث طپیدن دلهای مومنین
تو جلوه ی خدایی و تو قبله یقین
مدیون لطف و مرحمتت جمله متقین
مثل شما برای بشر  روی این زمین
«از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود»

تو شمع عشق بودی و پروانه ات شدیم
یک عمر ما گدای در خانه ات شدیم
عاقل ترین شدیم چو دیوانه ات شدیم
مست می لب تو و پیمانه ات شدیم
ای کاش از فراق رخت دیده تر نبود

بستان دین بدون تو هرگز صفا نداشت
راه خدا بدون شما رهنما نداشت
درد بشر بدون رخ تو دوا نداشت
شیعه برای شیعه گری مقتدا نداشت
هر گز رهی برای نجات بشر نبود

ای نور چشم فاطمه(س) و خیر مرسلین(ص)
ای آخرین ودیعه ی حق، نور آخرین
احیا گر ولایتی و پاسبان دین
بی روی تو قسم به خدا روی این زمین
 تاجی مرا برای نهادن به سر نبود نبود

  • ۱۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۴۹
  • علی اسماعیلی وردنجانی

جلوه کردی و دل و دیده مسخّر کردی
 خویش را ترجمه ی سوره کوثر کردی

چشمه ی چشم تو جاری شده بر خاک دلم
با گلاب نفست، غمزده قمصر کردی

عوض دل تو به من هر دو جهان بخشیدی
هیچ بودم، توام اینگونه توانگر کردی

من که از خاکم و در خاک فرو خواهم شد
تو مرا با دم گرمت زر و زیور کردی

روزگارم  ز فراق تو شب ظلمت بود
  آمدی شام سیه را تو منور کردی

زندگی بی رخ تو بوی جهنم می داد
زندگی را تو چه خوشرنگ و معطر کردی

من بی مایه که باشم که دم از عشق زنم
تو مرا شیفته ی آل پیمبر(ص) کردی

چشمه ی چشم تو سرچشمه ی پاکی ها بود
تو از آن چشمه مرا پاک و مطهر کردی

جلوه ای کردی و بردی دل و دینم را تو
همه ساعات مرا ساعت محشر کردی

من به وصف تو چه گویم که تو ایمان منی
تو همانی که مرا شیعه ی حیدر(ع) کردی 

  • ۰۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۱۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی

به زودی مرا این خبر خواهد آمد
که دوران فتح و ظفر خواهد آمد
مخور غم که قرص قمر خواهد آمد
«شبی با نسیم سحر خواهد آمد
گل از پرده روزی به در خواهد آمد»

ز شرق زمین شمس تابان زهرا(س)
ز اوج فلک نور چشمان زهرا(س)
همه معنی و شرح قران زهرا(س)
«گل باغ نرگس زبستان زهرا(س)
چو نور حسن(ع) جلوه گر خواهد آمد»

به ایمان راسخ، به عزمی مصمم
به تقوا و صبر و به امری منظم
برای نجات بشر در دو عالم
«چو جان مصور، چو عدل مجسم
به دفع ستم، از سفر خواهد آمد»

پس از سال ها حسرت و آه هستی
رسد از پس پرده آن ماه هستی
همان مهربان ماه دلخواه هستی
«بهشتی دگر در گذرگاه هستی
برآید، کزین رهگذر خواهد آمد»

همان معنی شمس و رحمان و کوثر
همان آخرین یادگار پیمبر(ص)
همان سیّد مومن عدل گستر
«به یک دست قران و در دست دیگر
برآورده تیغ دو سر خواهد آمد»

اگر شد جهان تیره چون شام ظلمت
شنیدیم اگر چه ز دشمن ملامت
تماشای دلبر شده آه و حسرت
«به سر منزل عشق آن موج رحمت
ز دریای خون و خطر خواهد آمد»

دلم گشته خون یارب از این حکایت 
چه سازم اگر وعده شد تا قیامت
ولی از سر لطف و فضل و عنایت
«چراغ هدایت، فروغ ولایت
ز ره مهدی منتظر(عج) خواهد آمد»

  • ۲۹ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۲۹
  • علی اسماعیلی وردنجانی

می آید منجی عصر و زمان آهسته آهسته
می آید شرح و تفسیر اذان آهسته آهسته

قدم بر چشم  ما خواهد نهاد آن سرو بستان ها
می آید عاقبت آن مهربان آهسته آهسته

زداید او غبار غربت از چشمان مشتاقان
می آید آن امید عاشقان آهسته آهسته

دل ما را دهد او عاقبت با آسمان پیوند
می آید عاقبت از آسمان آهسته آهسته

به دریا می برد این چشمه های اشک ما را او
رسد وقتی که او با کاروان آهسته آهسته

قلوب غمگساران بار دیگر شاد خواهد شد
بهاران می رسد بعد از خزان آهسته آهسته

پس از یک دوره ی طولانی درد و غم  هجران
   شود شور و شعفها جاودان آهسته آهسته

حضورش روشنی بخش دل و آرامش روح است
می آید عاقبت آن ارمغان آهسته آهسته

شب تاریک ما روشن تر از خورشید خواهد شد
رخ زیبای او چون شد عیان آهسته آهسته 

  • ۲۹ فروردين ۹۸ ، ۰۸:۱۰
  • علی اسماعیلی وردنجانی

تو بیا تا که شب تیره منور بشود
نام تو ترجمه ی سوره کوثر بشود
تو بیا شیعه تو را خادم و نوکر بشود
«با پر ابر بیا تا که هوا تر بشود
دشت ها خرم و هر کوچه معطر بشود»

خسته از ظلمتم و ماه دلم می خواهد
راز ها مانده به دل، چاه دلم می خواهد
مثل تو یاور دلخواه دلم می خواهد
«روز باز آمده از راه دلم می خواهد
حال این جمعه ی بی حادثه بهتر بشود»

همه دادند مرا وعده ی عید فردا
آرزویم همه دم عید سعید فردا
پس از این شام سیه روز سفید فردا
«مردم از بس که دلم را به امید فردا
وعده دادند و کمی مانده که پر پر بشود»

ترس دارم که دهم جان و نبینم خورشید
ترس دارم که غم هجر تو گردد جاوید
ترس دارم که بیافتد به وجودم تردید
«ترس دارم من از آن روز که این دل نومید
از در خانه ی تو رانده و  کافر بشود»

شرمسارم که شدم ننگ تو و مکتب تو
شرمسارم که شدم عار تو و مذهب تو
جان فدای تو و آن راز و نیاز شب تو
«شرم دارم من از آن دم که به جای لب تو
دل اسیر لب و یک خنده ی دیگر بشود»

تو کجایی که به سویت قدمی خوش باشم
وصف روی تو نمایم قلمی خوش باشم
من گدای توام و از درمی خوش باشم
«می شود از تو بگویم که دمی خوش باشم
عشق در سینه ی این دشت شناور بشود»

دیده ی ما طلب دیدن رویت دارد
از دو دیده ز غم هجر تو خون می بارد
سینه را داغ غم هجر تو می آزارد
باغبان در دل ما شاخه غم می کارد
وای اگر هجر تو بر شیعه مقرر بشود

شده ام شهره و ضرب المثل دلتنگی 
کاش از غیب می آمد اجل دلتنگی
من ندانم که چه باشد علل دلتنگی
«کاش می شد که پس از این غزل دلتنگی
وعده ی دیدن روی تو  میسر بشود»

  • ۲۹ فروردين ۹۸ ، ۰۷:۵۰
  • علی اسماعیلی وردنجانی

رفته از دست اختیارم حیف
به دو صد درد و غم دچارم حیف
من که در حال احتضارم حیف
«مدتی هست بیقرارم ، حیف
زخمیِ تیغِ روزگارم، حیف»

موی من شد ز غم سفید و هنوز
اشک من بارها چکید و هنوز
رفته از دل مرا امید و هنوز
«جمعه ها بعد هم رسید و هنوز
نرسیده زِ راه یارم، حیف»

گشته وارونه بخت و اقبالم
من ندانم که چیست اشکالم
که نپرسیده یار احوالم
جمعه جمعه گذشت امسالم
«من که هر هفته میشُمارم، حیف»

من که یک عمر بوده ام تنها
به امید رسیدن فردا
و تماشای آن رخ زیبا
«سبزه ها را گِرِه زدم اما
گِرهی وا نشد زِ کارم، حیف»

من که بی جان و سردم و خشکم
من نیستان سردم و خشکم
من بیابان سردم و خشکم
«من زمستان سردم و خشکم
بی تو من خالی از بهارم، حیف»

خسته ام خسته ام از این تکرار
خسته ام خسته ام از این رفتار
خسته ام خسته ام از این کردار
«آتشم، دست بر دلم مگذار
داغِ دوریِ یار دارم، حیف»

دلبرم نازنین و طنازی
تو سخن دان و نکته پردازی
بین خوبان عزیز و ممتازی
صاحب صد هزار اعجازی
من ولی چشم انتظارم، حیف

بعد یک عمر دل سپردن هم
بعد یک عمر از تو گفتن هم
خون دل از غم تو خوردن هم
«ترسم این است بعدِ مُردن هم
تو نیایی سرِ مزارم، حیف»

  • ۲۴ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۲۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی

به لحظه های تب عاشقانه ات سوگند
به اشک و ناله و آه شبانه ات سوگند

به آن که در همه دم نام اوست ورد لبت
به آیه های خدای یگانه ات سوگند

تو با خدای خودت رمز و رازها داری
به رمز و راز دم محرمانه ات سوگند

من از تو دورم و تو در کنار من هستی
 به شور زندگی زیرکانه ات سوگند

به لب ترانه ی آیات وحی را داری
به نغمه های قشنگ ترانه ات سوگند

شنیده ام روی شانه، نشانه ای داری
به خال روی لب و آن نشانه ات سوگند

چه دانه ایست به دامت که دل اسیر شماست
 به دام زلف سیاه و به دانه ات سوگند

دو دیده منتظر دیدن جمال شماست
به آن دلی که گرفته بهانه ات سوگند

  • ۳۰ بهمن ۹۷ ، ۱۱:۳۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی

رفته ای راه دور خیلی دور، دوری از چشمهای ما آقا
لا اقل اندکی بیا نزدیک، بشنوی تا صدای ما آقا

ما برای رسیدنت آقا، همه دم دست بر دعا داریم
 تو خودت آمین بگو وقتی، گشت جاری دعای ما آقا

دردمندیم و رانده از همه جا، هر طبیبی جوابمان کرده
تو بیا پا به چشم ما بگذار،که تو هستی دوای ما آقا

ما نفس می کشیم بیهوده، بی تو هرگز کسی نیاسوده
ما فنائیم در تو آقاجان، که تو هستی بقای ما آقا

هر گناهی که سر زند از ما، تو دل آزرده می شوی مولا
قلم عفور ا به دستت گیر و بکش بر خطای ما آقا

با تو آقا مس وجود بشر می شود مثل لوء لوء و مرجان
بی تو اما چو خاک بی ارزش، زر ناب و  طلای ما آقا

گر چه ما لحظه لحظه دل تنگیم، از برای تو مایه ننگیم
مایه افتخار شیعه تویی، با تو بودن بنای ما آقا

بی تو حتی امید بی معناست، آدمی بین جمع هم تنهاست
تو بیا تا امیدمان بخشی، که تو هستی رجای ما آقا

تو امام زمان ما هستی، جان که بهتر ز جان ما هستی
پرده بردار از جمال خودت، که تویی مقتدای ما آقا

ما که از دیدن تو محرومیم، همگی مجرمیم و محکومیم
اگر امروز  مانده ای تنها، همه هست از جفای ما آقا

گر به ظاهر تو دوری آقاجان، مثل جان در وجود ما هستی
لحظه لحظه سلام ما بر تو، نور در دیده های ما آقا

بی تو نشناختیم راه از چاه، راه گم گشت و ماه همه گمراه
 منتظر می شویم برگردی، که تویی رهنمای ما آقا

  • ۲۵ بهمن ۹۷ ، ۱۰:۴۹
  • علی اسماعیلی وردنجانی