اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۱۳۸ مطلب با موضوع «حضرت امام زمان عج» ثبت شده است

معنای عشق و شوق و لطافت تویی ... همین
سر تا به پای شور قیامت تویی ... همین

 

با یاد روی تو چه خوش احوال می شوم
انگار ترجمان سلامت تویی ... همین

 

می بارد از کرانه ی چشمان تو امید
گویی که آسمان کرامت تویی ... همین

 

صدق و صفا یکی ز هزاران صفات توست
مهر و صفا و صدق و صداقت تویی ... همین

 

گر می زنند لاف رفاقت تمام خلق
آقا یگانه مرد رفاقت تویی ... همین

 

ای آن که هست بر سر تو تاج بندگی
شایسته ی مقام  امامت تویی ... همین

 

 

گر می چکد ز غنچه ی لبهای تو عسل
شکر لب و در اوج ملاحت تویی ... همین

 

پاکی تو از خطا و گناه و از اشتباه
یعنی یکی ز خاندان طهارت تویی ... همین

 

با نغمه ی حجاز بخوانم مدیح تو
لحن خوش و  کمال قرائت تویی ... همین

 

مولای مومنانی و مهجور مانده ای 
قران تویی کتاب هدایت تویی ... همین

 

ای ترجمان وحی تو هستی نوای عشق
اوج و فرود و شور تلاوت تویی ... همین 

 

 

  • ۲۴ تیر ۹۸ ، ۰۸:۱۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

مرا دیوانه می خوانند در میخانه عاقل ها
همان هایی که می دانند خود را جزو کامل ها

مرا راهم نمی دادند دانایان به جمع خود
مبادا کم کند از علم آنها جهل جاهل ها

به من گفتند کمتر کن از این پس عشق بازی را
که هردم عشق بازی ها پدید آورده مشکل ها

من استفتاء نمودم راز عشق و عشق بازی را
نجستم پاسخی اما به توضیح المسائل ها

نباید دور باطل زد در این دار فنا هرگز
کسی نابرده سودی از دویدن حول باطل ها

چنان دست گدایی سوی آل الله باید برد
که گردی زین عمل ضرب المثل در بین سائل ها

علی(ع) اول علی(ع) آخر علی(ع) ظاهر علی(ع) باطن
علی(ع) برده دل از شیعه درست از آن اوایل ها

دو چشمم آرزوی دیدن آل علی (ع) دارد
خوشا آنان که می بینند این شکل و شمایل ها

همیشه کو به کو گردم که جویم محفل انسی
 که دل ها برده اند آنان فقط  از این محافل ها

تمام هستی خود را دهم در راه آل الله(ع)
اگر چه بشنوم طعن از همه اوباش و غافل ها 

به گرداب بلای دوری از  مولا گرفتارم
   خدایا از تو میخواهم  فقط  آرام ساحل ها

  • ۰۲ تیر ۹۸ ، ۱۱:۳۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

شب چه تاریک است، مانده ماه پنهان پشت ابر
خود نمایی می کند گهگاه پنهان پشت ابر

می دهد خود را نشان گاهی به بعضی خاکیان
می کند خود را ولی ناگاه پنهان پشت ابر

گاه گاهی ماه پیدا می شود روی زمین
سایه اش افتد ولی در چاه پنهان پشت ابر

نیمه شب ها چشم می دوزم به سوی آسمان
 تا تماشایش کنم کوتاه پنهان پشت ابر

نیت رفتن ندارد ابر از این آسمان
سال ها مهتاب مانده «آه» پنهان پشت ابر

راه تاریک و خطرها در کمین آدمی است
نیست پیدا راه از بی راه  پنهان پشت ابر

مانع دیدار او ابر گناهان من است
 کی شده مهتاب خود دلخواه پنهان پشت ابر

نیستم چون لایق دیدار آن بدر تمام
بی گمان شد ماه با اکراه پنهان پشت ابر

حجت الله است آن بدر تمام فاطمه(س)
حیف، مانده حجتِ الله پنهان پشت ابر

  • ۳۰ خرداد ۹۸ ، ۰۹:۱۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی

کاش در معجم من واژه ی ای کاش نبود
کاش اسرار دلم پیش کسی فاش نبود

کاش نام گل زهرا(س) به لبم گل می کرد
نام او کاش فقط نقش روی آش نبود

کاش می آمد و من محو جمالش بودم
نقش او سوژه نقاشی نقاش نبود

دیده را فرش ره حضرت او می کردم
مثل من کاش کسی خادم و فراش نبود

کاش خاک کف کفشش به دو چشمم می ریخت
غیر من هیچ کسی کاش که کفاش نبود

کاشکی می شدم از دیدن رویش خرسند
کاش چون شیعه کسی خرم و بشاش نبو

کاش تکرار نمی کاست ز شیوایی شعر

کاش در شعر من این واژه ی "ای کاش" نبود
  • ۲۳ خرداد ۹۸ ، ۰۸:۳۰
  • علی اسماعیلی وردنجانی

من که دارم با خدا پیوسته نجوا عاشقم
تا سحر هستم اگر غرق تمنا عاشقم

دارم از درد فراق یار در دل عقده ها
دامنم از اشک دیده گشته دریا عاشقم

من که می جویم نشان از یار در هر باغ و راغ
یا که سرگردانم و حیران به صحرا عاشقم

شیفته، دیوانه، وامق، واله و دلباخته
یا اگر مجنونم و مفتون و شیدا عاشقم

فاش شد اسرار پیدا و نهانم ای دریغ
گر شده اسرار من پیوسته افشا عاشقم

دم زدم از یار تا کارم به رسوایی کشید
در میان خلق هستم گر که رسوا عاشقم

در میان خیل «تن ها»، مانده ام تنهاترین
گر که هستم در جهان تنهای تنها عاشقم

اختران آسمان را می شمارم تا سحر
تا به سر دارم فقط شوق تماشا عاشقم

عشق را معنا و مفهوم است ماه فاطمه(س)
برده هوش از سر مرا آن ماه زیبا عاشقم

یوسف زهرا(س) دل و دین برده از من سال هاست
چون که برده دل ز من فرزند زهرا(س) عاشقم

عشق وقتی شد الهی نیست پایانی بر او
تا هزاران سال بعد از صبح فردا عاشقم 

  • ۲۲ خرداد ۹۸ ، ۱۰:۱۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی

تو درکنار من آرامشی و راحت جانم
تمام عمر من از دوری تو دل نگرانم

بیا بیا که شدم پیر از فراق تو ای عشق
نمانده است به پیکر نه تابی و نه توانم

بیا که درقدم تو فدا کنم سر و جان را
ز هجر روی چو ماهت، اسیر باد خزانم

نشانه های تو را جسته ام بگو تو کجایی؟
به جستجوی تو با پای سر همیشه دوانم

به احتمال تماشای چشم های قشنگت
همیشه خیره به چشم تمام رهگذرانم

شکسته قامتم از درد هجر روی چو ماهت
ز روی لطف نظر کن به قامت چو کمانم

گرفته سینه ی من از غم فراق تو آتش
ببین مرا که چو آتشفشان در فورانم

شدم ز هجر تو مجنونترین میان مجانین
چنان که شهره میان اهالی دو جهانم

غم فراق تو سخت است ای تو بود و نبودم
 بیا و از غم و درد جدائی ات برهانم

  • ۱۲ خرداد ۹۸ ، ۰۹:۵۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

هجران زمستان است، وصل اما بهار است
دیدار را عشق است و هجران ناگوار است

تعبیرهجران دوری دل هاست از هم
دل های ما که خانه ی دربست یار است

عشق است اگرراضی شود دلدار از ما
وقتی که ناراضی است وقت اعتذار است

سخت است اگر درد فراق یار اما
دوران سختی بگذرد وقت گذار است

چون کودکان باید ز درد هجر نالید
بهتر به حاجت می رسد طفلی که زار است

باید که برخیزیم گر جویای وصلیم
کوشش برای وصل شرط انتظار است

دلدار در آئینه ی دل جلوه دارد
آئینه ها اما پر از گرد و غبار است

چون لایق دیدار او چشمان پاک است
آن منتظر بهتر که چشمش روزه دار است

باید که پا درجای پای یار بگذاشت
پیمود هر کس راه او را رستگار است

دانی چرا حاصل نمی گردد وصالش
چشم انتظاری های ما تنها شعار است

  • ۲۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۰:۱۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی

چشم به انتظار تو
هستی من نثار تو
 کشته ی ذوالفقار تو
بی دل و بی قرار تو

جام شراب می شوم
جرعه ی ناب می شوم
مست و خراب می شوم
بی دل و بی قرارتو

کوی به کوی می روم
تا لب جوی می روم
من همه سوی می روم
بی دل و بی قرار تو

ذکر شوم دعا شوم
پر از خدا خدا شوم
هیچ شوم فنا شوم
بی دل و بی قرار تو

من که تو را ندیده ام
وصف تو را شنیده ام
از همه دل بریده ام
بی دل و بی قرار تو

شهره ی این جهان منم
باغ زده خزان منم
رفته ز کف عنان منم
بی دل و بیقرار تو

طالع من نگون شود
چشمه ی چشم خون شود
غم روی غم فزون شود
بی دل و بی قرار تو

رهبری و امام من
نمازی و صیام من
ای به شما سلام من
بی دل و بیقرار تو

اسیر هر ستم شوم
پر از غم و الم شوم
به عشق متهم شوم
بی دل و بی قرار تو

مهدی صاحب الزمان(عج)
تو ای امام مهربان
هستی من فدایتان
بی دل و بیقرار تو

  • ۲۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۳۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی

رویت اگر نبود که قرص قمر نبود
قند لبت نبود که شهد و شکر نبود
سرو قدت نبود که چشم و نظر نبود
«زلفت اگر نبود، نسیم سحر نبود
گمراه می شدیم نگاهت اگر نبود»

آقا تو آمدی و مسیحای ما رسید
تاج شرف و حضرت مولای ما رسید
آن کس که بود اوج تمنای ما رسید
مهر شما به یاری فردای ما رسید
«ورنه پل صراط، چنین بی خطر نبود»

ای باعث طپیدن دلهای مومنین
تو جلوه ی خدایی و تو قبله یقین
مدیون لطف و مرحمتت جمله متقین
مثل شما برای بشر  روی این زمین
«از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود»

تو شمع عشق بودی و پروانه ات شدیم
یک عمر ما گدای در خانه ات شدیم
عاقل ترین شدیم چو دیوانه ات شدیم
مست می لب تو و پیمانه ات شدیم
ای کاش از فراق رخت دیده تر نبود

بستان دین بدون تو هرگز صفا نداشت
راه خدا بدون شما رهنما نداشت
درد بشر بدون رخ تو دوا نداشت
شیعه برای شیعه گری مقتدا نداشت
هر گز رهی برای نجات بشر نبود

ای نور چشم فاطمه(س) و خیر مرسلین(ص)
ای آخرین ودیعه ی حق، نور آخرین
احیا گر ولایتی و پاسبان دین
بی روی تو قسم به خدا روی این زمین
 تاجی مرا برای نهادن به سر نبود نبود

  • ۱۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۴۹
  • علی اسماعیلی وردنجانی

جلوه کردی و دل و دیده مسخّر کردی
 خویش را ترجمه ی سوره کوثر کردی

چشمه ی چشم تو جاری شده بر خاک دلم
با گلاب نفست، غمزده قمصر کردی

عوض دل تو به من هر دو جهان بخشیدی
هیچ بودم، توام اینگونه توانگر کردی

من که از خاکم و در خاک فرو خواهم شد
تو مرا با دم گرمت زر و زیور کردی

روزگارم  ز فراق تو شب ظلمت بود
  آمدی شام سیه را تو منور کردی

زندگی بی رخ تو بوی جهنم می داد
زندگی را تو چه خوشرنگ و معطر کردی

من بی مایه که باشم که دم از عشق زنم
تو مرا شیفته ی آل پیمبر(ص) کردی

چشمه ی چشم تو سرچشمه ی پاکی ها بود
تو از آن چشمه مرا پاک و مطهر کردی

جلوه ای کردی و بردی دل و دینم را تو
همه ساعات مرا ساعت محشر کردی

من به وصف تو چه گویم که تو ایمان منی
تو همانی که مرا شیعه ی حیدر(ع) کردی 

  • ۰۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۱۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی