اشعار شهادت امام حسن عسکری ع
باز هم موسم عزا آمد
دل شده غرق ماتم و اندوه
بر روی دوش شیعیان جهان
مانده یک بار غصه همچون کوه
شیعیان خاک غم به سر ریزند
دلشان خون و چشمشان گریان
دست غصه گرفته بر زانو
همه افسرده دل همه نالان
باز هم شد حسینیه دل ها
پدری رفته است خیلی زود
سامرا رخت غم به تن دارد
داغدار است مهدی موعود(عج)
بیت الاحزان شده است سینه ی او
وارث غصه های کرب و بلاست
دیده او داغ سیزده معصوم(ع)
آخرینش همین غم باباست
عسکری(ع) رفت و دل شده محزون
دل شیعه اسیر غمناکیست
در غمش غصه می شود افزون
که عزای شرافت و پاکیست
باز هم زهر کینه کاری بود
باز هم زهر کار خود را کرد
عسکری(ع) را گرفت از ما زهر
کمر شیعه را ز غم تا کرد
مجتبی(ع) گونه در دم آخر
تن مولا چو بید می لرزید
مجتبی(ع) نیز بین آن کوچه
از غم آن چه دید می لرزید
دم آخر که آب را نوشید
به لبش یا حسین(ع) جاری شد
یاد غم های کربلا افتاد
اشکش از هر دو عین جاری شد
مهدی(عج) آمد کنار بالینش
کاسه ای آب داد بابا را
زیر خنجر حسین(ع) تنها بود
تشنه لب کشته اند مولا را
تا که سر از تنش جدا گردید
ناله ی فاطمه(س) به گوش رسید
دست غصه به سر زنان زینب(س)
به سوی مقتل حسین(ع) دوید
زیر شمشیر و نیزه و خنجر
مانده جسمش بدون غسل و کفن
بر رگ گردنش زند بوسه
خواهرش با هزار رنج و محن
- ۰۴/۰۶/۰۹