اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

۱۳ مطلب با موضوع «حضرت امام هادی ع» ثبت شده است

معنی ام الکتاب و شرح الرحمان تویی تو
اسوه ی تقوا و پاکی، زیور ایمان تویی تو

تو شب قدری، شب قدر جواد ابن الرضایی
هادی امت به سوی خالق سبحان تویی تو

حجت حق هستی و آئینه ی ایزد نمایی
 مایه ی آرامش و خوشبختی انسان تویی تو

با قدوم خود صفا بخشیده ای ملک جهان را
زینت هفت آسمان و رونق بستان تویی تو

اختران آسمان محو تماشای تو آقا
علت تعظیم خورشید و مه تابان تویی تو

تک تک آیات قران را تویی معنا و مفهوم
روز رستاخیز بر اعمال ما میزان تویی تو

تو فراتر از تفکرها و از اندیشه هایی
هادی و ابن الجواد و کعبه ی احسان تویی تو

آسمانی ها به یمن مقدمت خوشحال و خرّم
تاج فخر عرشیان و عالم امکان تویی تو

دشمنانت جملگی هستند در جهل مرکب
از خدا بر اهل عالم حجت و برهان تویی تو

خاک پایت توتیای چشم حق جویان عالم
بر شب تاریک رنج و غصه ها پایان تویی تو

  • ۲۲ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۵۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی

ای که با درد آشنایی تو
وارث غصه و بلایی تو

تو نقی (ع) و ابوالحسن(ع) هستی
همه درد و غم و محن هستی

تو امامی، امام مظلومان
تو امیدی برای محرومان

گر چه  تو غصه دار و پر شرری
تو چراغ هدایت بشری

ای دو صد رنج و درد و غم دیده
در همه عمر خود ستم دیده

ای که بر درد ما دوایی تو
شیعه را یار و مقتدایی تو

تو علی(ع) مکرری آقا
تو نقی (ع) و مطهری آقا

تو که بی یار و بی معین هستی
یاور و یار مومنین هستی

شب ودرد و تب و غم و اندوه
غصه های تو بود همچون کوه

ای جمالت ز نور چون خورشید
موی تو شد زدرد و غصه سپید

جای تو در دل محبان است
در غمت شیعه زار و گریان است

در عزای تو آسمان نالید
مادرت با قدی کمان نالید

ناله ی شیعه در غم  مولاست
موسم اشک و آه و واویلاست

شام غربت دوباره سر زده است
بر دل شیعیان شرر زده است

پر کشید از دیار ما هادی(ع)
برده از تن قرار ما هادی(ع)

تا به مولا اجل هجوم آورد
لشکر غم به دل هجوم آورد

  • ۱۸ اسفند ۹۷ ، ۱۱:۵۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی


آقا سلام و عرض ارادت به محضرت
جانم فدای نام تو و دیده ی ترت

می سوزم از مصیبت جانکاهت ای امام
آتش گرفته سینه ز حال مکدّرت  

در مجلس عزای تو آقای سامرا
دست عزا زند به سر خویش مادرت

شد سیل خون روانه ز چشمان فاطمه (س)
وقتی که دید حال نفس های آخرت

راز و نیاز نیمه  شبت با خدای خویش
ترسیم عشق و شور و یقین بود و باورت

این روزهای آخر عمرت چه سخت بود
وقت رکوع و سجده و آن جسم لاغرت

با دست بسته برد اگر دشمنت ترا
اما به پشت در که نمانده است همسرت

دادی برای باور خود گر چه جان خویش
بسته نشد به بند اسارت که خواهرت

از جام  زهر گشته شهادت نصیب تو
وارد نشد به بزم شرابی که دخترت

از داغ تو تمام جهان رنگ غم گرفت
اما به خاک و خون که ندیدی برادرت

تا زنده ام ز داغ غمت گریه می کنم
شویم ز اشک دیده ی خود قبر اطهرت

  • ۰۵ فروردين ۹۶ ، ۱۰:۴۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی