اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

۱۳۶ مطلب با موضوع «حضرت امام زمان عج» ثبت شده است

چند شنبه برو که منتظرم
چشم در راه جمعه ای دگرم

شنبه تا پنج شنبه دلگیرم
از غم هجر یار خونجگرم

زیر بار غم جدایی یار
خم شده سالهاست این کمرم

داده وعده که جمعه می آید
جمعه ها را یکی یکی شمرم

شب ظلمانی فراق برو
طالب صبح روشن و سحرم

تا دم مرگ هم صدایش زد
بود در انتظار او پدرم

نکند من هم از جهان بروم
و نبینم جمال آن قمرم

زندگانی بدون او مرگ است
در فراقش به حال محتضرم

یوسف فاطمه(س) ز راه رسید
چشم در راه درج این خبرم

به گمانم که او نرفته سفر
حاضر است او؛  منم که در سفرم

این منم که به سوی او هرگز
ره نپیمودم و نشد گذرم

 برسان تو به او سلام مرا 
بعدها در غیاب من پسرم

  • ۳۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۱۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی

جان به قربان تو ای دلبر رویایی من
یاد تو صبح و مسا مونس تنهایی من

قبله گاه منی و بی تو ندارم خور و خواب
دین و دنیای منی یار تماشایی من

بی تو امروز گرفتار جهنم شده ام
وعده ی حق تویی و جنت فردایی من

طاقتم طاق شده از غم هجران رخت
رفته از کف دگر آن صبر و شکیبایی من

طعنه بشنیده ام از دشمن و از دوست مدام
دم زدن از تو شده باعث رسوایی من

دانه ای بودم و با عشق تو دردانه شدم
عشق تو شد سبب رشد و شکوفایی من

دم گرم تو مرا داده حیات ابدی
ای مرا روح و روان روح مسیحایی من

یوسف فاطمه(س) هستی و گل باغ بهشت
خوبتر از همه ای ای گل زهرایی من

  • ۰۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۸:۲۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی

دارم به سر هوای تو یا ایها العزیز
هر شیعه مبتلای تو یا ایها العزیز

هستم همیشه بر سر خوان کرامتت
ریزه خور سخای تو یا ایها العزیز

بر سر مراست تاج شرافت تمام عمر
چون بوده ام گدای تو یا ایها العزیز

شد با صفا ز مقدم تو عرش کبریا
ای جان من فدای تو یا ایها العزیز

من در تمام عمر زدم دم ز اهل بیت(ع)
در سایه ی لوای تو یا ایها العزیز

باشد رضای حضرت حق در رضای تو
من در پی رضای تو یا ایها العزیز

پوشیده اند بر تن من جامه ی بقا
چون گشته ام فنای تو یا ایها العزیز

غیر از جفا ندیده ای از من تو سالهاست
شرمنده ی وفای تو یا ایها العزیز

دردم بده که درد تو درمان دردهاست
من تشنه ی دوای تو یا ایها العزیز

گردد میسر امر فرج یا امام عصر(عج)
با ذکر ربنای تو یا ایها العزیز

عیدی شیعه دیدن رخسار ماه توست
دست من و عطای تو یا ایها العزیز

  • ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۰۶
  • علی اسماعیلی وردنجانی

1

آقا بیا که بی تو جهان جز سراب نیست
ما تشنه ایم و هیچ نشانی ز آب نیست

پر شد جهان ز ظلم و ستم در غیاب تو
آقا بیا که چاره به جز انقلاب نیست
2
آمد خبر که شیعه تو را جان رسیده است
بر درد شیعه دارو و درمان رسیده است

بگذشت شام تیره و هنگام صبح شد
خورشید صبح نیمه ی شعبان رسیده است
3
سید و سرور و سالار می آید روزی
جلوه ی حضرت دادار می آید روزی

ظلمت شب ابدی نیست گذر خواهد کرد
روشنی بخش شب تار می آید روزی
4
عمریست اسیر ظلم شبها هستیم
گمگشته ی در کویر و صحرا هستیم

بگذشت تمام عمر در تاریکی
ما منتظران صبح فردا هستیم
5
طی شد شب ما، طلوع خورشید آمد
شد صبح سپید و نور توحید آمد

آنکس که جدایی اش غمی سنگین بود
با آمدنش برای ما عید آمد
6
گردیده همه عرش خدا گلباران
از خاک زمین تا به سما گلباران

بگذاشت گل فاطمه(س) چون پا به زمین
در مقدم او شد همه جا گل باران
7
ای فصل بهار جلوه ی رخسارت
سرسبزترین باغ جهان گلزارت

ما تشنه ی دیدار تو هستیم آقا
ما را بچشان جرعه ای از دیدارت
8
تو بر سر شیعه سایبانی آقا
معنایی و مفهوم اذانی آقا

لولاک لما خلقت الافلاکت گفت
زیرا که تو صاحب الزمانی آقا
9
تو معدن اسرار خدایی آقا
قران تویی و روح دعایی آقا

بیمار غم فراق رویت هستیم
تنها تو به درد ما دوایی آقا
10
ای آن که یکی ولی برای همه ای
آمینی و پایان دعای همه ای

بی روی تو مردم جهان بیمارند
باز آی که درمان و دوای همه ای
11
بی روی تو روزگار ما ظلمانی است
چون ابر بهار چشم ما بارانی است

باز آی که در فراق رویت آقا
هر شیعه اسیر هجر و سرگردانی است
12
تو وارث ذوالفقار حیدر(ع) هستی
تو ترجمه ی سوره کوثر هستی

ای یوسف زهرا(س) قدمت بر دیده
احیاگر اسلام پیمبر(ص) هستی

 

  • ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۰۷:۴۸
  • علی اسماعیلی وردنجانی

می رسد از راه و دنیا را گلستان می کند
از زمین تا آسمان را نور باران می کند

مردگانیم و دم عیساست ما را آرزو
یوسفی ما را ولی لبریز از جان می کند

معنی و مفهوم ایمان است مانند علی(ع)
با نگاهی قلب ها را پر ز ایمان می کند

یوسف زهراست درد دردمندان را دوا
درد و رنج و غصه را یکباره درمان می کند

سال ها عامل به قرانی در این عالم نبود
عالمی را عامل آیات قران می کند

می کند لبریز آرامش قلوب خلق را
زندگی را چون عسل از بهر انسان می کند

روزگاری روزگار ما اگر تاریک بود
او ولی شبهای ما را هم فروزان می کند

هر کسی جز در طریق عشق بگذارد قدم
بانگاهی مهربان او را پشیمان می کند

کفر و الحاد و ستم را ریشه کن خواهد نمود
او تمام اهل عالم را مسلمان می کند

سفره ی احسان و فضلش پهن باشد روز و شب
اهل عالم را سر این سفره مهمان می کند

سر به فرمان خدا باید که باشد آدمی
هر که سر برتافت او را سر به فرمان می کند

عدل و انصاف است معیار قضاوت های او
حکم را صادر فقط بر طبق میزان می کند

غصه می بندد دگر بار سفر از این جهان
اشک را او پاک از هر چشم گریان می کند

خانه دل باید از نور خدا روشن شود
او منور، خانه را از نور رحمان می کند

هر زبانی باز شد باید بگوید ذکر حق
او زبان را ذاکر خلاق سبحان می کند

خورده از ابلیس، انسان ضربه هایی بی شمار
او شکستی سخت را تحمیل شیطان می کند

این جهان بی روی او غیر از کویری خشک نیست
او جهان را سبز  همچون باغ و بستان می کند

سال ها غیر از بدی چیزی ندید از ما ولی
باز هم در حق ما لطف فراوان می کند

  • ۱۴ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۱۹
  • علی اسماعیلی وردنجانی

نگاهم کن، ببین یابن الحسن(عج) احوال زارم را
ببین از درد دوری چشمهای اشکبارم را

ببین آقا ز درد دوریت بیخود شدم از خود
غم دوری تو برده ز کف صبر و قرارم را

به مانندم کسی از جام هجرانت ننوشیده
که من عمریست می نوشم غم هجران یارم را

اگر سر زد خطایی از من عذرم را پذیرا باش
ز هجران تو از کف داده ام چون اختیارم را

بدون روی تو دنیا برایم چون جهنم شد
ببین بی روی تو تاریک چون شب روزگارم را

شب و روزم چنان آمیخته شد با هم آقا جان
که گم کردم میان روز و شب، لیل و نهارم را

من آن آئینه ای هستم  که گردیدم غبار آلود
بیا و با نگاهی پاک کن گرد و غبارم را

ببین آقا ز درد هجر تو پیوسته می نالم
بیا آقا تسلی ده تو حال ناگوارم را

من آن صفرم که بی رویت پشیزی هم نمی ارزم
اگر باشی کنارم باز یابم اعتبارم را

بهارم بی گل رویت فقط رنگ خزان دارد
گل زهرا(س) بیا تا رنگ و رو بخشی بهارم را

اگر روزی رسیدی و نبودم من در این دنیا
ز گرد کفشهای خود بده زینت مزارم را

  • ۲۸ بهمن ۹۸ ، ۱۱:۲۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی

کجایی یوسف زهرا(س) ببینی کار ما زاری است
کجایی تا ببینی بی تو هر آئینه زنگاری است

صبوری های ما بی تو به پایان آمد آقاجان
ز هجران تو زخم قلب ها ی شیعیان کاری است

نفس ها در فراقت کندن جان است یا مهدی(عج)
که بی رویت نفسها جملگی از روی ناچاری است

تمام خنده ها تلخ و غم انگیز است  مهدی جان
که شادی های ما بی روی ماه تو عزاداری است

همه شب تا سحر از هجر رویت ندبه می خوانیم
که بی روی تو کار دیده و دل  کار دشواری است

اسیر دام آن زلف سیاهت شد دل و دیده
ببین آقا که سر تا پای ما رنج و گرفتاری است

تمام دردها درمان شود با یک نگاه تو
تماشا کن ببین تن های ما لبریز بیماری است

بیا آقا که بی تو زندگی سخت است و جان فرسا
که بی تو زندگی کردن فقط یک مرگ تکراری است

خدا لعنت کند آن را که باعث شد شوی غائب
که شرط منتظر از دشمنان دوست بیزاری است

  • ۱۶ بهمن ۹۸ ، ۱۰:۵۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

شمایل تو بدیدم بهار یادم رفت
ز دل ربودن تو  گلعذار یادم رفت

چنان ز دیدن تو مست و شادمان گشتم
که حال مست و خراب و خمار یادم رفت

ز بس کنار تو حالم خوش است و خوش بختم
گذشت عمر و غم روزگار یادم رفت

نگاه من به نگاه تو چون که خورد گره
قسم به عشق دگر اختیار یادم رفت

تو را بدیدم و شد عقل و هوش از سر من
به عشق روی تو صبر و قرار یادم رفت

همیشه موقع شادی هوار باید کرد
ز شوق روی تو داد و هوار یادم رفت

دلم ز بار گنه سالهاست زنگاری است
تو را بدیدم و گرد و غبار یادم رفت

اگر چه در همه ی عمر منتظر بودم
ز دیدن رخ تو انتظار یادم رفت

ز هجر روی تو یک عمر زار نالیدم
ز وصل روی شما چشم زار یادم رفت

  • ۳۰ دی ۹۸ ، ۱۳:۲۶
  • علی اسماعیلی وردنجانی

زمستان است سرمای فراق یار سوزاندم
غم هجران آن دلدار مه رخسار سوزاندم

شنیدم وصف خال روی او بیمار گردیدم
نکرد او چون عیادت از من بیمار سوزاندم

ز درد دوریش وقتی تنم در شعله ی تب بود
تنم می سوخت در آتش ولی تبدار سوزاندم

شدم در خواب تا شاید ببینم روی ماهش را
نیامد چون بخوابم، او به شام تار سوزاندم

شدم هر صبح بیدار و ندیدم روی زیبایش
نشد دیدار چون حاصل، مرا بیدار سوزاندم

تمام لحظه هایم هست تکراری و جانفرسا
مرا هر روز و هر لحظه از این تکرار سوزاندم

اگر رخ می نمود او چیزی از او کم نمی گردید
نمی دانم چرا با وعده ی دیدار سوزاندم

گهی از درد هجران و گهی با وعده دیدار
مرا با شیوه ی هنجار و ناهنجار سوزاندم

نشستم بر سر راهش میان کوچه و بازار
مرا اما میان و کوچه و بازار سوزاندم

شنیدم مادرش زهرا(س) میان کوچه سیلی خورد
حدیث کوچه و میخ در و دیوار سوزاندم

علی(ع) را دست بسته سوی مسجد می کشانیدند
خبر تلخ است عمری این چنین اخبار سوزاندم

قدم هایم، نفس هایم همه با یاد دلدار است
نخواهم کند از او دل گر غمش بسیار سوزاندم

مرا فردا اگر در آتش دوزخ بسوزانند
ندارم غم که او هر لحظه ای صد بار سوزاندم

 

  • ۲۴ دی ۹۸ ، ۱۰:۴۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی

اباصالح(عج) التماس دعا چشم امید ما به دست توست
ابا صالح(عج) التماس دعا شیعه مست از آن چشم مست توست

تو را جان مادرت زهرا(س)
ابا صالح(عج) التماس دعا

ابا صالح(عج) التماس دعا یاد از پا افتادگان هم باش
ابا صالح(عج) ما گرفتاریم یاد جمع بیچارگان هم باش

گره تو از کار ما بگشا
ابا صالح(عج) التماس دعا

اباصالح(عج) التماس دعا درد ما را درمان تویی آقا
اباصالح(عج) التماس دعا هجر ما را پایان تویی آقا

وصال تو گشته چون رؤیا
ابا صالح(عج) التماس دعا

اباصالح(عج) التماس دعا بی تو دلهای شیعیان خون است
اباصالح(عج) التماس دعا بی تو دیده ی ما رود جیحون است

ز خون دل دیده ها دریا
ابا صالح(عج) التماس دعا

ابا صالح(عج) التماس دعا بی تو این دنیا سرد و خاموش است
بیا که شیعه برای قربان شدن در پایت کفن پوش است

به قربان تو  همه سرها
ابا صالح(عج) التماس دعا

اباصالح(عج) التماس دعا ما به درد هجران گرفتاریم
اباصالح(عج) التماس دعا ما ز درد هجر تو بیماریم

دوایی آقا به درد ما
ابا صالح(عج) التماس دعا

اباصالح (عج) التماس دعا دوریت آتش زد به جان ما
ابا صالح(عج) التماس دعا تو برای فرج هم دعا فرما

بیا دیگر ای گل طه
ابا صالح(عج) التماس دعا

ابا صالح(عج) التماس دعا ما همه محتاج دعا هستیم
ابا صالح(عج) التماس دعا ما به عشق تو مبتلا هستیم

تو ای بر آیات حق معنا
ابا صالح(عج) التماس دعا

اباصالح(عج) التماس دعا آیه های خدا را تلاوت کن
تو با صوت دلنشین خودت شیعه را لبریز از رضایت کن

به یاد آن ظهر عاشورا
ابا صالح(عج) التماس دعا

  • ۲۶ آذر ۹۸ ، ۰۸:۵۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی