اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

۸۵ مطلب با موضوع «حضرت امام حسین ع» ثبت شده است

خسته
غمگین
مجروح
بار غم ها بر دوش
بازگشتیم به شهر
شهر ساکت
 آرام
قهرمانان همگی
زیر تلّی از خاک
خانه هاشان اما
منتظر
چشم به راه 
بی صدا و خاموش
عقده هاشان در دل  
همگی خون دل خویش 
روان از دیده
خانه ها ی غمگین
همگی افسرده
سرد و آرام و صبور
همه در جستجوی 
ساکن سابق خود 
می گرفتند سراغ
از همه ی رهگذران
آتش حزن و غم و غصه و رنج
شعله ور بود و روانه سوی اعصار و زمان
تا که تسخیر کند
تار و پود همه آفاق جهان
خانه ها ساکت و آرام
سخن می گفتند:
آی مردم
این کشتگان که در غمشان گریه می کنیم
خورشید روز و ماه شب تار بوده اند 
عمری برای راز و نیاز و مناجات با خدا
شب تا سحر نخفته و بیدار بوده اند
صد حیف رفته اند
افسوس و صد دریغ
از داغشان برای ابد
مردم جهان
در دام درد و رنج و غصه
گرفتار مانده اند

  • ۰۶ مرداد ۰۳ ، ۰۳:۱۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

قاصد مرگ خبر داد مرا
خبر از غصه و اندوه و عزا
خبر از ظلم و ستم
خبر از حادثه ی کرب و بلا
همه عالم شده لبریز عزا 
سینه لبریز غم است
می چکد خون ز دو‌ چشمان ترم
همه جا رنگ عزاست
نه فقط خاک
که افلاک شده خانه ی غم
و در عرش ملائک همه مغموم
و خدا غمگین است
نوحه خوان جبریل است
عرشیان مویه کنان
در غم نورِ دو چشم علی(ع) و 
میوه ی قلب و پسر حضرت زهرا(س)
گوئیا قطع شده پاره ای از دین خدا
کاش 
دنیا به عقب بر می گشت
تا کمی پیشتر از واقعه ی عاشورا
تا کمی قبل تر از قصه ی اصحاب کساء
تا شب میلاد حسین ابن علی(ع)
تا همان لحظه که جبریل محمد(ص) را گفت:
اقرأ
تا زمانی که خداوند به آدم آموخت
همه ی اسماء را
قبل تر 
قبل تر از خلقت آدم و حوا 
به کمی قبل تر از خلقت افلاک 
به آن لحظه که شد خلق
پیغمبر اسلام(ص) 
و جگر گوشه ی او فاطمه ی امّ ابیها
و علی(ع) و حسن ابن علی(ع)
آنگاه 
حسین ابن علی آن گل زهرا(س)،
که آگاه شود 
هر که شود ساکن دنیا
اگر این عالم هستی
به وجود آمده
با عشق حسین(ع) است و حسن(ع)
عشق علی ابن ابی طالب(ع) و صدیقه ی کبراست
که با عشق محمد(ص)
همان فخر همه مردم دنیاست
و این پنج تنند
پاک تر از پاک
که فرمود خداوند: 
لولاک لما خلقت الافلاک

  • ۰۴ مرداد ۰۳ ، ۰۶:۲۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

سخنرانی امام حسین علیه السلام بعد از گفتگو با حرّ 
*
ایهاالناس 
ببینید که بر ما چه گذشت
این جهان دستخوش تغییر است
آشکار است بدی ها همگی
شده پنهان همه ی خوبی ها
نامرادی 
تلخکامی 
هر دو در استمرار...
در ته ساغر دنیای دَنیّ
شوره زاری است
 بی آب و گیاه
زیر پا 
له شده حقّ
نشود نهی ز باطل هرگز!
حاصل این است که مؤمن طلب مرگ کند 
از خالق
به درستی که مرا جام بلا
همچو جامی ز عسل 
هست نوشین و گوارا و لذیذ
زندگی زیر ستم
نیست جز سستی و دلتنگی ها
مرگ امّا
به روی شانه مرا 
مرغ زیبای سعادت باشد
غزل ناب رهایی ز اسارت باشد

  • ۰۲ مرداد ۰۳ ، ۰۴:۵۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی

قصه ی پر غصه ای است قصه ی کرب و بلا
گشته از این قصه خون قلب همه انبیا

عرش خدا گشته است بزم غم قدسیان
خالق سبحان شده ذاکر و نوحه سُرا 

نام حسین(ع) گشته است ورد لب جبرئیل
بر سر خود می زند دست عزا مصطفی(ص)

از غم فرزند خود ناله کشد فاطمه(س)
خون جگر می چکد از بصر مرتضی(ع)

قلب امام زمان(عج) معدن غم ها شده
ناله کنان روز و شب شد حسن مجتبی(ع)

خون بجهد از زمین، گریه کند آسمان
رخت عزا شد ز غم بر تن ارض و سما

خاک عزا بر سر مردم دنیا شده
تا به قیامت بشر گشته به غم مبتلا 

قلب بشر پر شده از غم و اندوه و درد
کشته شده از جفا سبط رسول خدا(ص)

عرش بلرزید و ریخت سقف سما بر زمین
خشک نگردد ز غم تا به ابد چشم ما

خامس آل عبا(ع), واسط  فیض خداست
واسط فیض خدا, گشته سر از تن جدا

سر بشکن از غم حضرت مولا حسین(ع)
گشته جدا چون سر از پیکر او از قفا

قلب همه مؤمنین خانه ی غم ها شده
عالم هستی شده یک سره ماتمسرا

  • ۲۳ تیر ۰۳ ، ۰۹:۵۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

آمد محرّم، آمد محرّم 
شد فصل غصه و اندوه و ماتم 

در کرب و بلا، شد قحطی آب
اصغر (ع) از تشنگی، گردیده بی تاب
از غمش خون جگر یاران و اصحاب
در پیش رو دارند یک کاروان غم

می شود کربلا دریایی از خون
شود از خون تن اصحاب گلگون
غم روی غم شود پیوسته افزون
زیر بار عزا قدها شود خم

بهر دفاع از اسلام و قرآن
همه جان ها به کف خیل عزیزان
می روند یک به یک رو سوی میدان
همه با شوق و با عزمی مصمم

عون و عبدالله و قاسم و جعفر
مِیِ بلا نوشند از جام خنجر
چون جان خود دهند در راه باور
از دیده جای اشک جاری شود « دم »

از ظلم بی حد قوم ستمگر
در خون شنا کنند عباس(ع) و اکبر(ع)
گردد نشان تیر حلقوم اصغر(ع)
ای وای از این عزا، ای وای از این غم

در زیر تلّی از نیزه شکسته
زینب(س) بیند حسین(ع) به خون نشسته
آهی برآورد از قلب خسته
ریزد از چشم او اشک دمادم

بالای نیزه سرهای شهیدان
شود راس حسین(ع) قاری قرآن
در پای نیزه ها نالان یتیمان
هرگز ندارد این غصه مرهم

در بند غم اسیر طفلان نالان
پای برهنه بر خار مغیلان
این سو و آن سو دوان در بیابان
هر جا بساط غصه شد فراهم

افلاکیان غصه دار و غمینند
هم ناله با مردمان زمینند
نالان و غمگین همه مؤمنینند
در بین غم هاست این غصه اعظم

  • ۱۹ تیر ۰۳ ، ۰۵:۲۶
  • علی اسماعیلی وردنجانی

شیعیان ای سوگواران حسین(ع)
چشمه سار خون  شما را هر دو عین

شیعه بودن گر چه باشد افتخار
لیک دارد شرط های بی شمار

شرط اول هست تقوا و یقین
پای بندی بر فروع و اصل دین

شیعه باشد عاشق صوم و صلات
همچنین باید بپردازد زکات

آمر معروف شرط دیگر است
شیعه ناهی از بدی و منکر است

شیعه باشد سر به فرمان خدا
سر نخواهد زد از او جرم و خطا

او به حبل الله دارد اعتصام
بر رضای حیّ سبحان اهتمام

اتّکال او همیشه بر خداست
روز و شب در حالت خوف و رجاست

او نگهبان است بر اعمال خود
اوست فکر پاکی اموال خود

هم امور واجب و هم مستحب
هست شیرین از برایش چون رطب

فتنه ها را می کند خاموش او
 گفته هایش نیک، وقت گفتگو

اوست تسلیم خدای ذوالجلال
دعوت او سوی رشد است و کمال

جهد او جلب رضای خالق است
 او امین و بی ریا و صادق است

سر به فرمان پیمبر(ص) دارد او
مقتدایی همچو حیدر(ع) دارد او

پای تا سر دین و ایمان است او
یاور اسلام و قرآن است او

کوشش در کاهش طغیانگری است
سعی او عدل و عدالت گستری است

خیرخواه امت اسلامی است
دشمن هر فاسق بدنامی است

مهربان با مسلمین عالم است
در مصیبت ها چو کوهی محکم است

حقّ عجین با جسم و جان شیعه است
یاری از حقّ آرمان شیعه است

هر که مولایش شهید کربلاست
جامه ی صبرش به تن در هر بلاست

از هدایت پاسداری می کند
هر که را هادی است یاری می کند

اسوه و الگوی شیعه حیدر(ع) است
عادل است او و عدالت گستر است

در ره یاری دین می میرد او
حقّ مظلوم از ستمگر گیرد او

پاسدار دین و آیین باشد او
مانع از بازی با دین باشد او

بین مردم چون قضاوت می کند
حکم از روی عدالت می کند

بهر مردم اوست چون حصنی حصین
ایمنی بخش است بر روی زمین

مایه ی فخر مسلمان است او
پایبند عهد و پیمان است او

هست نیکو جمله خصلت های او
فکرت و اندیشه های او نکو

مقتدای اوست سلطان نجف
هست در رفتار او پیدا شرف

شیعه یعنی عابد شب زنده دار
پای تا سر عزّت و شان و وقار

اوست اهل بخشش و جود و کرم
ارجمند است و عزیز و محترم

اوست پشتیبان قرآن مبین 
بازوی اسلام ناب و راستین

سر به فرمان خدا دارد مدام
سخت می پرهیزد از فعل حرام

راه شیعه منتهی گردد به نور
نیست هرگز در پی فسق و فجور

او رکوع و سجده اش طولانی است
چشمش از خوف خدا بارانی است

او به این دنیای دون بی اعتناست
در پی آسایش دار بقاست

جای ماندن نیست هرگز این جهان
عاقبت بایست کوچیدن از آن

هست شیعه آرزوهایش قصیر
پاک طینت باشد و روشن ضمیر

هست این دنیا برایش دون و پست
دل به زینت های این دنیا نبست

در سرش باشد هوای آخرت
بشنود هردم ندای آخرت

او نیندیشد به جز اوج کمال
هست لذّت های او پاک و حلال

هم به قلب و هم به اقرار زبان
زشت، زشت است از برای مؤمنان

او برای مسلمین یک نعمت است
پندهای او یکایک حکمت است

در پی اجرای احکام خداست
مرغ جان شیعه در دام خداست

هر کسی عبد خدای سرمد است
آمر معروف و ناهی از بد است

آنچه آمد در سطور ماضیه
شیعه را توصیف کرده ناحیه

رزقتان ای شیعیان شور و شعور
مزدتان تعجیل در امر ظهور

  • ۱۷ تیر ۰۳ ، ۱۶:۰۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی

سپاس و حمد بی پایان خدا را
خدای سرمد و حیّ و توانا

کسی که خالق هفت آسمان است
هر آنچه خواهد او بی شک همان است

نباشد قدرتی جز ذات پاکش
حسینم من، عبید سینه چاکش

سلامش بر محمد(ص) تا قیامت
درود او به خویشان رسالت

به گرد گردن هر مرد و هر زن
گلوبندی است، نامش چیست؟ مردن

برایم هست مرگ آن گونه محبوب
که یوسف برده بودی دل ز یعقوب

سعادت نیست الّا در شهادت 
کنم در کربلا او را زیارت

ببینم، پیکرم صدپاره، بی جان 
به خون غلطان میان خیل گرگان

همه اطفال من هستند عطشان
تمام گرگ ها هستند جوعان 

همه گرگان مرا صد پاره کردند
برای خویش فکر چاره کردند

مرا کشتند با فخر و تکبّر
که از جسمم شکم هاشان شود پر 

اگر مرگ کسی گردد مقدّر
گریز از آن نمی باشد میسّر

حسینم زاده ی شیر خدایم
به آنچه از خدا آید رضایم

رسد گر از خدا بر من بلایی
منم تسلیم بی چون و چرایی

منم ثارالله و دریای نورم
به هر درد و بلایی هم صبورم

دهد الله مزد صابران را
صبوری در بلا تا پای جان را

خدایی که غفور و مهربان است
لقایش مزد صبر صابران است

حسینم پاره ی قلب رسولم
حسین ابن علی(ع)، پور بتولم

اگر چه گشته جسمم پاره پاره 
شوم ملحق به جدّ خود دوباره

به نص تک تک آیات قرآن
رسم بر جدّ خود در باغ رضوان

بپیوندم به جدّ خویش چون من
شود چشم رسول الله(ص) روشن

به راه حقّ به قصد جانفشانی
نباشد بهتر از الان زمانی

به پا خیزید تا با هم بکوچیم
لباس رزم را بر تن بپوشیم

بنوشد هر که از جام شهادت
کند پرواز تا کوی سعادت

  • ۱۶ تیر ۰۳ ، ۰۵:۲۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی

بگشوده دیده بر جهان دلبند زهرا(س)

روئیده بر لب غنچه ی لبخند زهرا(س)

زهرا(س) و حیدر(ع) محو سیمای حسینند
افلاکیان گرم تماشای حسینند

دارد محمد(ص) در بغل یک ماه زیبا
روح الامین مات گل زیبای زهرا(س)

این نو گل زیبا به حق نامش حسین(ع) است
این نور رب المشرقین و مغربین است

فُلک نجات است او و مصباح هدایت
ما را نماید رهنمون سوی سعادت

سرمایه ی ما شیعیان نام حسین(ع) است
دین حقیقی دین اسلام حسین(ع) است

شمس هدایت تا قیامت می درخشد
تا راه خوشبختی ما را نور بخشد

لبهای خشک او همان آب حیات است
شوق حیات شیعیان بعد از ممات است

از مقدم او انبیاء غرق سرورند
لبریز شور و شادی و شعر و شعورند

باشد نبی(ص) محو تماشای حسینش
چشمش شده روشن به سیمای حسینش

آن کودک یک روزه ی خوش قد و قامت
هنگام قد قامت کند بر پا قیامت

سر تا به پا، پا تا به سر پیغمبر است او
نامش حسین(ع) امّا علی(ع) دیگر است او

مؤمن بدون مِهر او ایمان ندارد
اسلام بی او مصحف قرآن ندارد

ما را محبِّ او و یارانش نوشتند
با مِهر روی او گِل ما را سرشتند

شرح و بیان و معنی ام الکتاب است
همچون علی(ع) او شافع روز حساب است

آشفته ی مویش تمام شیعیانند
سرگشته ی کویش تمام مؤمنانند

در خانه ی دل دارد او جا تا قیامت
داریم از او امید امداد و شفاعت

ذکر مناجات امیرالمؤمنین(ع) اوست
بیت الحرام و قبله ی اهل یقین اوست

شرح همه آیات قرآن مبین اوست
فرزند حیدر(ع)، مقتدای متقین اوست

عرش خدا در مقدم او شد چراغان
روح الامین دارد به لب آیات قرآن

بخشیده زینت نام او عرش خدا را
مدهوش کرده ماهِ رویش اولیا را

او واسط فیض خدای مهربان است
در روز محشر بر سرِ ما سایبان است

روح ملائک روز و شب پروانه ی اوست
قلب همه خوبان عالم خانه ی اوست

نام حسین(ع) تسبیح هر روز و شب ماست
خنده به یمن مقدم او بر لب ماست

  • ۲۲ بهمن ۰۲ ، ۱۸:۰۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

به سوی شام شدی رهسپار خواهر من
شدم ز دوری تو بی قرار خواهر من

به جسم بی سر من چون نبود دادرسی
به انتظار تو ماندم که از سفر برسی

چو دیر شد سفرت دست از این جهان شُستم
به زیر سنگ لحد، بین بوریا خُفتم

اسیر رفتی از اینجا به شام خواهر من
بگو به من به کجا مانده است دختر من

به روی نیزه تو را یار و همسفر بودم
تمام راه برای تو خون جگر بودم

بدیدمت که عدو تازیانه ات می زد
به بند ظلم و جفا بی بهانه ات می زد

به سوی شام شما را پیاده می بردند
به روی خار مغیلان تو را می آزردند

چگونه بشنوم آنچه گذشته است تو را
کشیده ای تو هزاران هزار رنج و بلا

شکسته بالی و رنگ کبود داری تو
نشان ز کوچه ی قوم یهود داری تو

به روی نیزه سر من، شما اسیر به دام
سر من و اُسرا شد نشان سنگ ز بام

به نیزه راس شهیدان مقابلت دیدم
سر شکسته ی با چوب محملت دیدم

عدو، خیام حرم، غارت و چپاول ها
یتیم و بند غم و ریگ داغ، تاول ها

به کودکان یتیم آن که مشت و سیلی زد
دوباره ضربه به پهلوی گشته نیلی زد 

به همره تو علمدار لشکر آمده بود 
به روی نیزه علمدار، با سر آمده بود

به روی نیزه نمودم تلاوت قرآن
به پای نیزه تو بودی اسیر و سرگردان

ز روی نیزه بدیدم که کودکی جا ماند
شبیه ریگ بیابان به زیر پاها ماند

به حالتان عوض گریه، خنده سر دادند
رقیه(س) را به خرابه سر پدر دادند

به بزم شامِ شراب و جسارت دشمن
عصای دشمن اسلام خورد بر لب من

به هر کجا که یتیمی ز ناقه می افتاد
دوباره خورد کتک بی شمار از جلّاد

به جای اشک دو چشم تو چشمه ی خون بود
ز غصه های جهان، غصه ی تو افزون بود

گریستم ز روی نیزه من به همراهت
گرفتم آتش از آن سوز غصه و آهت

خوش آمدی به مزارم خدا نگهدارت
اسیر بند ستم، من شدم بدهکارت

تو را به فاطمه(س) و مرتضی(ع) و پیغمبر(ص)
ببخش از سر لطف و کرم مرا خواهر

خوش آمدی به مزارم سرت سلامت باد
سپاس جان برادر نمودی از من یاد

  • ۱۲ شهریور ۰۲ ، ۱۸:۱۸
  • علی اسماعیلی وردنجانی

خون گریه کن ای چشم شد موسم زاری

آمد محرّم شد وقت عزاداری

خون گریه کن ای چشم ماه عزا آمد
ماه غم و درد و رنج و بلا آمد
در کربلا گویا روز جزا آمد
ماه مصیبت هاست وقت گرفتاری

خون گریه کن ای چشم لب تشنه است اصغر(ع)
در خون شنا کرده جسم علی اکبر(ع)
خشکیده لب های اهل حرم یک سر
شد خون دل اما از چشمشان جاری

خون گریه کن ای چشم همراه با زینب(س)
در خیمه بیماری آتش گرفت از تب
چون شمع باید سوخت ای دل به روز و شب
آمد محرم شد وقت عزاداری

ای شیعه خون دل از دیده جاری کن
همراه با زینب(س) بیمار داری کن
با اشک چشم خود او را تو یاری کن
در خیمه می سوزد از غصه بیماری

از تشنگی اصغر(ع) غش کرد و شد خاموش
مادر گرفت او را با غصه در آغوش
سقای طفلان است مشکش به روی دوش
لب تشنه چون اصغر(ع) اطفال بسیاری

اصغر(ع) به خون غلتان در گوشه ی میدان
افتاده روی خاک با پیکری بی جان
از داغ او باشد شمس و قمر گریان
با خون خود اصغر(ع) حق را کند یاری

دست ابوفاضل(ع) گشته جدا از تن
چشمان او گشته محروم از دیدن
نزد برادر اوست در حال جان دادن
از دیده ی زینب(س) شد سیل خون جاری

جسم حسین(ع) بی سر افتاده روی خاک
ماتم سرا گردید از داغ او افلاک
از داغ او دل ها باشد همه غم ناک
بهر یتیمان شد وقت گرفتاری

از پیکر مولا وقتی که جان می رفت
از خیمه ها شعله تا آسمان می رفت
از جسم زینب(س) هم صبر و توان می رفت
امّا یتیمان را می داد دلداری

بسته شدند ایتام وقتی که با زنجیر
ناموس آل الله(ع) وقتی که شد تحقیر
زینب(س) از این غصه شد قد کمان و پیر
رحمی نشد حتی بر حال بیماری

وقتی که بر نیزه راس شهیدان شد
وقتی گل زهرا(س) قاری قرآن شد
وقتی که در دل ها غصه فراوان شد
شد از بغل بر نی راس علمداری

از آتش بیداد می سوخت وقتی باغ
پاها پر از تاول از ماسه های داغ
قُمری به تن پوشید شال عزا چون زاغ
از ضرب سیلی ها بر چهره آثاری

آن ها که دشمن با انوار خورشیدند
از خیمه ی اصغر(ع) گهواره دزدیدند
از بهر انگشتر، انگشت ببریدند
چون رسمشان باشد ظلم و جفاکاری 

  • ۰۲ مرداد ۰۲ ، ۱۳:۱۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی