اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

۳۶ مطلب با موضوع «حضرت زینب س» ثبت شده است


ما شیعه ایم و زاده ی ماه محرمیم
در امر حفظ دین و ولایت مصممیم

بحرند اگر که حیدر(ع) و زهرا(س) به لطف حق
ما نیز موج های خروشان این یمیم
---
ما شیعه ایم و ریزه خور خوان زینبیم
تسبیح گوی دوست به هر روز و هر شبیم

از نور اهل بیت(ع) منور وجود ماست
در اوج آسمان ولایت چو کوکبیم
---
ما شیعه ایم و جمله ثنا خوان زینبیم
سایه نشین سرو گلستان زینبیم

این شیعگی ز مرحمت اشک زینب (س) است
مدیون اشک و لطف فراوان زینبیم
---

او زینب(س) است و لطف خداوند سرمدی است
سر تا به پای زینب کبری(س) محمدی است

تکمیل شد کتاب خدا با مدیح او
او زینب(س) است و مریم قران احمدی است
---
ما خاک پای دختر زهرای اطهریم
تبریک گوی مقدم زینب (س) به حیدریم

از پای تا به سر همه غرقیم در گناه
دلخوش به لطف شافعه ی روز محشریم
---
این زینب(س) است و معنی آیات کوثر است
این زینب(س) است و شافعه ی روز محشر است

این دختری که زینت باباست زینب(س) است
این زینب(س) است یا که علی(ع) مکرر است
___
جبریل مرغ عشق به بستان زینب(س) است
حوا کنار آسیه حیران زینب(س) است

زینب(س) اگر مفسر آیات وحی شد
راس حسین(ع) قاری قران زینب(س) است

  • ۱۹ دی ۹۷ ، ۰۸:۲۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی


باز باران
باترانه
عاشقانه
می چکد از ابر رحمت
شد زمین از بارش باران رحمت
با طراوت
خرمی آورده با خود
کرده عالم را مصفا
زینب (س) است
این ابر رحمت
که از قدومش
اهل عالم شادمانند
او قدم بگذاشت برخاک
نور باران گشت افلاک
کیست زینب(س)؟
حضرت صدیقه ی صغراست زینب(س)
بانوی صاحب کرامت
دختر زهراست زینب(س)
زینت باباست زینب(س)
قبله ی دلهاست زینب(س)
آمد او تا فاش سازد راز نی را
زنده سازد کربلا را
آمد او تا چهره ی سرخ حقیقت
پشت دیوار ریا باقی نماند
آمد او تا چشمه ی فریاد مظلوم
تا ابد باشد خروشان
آمد او تا زخمه ی زخمی ترین فریاد باشد
کیست زینب؟
پیک پیغام  آور  ظهر عطش اوست
آمد او تا اسوه ی صبر و وفا باشد بشر را
آمد او تا کاروان عشق را
سالار باشد
آمد او تا زندگی معنا بگیرد
کیست زینب؟
عارفه او
فاضله او
عالمه او
کامله اوست
***
تا که نام زینب کبری(س)
چو خورشیدی درخشان
قلب ها را کرده روشن 
تا که دل لبریز از مهر و وفا و حق پرستی است
زندگی زیباست زیبا
زندگی
زیباست
زیبا

  • ۱۷ دی ۹۷ ، ۱۳:۵۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی

از شام بلا به کربلا آمده است
همراه سری ز تن جدا آمده است

بر گونه ی او دو چشمه ی خون جاریست
بانو سر قبر شهدا آمده است
---
آمد به کنار قبر خود با اصحاب
انداخت خودش را روی قبر ارباب

چون با لب تشنه گشته ارباب شهید
می ریخت به روی قبراز چشمش آب
---
آن قافله انگار که کمتر شده بود
انگار اسیر ظلم کافر شده بود

در شام بلا دخترکی جا مانده است
از فرقت او چشم همه تر شده بود
---
ای کشته ی اشک خواهرت آمده است
آن خواهر زار و مضطرت آمده است

تو چشم به راه دخترت هم بودی
افسوس بدون دخترت آمده است
---
زائر کرب و بلا بوی محرم می دهد
بوی رنج و محنت و اندوه و ماتم می دهد

گر هزاران درد داری، کربلا درمان توست
چون حسین ابن علی(ع) بر درد مرهم می دهد
---

ای کشته ی اشک، شیعیان را دریاب
مستان خدا و مومنان را دریاب

با مهر تو جان و تن صفا می گیرد
هر عاشق بی نام و نشان را دریاب


  • ۰۷ آبان ۹۷ ، ۱۰:۱۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

باز باران
غمگنانه
می چکد از چشم زینب(س)
بر روی قبر شهیدان
آبیاری می کند با اشک چشمش
دختر حیدر(ع) گلستان
او چهل منزل زده دست عزا بر سر
کنار یک نیستان
دیده در بالای هر نی 
راس خونین شهیدان
پای هر نی ریخته از چشم او خون
مثل یک رودی خروشان
همسفر بوده است دخت مرتضی(ع)
یک اربعین
با کاروانی از یتیمان
دستها بسته به زنجیر ستم
پاهایشان مجروح از خار مغیلان
بارها افتاده اند از ناقه طفلان
در میان کوچه ها
این کاروان
شد سنگباران
داغ ها دارد به دل بانوی صبر و حلم و ایمان
زیر صدها نیزه ی بشکسته دیده
پیکری صدپاره، عریان
او خبر دارد  سر پاک حسینش
بوده در کنج تنوری تا به وقت صبح مهمان
وای من !
دخت رسول الله
از ظلم گروهی نامسلمان
بوده در بزم شراب می گساران
از چه مهمان؟
از سفر برگشته   
با حالی پریشان
گرد او جمعند اهل کاروان
با چشم گریان
بزم غم برپاست حالا
بر سر قبر شهیدان
روضه خوان بزم غم 
می ریزد اشک از دیده
چون ابر بهاران
اربعین است اربعین
از ما هزاران تسلیت
بر سوگواران
تسلیت بر سوگواران
سوگواران

  • ۰۵ آبان ۹۷ ، ۱۱:۱۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی

تا وقت سحر برادرش را می دید
خورشید و مه برابرش را می دید

وقتی که برادرش به خون غلطان شد
او آه و فغان مادرش را می دید
---
با حمد و سلام و صلوات سقای حرم
می رفت سوی فرات سقای حرم

گفتم به کجا می روی ای باب نجات
برگرد تویی آب حیات سقای حرم
---
با ذکر و مناجات سحر کن شب را
ای قبله ی حاجات سحر کن شب را

فردا سر تو بر سر نی خواهد بود
با حمد و عبادات سحر کن شب را
---
بوسید حنجر را ولی خون گریه می کرد
دید او برادر را ولی خون گریه می کرد

بالای تل وقتی که می زد ناله مادر
می دید مادر را ولی خون گریه می کرد
---
در زیر پا چون دست و پا می زد برادر
خاک عزا بر فرق خود می ریخت خواهر

مغلوبه ای شد گرد و خاکی بود انگار
کرب و بلا آن روز شد صحرای محشر
---
راس برادر را به دامان داشت آن روز
در سینه درد و چشم گریان داشت آن روز

پیش از برادر جان به جانان داده بود او
هرگز مپندارید که جان داشت آن روز
---
چون پیکر بابا به روی خاک بدیدند
ازعالم فانی همگی دست کشیدند

در بند اسارت، همه با داغ فراوان
با پای برهنه روی خاشاک دویدند

  • ۲۷ شهریور ۹۷ ، ۱۲:۲۹
  • علی اسماعیلی وردنجانی

آئینه ی مرتضی نمایی زینب(س)
مانند علی(ع) روح دعایی زینب(س)

با نام تو دردها شفا می گیرد
 آری تو به دردها دوایی زینب(س)

ورد لب ماست صبح و شب یا زینب(س)
زیرا تو حبیبه ی خدایی زینب(س)

استاد وفا داری و تقوا هستی
تو اسوه و الگوی وفایی زینب(س)

ما راه بهشت را ز تو می جوییم
با راه بهشت آشنایی زینب(س)

ای اسوه ی پاکدامنی، دخت علی(ع)
چون مادر خود، فخر نسایی زینب(س)

از مقدم تو جهان مصفا شده است
تو علت هر شور و صفایی زینب(س)

ای آن که خدا نام تو را زینب(س) خواند
زین اب و از جنس طلایی زینب(س)

ای رنج کشیده در ره حضرت دوست
تسلیم و به امر حق رضایی زینب(س)

آنان که دم از ولای حیدر(ع) زده اند
الحق تو به جمله مقتدایی زینب(س)

راه تو همان راه رسول(ص) است و علی(ع)
تو رهبر ما و رهنمایی زینب(س)

عمریست همه به تو ارادت مندیم
چون پاک چو اصحاب کسایی زینب(س)

باشی تو اگر رضا، خدا هم راضی است
 محبوبه ی ذات کبریایی زینب(س)

ای شیر زن حماسه ی کرب و بلا
تو الگوی هر اهل ولایی زینب(س)


  • ۰۲ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۲۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی


برخیز یا حسین(ع)، قافله سالار آمده
برخیز یا حسین(ع)، موسم دیدار آمده

آن کاروان که بار مصیبت به دوش داشت
با درد و رنج و غصه ی بسیار آمده

بر روی نیزه رفت سر تو به سوی شام
خواهر ولی به سر سویت ای یار آمده

در شام گر چه بر سر تو سنگ خورده است
برخیز یا حسین(ع) که خریدار آمده

رگ را به جای گونه زده بوسه خواهرت
برخیز یا حسین(ع) که دلدار آمده

این کاروان ندیده به جز اشک و آه و غم
با درد و غم ز کوچه و بازار آمده

حالا سفیر کرببلا زائرت شده
قامت کمان و دیده ی خونبار آمده

آبی رسان به قافله، سقای کربلا
با سختی و مرارت و دشوار آمده

در سینه اش نهفته همه رازهای عشق
برخیز یا حسین(ع) محرم اسرار آمده

یک کاروان مصیبت و یک کوهی از عزا
با اشک و آه و سینه ی تبدار آمده

برگشته است از سفر شام کاروان
یک کاروان اسیر عزادار آمده  

  • ۱۵ آبان ۹۶ ، ۱۴:۰۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی

یک اربعین بدون تو شاید که زیستم
اما ز درد دوری تو خون گریستم

وقتی جدا سرت ز تنت شد برادرم
شد آسمان خراب و فرو ریخت بر سرم

مدفون به زیر نیزه و شمشیر شد تنت
فصل خزان رسید و بخشکید گلشنت

در خیمه چند کودک و بیمار داشتیم
از درد و غصه دیده ی خونبار داشتیم

آتش زبانه می کشد از خیمه گاه وای
کشتند امام و دین خدا شد تباه وای

خورشید من، اگر سر نی منبر تو بود
در زیر آفتاب تن بی سر تو بود

ای در تمام عمر، تو چون جان به پیکرم
از روی نیزه راس تو خورشید انورم

یک اربعین ز داغ تو چون شمع سوختم
در پای نیزه بر سر تو چشم دوختم

با اشک چشم باغ تو را آب داده ام
اشک بصر به گلشن ارباب داده ام

از روی ناقه دخترت افتاد بر زمین
بشکست در عزای تو از خواهرت جبین

هرگز ندید غافله از دشمن احترام
بردند در تنور سر پاکت ای امام

با دست های بسته به بند طناب وای
شد غافله روانه ی بزم شراب وای

جمعی میان کوچه دف و چنک می زدند
جمعی  ز بام بر سر ما سنگ می زدند

بودی به روی نیزه سر ماه جلوه گر
در پای نیزه خون دلم جاری از بصر

بودی خرابه مسکن و ماوا، برادرم
راس بریده تا به سحر در برابرم

ای از خدا و احمد مرسل(ص) تو را سلام 
ویران نشد چرا ز غمت آسمان شام

می سوخت چون ز آتش بیداد باغ تو
عرش خدا به لرزه در آمد ز داغ تو

از بس به آل احمد مختار(ص) شد ستم 
پوشیده شد به قامت دنیا لباس غم

  • ۱۴ آبان ۹۶ ، ۱۰:۰۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی

بالای نیزه تا سر ام الکتاب شد
هفت آسمان روی سر زینب (س) خراب شد

از بس کشید بار مصیبت به دوش خویش
نامش همیشه ام مصائب خطاب شد
---

افتاد تا ز ناقه یکی دختر یتیم
بشکست زیر بار ستم گوهر یتیم

از بس که خورد سیلی و شلاق دخترک
پژمرده گشت شاخه ی نیلوفر یتیم
---
از کربلا به شام که می رفت کاروان
دیدم که قد کمان شده هر قامت جوان

جویا شدم ز علت این قد خمیدگی
پاسخ چه بود؟ نیزه دشمن، سر اذان
---
وقتی که در کرب و بلا محشر به پا شد
اندوه و رنج و غصه و غم سهم ما شد 

شد کاروان غصه سوی شام ویران
آه و فغان از خاک تا عرش علا شد

  • ۱۳ آبان ۹۶ ، ۱۰:۴۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی

رفتی و کرب و بلا روی سر من شد خراب
رود چشمان من از درد فراقت شد پر آب

موج می زد آب در رود فرات اما چه سود
شد فرات آن روز بهر تشنگان همچون سراب

گیسوانت را روی نیزه تکان می داد باد
پیکرت خاک و خون غلطان به زیر آفتاب

چون به روی نیزه دیدم راس خونین تو را
قلب من آتش گرفت و سینه ی من شد کباب

دیدم آنجا زیر پا افتاده قران کریم
بر سر نی نیز دیدم سوره ی ام الکتاب

پای اطفال حرم را سخت می رنجاند خار
سخت می رنجاند دست کودکان را هم طناب

ای برادر جان تماشا کن چگونه خواهرت
برده شد با حیله ی دشمن سوی بزم شراب

دشمن ما بی حیا و ما به بند غم اسیر
خورده ام سیلی برای حفظ تقوا و حجاب

با اجازه از شما من خطبه ای خواندم به شام
کرده ام با خطبه ی خود دشمنانت را مجاب

آنچنان گفتم سخن در مجلس  بزم یزید
شد به پا از گفته های من در آنجا انقلاب

سینه ها لبریز غم شد در عزایت یا حسین (ع)
آسمان ویران شد و خون می چکیدی از سحاب

چشمهایم از غمت دریای خون گردیده است
سینه ام از داغ هجرانت سراسر التهاب 


  • ۱۷ مهر ۹۶ ، ۱۲:۱۸
  • علی اسماعیلی وردنجانی