اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۵۵ مطلب با موضوع «حضرت رسول اکرم ص» ثبت شده است


ای از فروغ روی تو شرمنده آفتاب
وی ترجمان وحی و دعاهای مستجاب

آئینه ی تمام نمای خدا تویی
پاک و زلالتر تویی از قطره های آب

ای رهنما، هر آن که به راه تو زد قدم
پیموده است راه سعادت، ره صواب

ای بهترین نمونه ی تقوا و بندگی
محبوب کردگاری و زهرا و بوتراب

راه سعادت بشریت، طریق توست
جز راه توست هر ره دیگر سوی سراب

ای برگزیده از طرف ذات ذوالجلال
بالد به خویش هر که ترا کرده انتخاب

نام تو را به خط چلیپا نوشته ام
دل هم به این نوشته ی زیباست همچو قاب

شرح فضائل تو نگنجد در این مقال
حتی اگر تمام درختان شود کتاب

از من سلام بر تو و بر خاندان تو
خوش بو کنم دهان خودم را از این گلاب

  • ۲۳ آذر ۹۵ ، ۰۸:۲۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی


پا در زمین نهاد و صفا آفریده شد
لب را گشود و حمد و ثنا آفریده شد

دستان او به سوی خدا شد بلند، بعد
گلواژه های ذکر و دعا آفریده شد

سر را به سجده برد به تسبیح کردگار
تسبیح و ورد و شکر خدا آفریده شد

بهر هدایت بشریت به لطف حق
در خاک مکه راهنما آفریده شد

پیغمبر خدا(ص) به زمین پا نهاد و بعد
در سینه عشق و مهر و وفا آفریده شد

درمان دردها همه در دست مهر اوست
دردی نماند، چون که دوا آفریده شد

بوی بهشت او بنوازد مشام ما
یا رب سپاس باد صبا آفریده شد

گفتیم یا محمد(ص) و ما جاودان شدیم
دیگر فنا، فناست، بقا آفریده شد

در سایه ی ولایت او زنده ایم ما
یارب تو را سپاس ولا آفریده شد  

  • ۲۱ آذر ۹۵ ، ۱۳:۴۰
  • علی اسماعیلی وردنجانی


آخر ماه صفر آمد و هنگام عزاست
فصل حزن و غم و اندوه رسول دو سراست

علت عالم هستی  به روی بستر مرگ
حضرت فاطمه(س) در حال مناجات و دعاست

بسته بار سفر و سوی جنان می رود او
ناله ی اهل زمین در غم او تا به سماست

آسمان اشک غم از دیده ی خود می ریزد
عرشیان بر تنشان تا به ابد رخت سیاست

هست جبریل امین نوحه گر از داغ رسول(ص)
مجلس ختم رسول است که در عرش خداست

ماهی و مرغ و ملائک همگی نوحه گرند
از زمین تا به سما مجلس اندوه به پاست

خلق آشفته و محزون و غم آلوده همه
زانوی غم به بغل ، دیده ی آنها دریاست

سوختیم از غم او در همه ی عمر بسی
چشم امید به لطف و کرمش روز جزاست

  • ۰۷ آذر ۹۵ ، ۰۸:۵۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی

سلام ماه نبوت، سلام شمس رسالت
سلام بر تو که هستی، چراغ راه هدایت

تو اوج قله ی نوری، تو صابری تو صبوری
تو شعری و تو شعوری، تو آیه ای تو روایت

رسول امجد و اعظم،دلیل خلقت عالم
تو اولی و تو خاتم، تو ابتدا تو نهایت

تو اکرمی تو کریمی، تو اعظمی تو عظیمی
اگر چه دُرّ یتیمی، تویی به اوج صلابت

رسول اصل مکی تو ، به برگ گل نمکی تو
لطیف و با نمکی تو ، ولی به اوج حلاوت

تو ترجمان نمازی، تو اصل راز و نیازی
تو اوج شور و حجازی، تو عابدی تو عبادت

تو ای رسول گرامی، به چهره ماه تمامی
پیمبری و امامی، تو اکرمی تو کرامت

تمام هستی مایی، می الستی مایی
دلیل مستی مایی، دو چشم و شوق زیارت

تو گلشنی و گلستان ، تو اوج عزت و ایمان
تو افتخار مسلمان، تو دینی و تو دیانت

تو اعلم علمایی، تو اعقل عقلایی
تو مصطفای خدایی، ره تو راه سعادت

تو رهنمایی و رهبر، تو عطر ناب و معطر
تو بحر رحمت و گوهر، تو بذل و جود و سخاوت

تو شاهدی تو گواهی، تو مامنی تو پناهی
اذان وقت پگاهی، رسا، بلیغ و فصاحت

تو شاهکار خدایی، تو ذکری و تو ثنایی
به دردها تو دوایی، تو شافع و تو شفاعت

قسم به حضرت داور، به آیه آیه ی کوثر
کنیم تا صف محشر،ز دشمن تو برائت

ز هر که کرده هیاهو، و هر منافق بد گو
برم  شکایتی از او، به دادگاه عدالت

ز راستی و صداقت، در آرزوی شفاعت
دو چشم من به نگاهت ، سلام، عرض ارادت

  • ۱۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۵۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی


آن شب سکوت و زمزمه  بود و خدا و بعد
سر روی خاک سجده و وقت دعا و بعد

مردی ز جنس نور و مناجات نیمه شب
 اشک دوچشم و گوشه ی غار حرا و بعد  

لطف خدا و مرحمتی تازه بر بشر
خیرالبشر به خلق جهان رهنما و بعد

آمد ندا بخوان تو به نام خدای خود
لبخند و شادمانی و اوج رضا و بعد

اهل جهان به خاک نهادند سر به شکر
تابید نور وحی به ام القرا و بعد

یک باره جام خنده به لبهای ما شکفت
ما مست جام باده ی قالوا بلی و بعد

طعن ابی لهب، نشود سد راه دین
زیرا ابی لهب شده « تبّت یدا » و بعد

پیغمبر است احمد(ص) و حیدر(ع) وصی اوست
تا روز حشر بر همگان مقتدا و بعد

احمد(ص) تویی و چون که شدی آفریده تو
گفتا خدای تو به خودش مرحبا و بعد

عید سعید مبعث خیرالبشر رسید
عیش و سرور و غنچه ی لبخند ما و بعد

عمری به جز طریق محمد(ص) نرفته ایم
ما را چه غم  ز سختی روز جزا و بعد

  • ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۰۸
  • علی اسماعیلی وردنجانی