اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

۱۳۶ مطلب با موضوع «حضرت امام زمان عج» ثبت شده است

سخت دلتنگم خدایا یار می خواهم فقط
من ز دلبر جرعه ای دیدار می خواهم فقط

چون که نوشیدم من از جام نگاهش جرعه ای
دیگر از آن جام هی تکرار می خواهم فقط

در تمام عمر در بند و اسیرش بوده ام
من در این دار فنا دلدار می خواهم فقط

من به شوق روی او شب زنده داری می کنم
آری از دلدار من رخسار می خواهم فقط

مانع دیدار روی او گناهان من است
سر به راهم کن کمی افسار می خواهم فقط

از برای گریه کردن در غم هجران یار
در کویر هجر او دیوار می خواهم فقط

هست بازار فروش یوسف زهرا(س) کجا؟
یک نشانی من از آن بازار می خواهم فقط

چون که می خواهم بگردم روز و شب ها گرد یار
یارب از تو من خط پرگار می خواهم فقط

  • ۰۶ دی ۰۳ ، ۰۷:۲۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی

ما روز و شب ها لحظه ها را می شماریم
چشم انتظار دیدن رخسار یاریم

هر چند محرومیم ما از دیدن یار
هستیم دلخوش پشت پرده یار داریم

چون گشته طولانی فراق روی دلدار
چشم انتظارش با دو چشم اشکباریم

بی روی او هر لحظه ای فصل خزان است
چشم انتظار رؤیت فصل بهاریم

آید اگر او، فرش راهش دیده ی ماست
ما جملگی در پیش پایش جان سپاریم
------------
اینها که گفتم جملگی در حد حرف است
اهل عمل ما نیستیم اهل شعاریم

آری دلیل غیبت طولانی یار
ما روسیاهان، مایه های ننگ و عاریم

سرگرم کار خویش و عصیان و گناهیم 
گوییم اما بر غم هجران دچاریم

در فکر جمع ثروت و مال و منالیم
گوییم اما در فراقت بی قراریم

چشم انتظار فیش واریز حقوقیم
گوییم آقاجان بیا چشم انتظاریم

چشم انتظاری های ما یک کذب محض است
کذاب های بی حیای روزگاریم

هجران شده طولانی و ما را غمی نیست
ما بندگان بی غم پروردگاریم

سست است باورهای ما نسبت به مولا
از این جهت ما نزد او بی اعتباریم

تنهای تنها مانده او بی یار و یاور
ما نیز تنهاتر از او در این دیاریم

یک عمر بوده کار ما عشقی دروغین
شایستگان ضربه های ذوالفقاریم

آری برای دیدن رخسار مهدی(عج)
محتاج قصد و عزم و طرح و ابتکاریم

سیصد نفر مرد عمل می خواهد اما
گر یک نفر پیدا شود، ما رستگاریم

  • ۲۱ آذر ۰۳ ، ۱۵:۳۹
  • علی اسماعیلی وردنجانی

گفتم که نامه ای بنویسم برای تو
اما نبود نام و نشان از سرای تو

اثبات بندگی به اطاعت پذیری است
عبد خدای تو شده ام با ولای تو 

تو تا خدا رسیده ای و من به روی خاک
در فکر طی راه خدا، پا به پای تو

بردار پرده را ز رخ ای ماه فاطمه(س)
تا شام من سپید شود از ضیای تو

حاصل نگشت امر فرج از دعای من
حاصل شود ولی به یقین با دعای تو

یوسف تری ز یوسف و زیباتری ز ماه
ای جان و مال و بود و نبودم فدای تو

یک موی توست کوثر و عالم همه قلیل
باشد بسی گرانتر از اینها بهای تو 

کردم دعا که شاه جهانم کند خدا
کرد استجابت و شده ام من گدای تو

آقای من تلاوت قرآن شنیدنی است
با لحن دلنشین و طنین صدای تو 

کوشیده ام خدا شود از دست من رضا
راضی شود خدا به یقین از رضای تو

آقای من تو شرط بقایی بدون شک
جاوید شیعه ای است که باشد فنای ثو

هرگز صفا نداشت جهان بدون تو
باشد صفای ملک جهان از صفای تو

آقا نشست مرغ سعادت به شانه ام
وقتی اسیر تو شدم و مبتلای تو

آقا بضاعتم همین غزل نصف و نیمه است
 دست من و کرامت و لطف و عطای تو

  • ۰۸ آبان ۰۳ ، ۱۸:۴۸
  • علی اسماعیلی وردنجانی

دل شده مبتلای تو متی ترانی و اراک
هستی من فدای تو متی ترانی و اراک

تمام عمر بوده ام تشنه ی یک جرعه نگاه
چشم من و عطای تو، متی ترانی و اراک

امر فرج رخ بدهد به لطف آفریدگار
به حرمت دعای تو، متی ترانی و اراک

مریضم و وجود من پر است از درد و الم
 علاج من دوای تو، متی ترانی و اراک

لذت من از این جهان، منتظر تو بودن است
رضای حق رضای تو، متی ترانی و اراک

نهاده ام به روی سر همیشه تاج افتخار
چون که شدم گدای تو،  متی ترانی و اراک

من از خدای مهربان گرفتم عمر جاودان 
تا که شدم فنای تو، متی ترانی و اراک

چه می شود که بشنوم، من از فراز ماذنه 
 اذان دلربای تو، متی ترانی و اراک

  • ۰۴ فروردين ۰۳ ، ۰۳:۵۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی

السّلام ای امام و حقّ مبین
 که پر از باوری و علم و یقین

زندگی بخش مؤمنان هستی
 دشمن کفر و کافران هستی

حق پرستی و مهدی اممی
جامع العلم و جامع الکلمی

چون خدایت رحیم و غفار است
یاوران تو را مددکار است

عبد هستی و حجت المعبود
کلماتت کلمت المحمود

دوستانت عزیز و با عزّت
دشمنانت ذلیل و در ذلّت

وارث جمله انبیایی تو
خلف خیر اوصیایی تو

کیستی؟ قائمی و منتظَری
عادلی تو، تو عدل مُشتَهَری

ای تو شمشیر برکشیده شده
ماه رخشان و نور دیده شده

شمس تابان تویی و بدر تمام
خرّمی بخش مردم و ایّام

کیستی؟ سیف و صاحب صمصام
حیدر(ع)  دیگری و فالق هام

السّلام ای که دین ماثوری
ای کتابی که پاک و مسطوری

تو به هرجا بقیت اللهی
تو به هر بنده حجت اللهی

انبیاء را تویی امانت دار
اصفیاء را تو صاحب آثار

تو اولی الامری و امین خدا
حجت الله و جانشین خدا

وعده ی حق به اهل دنیایی
جامع گفته های زیبایی

با تو دنیا پر ز عدالت و داد
مؤمنین از غم و بلا آزاد 

می دهم من گواهی ای مولا
تو و اجداد تو به هر دو سرا

 شیعه را یار و مقتدا هستید
سرپرستید و رهنما هستید

ای که محبوب قلب زهرایی
 ببر از من به حق تمنایی

هست اصلاح کار یک خواهش
رفع حاجات و بعد آمرزش

ای خدا تو رحیم و غفاری
مؤمنان را تو یار و غمخواری

بفرست ای خدای عالمیان
حجتت را درود بی پایان

حجتت اوست در تمام بلاد
تا کند اهل این جهان ارشاد

اوست قائم به عدلِ تو مولا
اوست فائز به امرِ تو آقا

سرپرست است مؤمنین را او
می کند نیست کافرین را او

روشنی بخش هر چه تاریکی است
غیر تو فوق او که نوری نیست

سخنش پند و حکمت نیکو
چشم بینای توست الحق او

نگران است و بیم ناک بشر
هادی و ناجی است و نور بصر

شد قبای خلافتش بر تن
تا جهان را کند چو یک گلشن

گیرد او انتقام هر مظلوم
بزداید غم از دل مغموم

صلوات خدای بی همتا
به گل باغ حضرت زهرا(س)

و به اجداد او درود خدا
که همه رهبرند و راهنما

تا طلوع کواکب و قمری
تا درختان دهند برگ و بری

تا شب و روز گرد هم بدوند
قمریان تا ترانه سر بدهند

نفعمان ده ز لطف و احسانش 
راهمان ده به جمع یارانش

در گروهش نما مرا منظور
و به زیر لوای او محشور

این دعا را تو استجابت کن
شیعه را غرق در سعادت کن

  • ۰۳ اسفند ۰۲ ، ۱۴:۲۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

به لب ترنّم آیات کوثر است هنوز

مراد و مقصد من کوی دلبر است هنوز

تمام عمر نشستم به انتظار نگار
غم فراق و جدایی مقدّر است هنوز

چنان اسیر گناه و خطا و تقصیرم
که حال یار ز دستم مکدّر است هنوز

به موج درد و بلاها اسیر هستم اگر
چه غصه چون که مرا دوست لنگر است هنوز

فضای کشور جان از شمیم عطر نگار 
هزار سال دگر هم معطّر است هنوز

خوشم که نام نگار است زیب دفتر من
دلم ز نور جمالش منوّر است هنوز

هزار شکر که ورد لبم ترانه ی اوست
خوشم که نام خوشش روح پرور است هنوز

دل است خانه ی آن دلبر پری چهره
به خانه ی دل من زیب و زیور است هنوز

شب سیاه جدایی اگر چه طولانی است
«مرا به رجعت خورشید باور است هنوز»

اگر که قلب من از مهر یار لبریز است
ز شیر پاک و دعاهای مادر است هنوز

  • ۲۸ دی ۰۲ ، ۰۴:۴۶
  • علی اسماعیلی وردنجانی

این باور من است که تو دوست داری ام

«باور نمی کنم که به خود واگذاری ام»

من را خدا سپرده به دست تو از قدیم
آقا تو هم مرا به خدا می سپاریم

هستم چو در محاصره ی خیل دشمنان
تنها تویی کسی که کند پاسداری ام

ای غایب از نظر، همه دارایی ام تویی
هرگز مباد آن که ز خود باز داری ام

شکر خدا که سایه ی تو هست بر سرم
در سایه ی درخت ولایتمداری ام

گر چه نبوده ام همه ی عمر یار تو
پیوسته دست یاری تو کرده یاری ام

عمری است در فراق تو خون گریه می کنم
بر روی گونه ام بنگر اشک جاری ام

چشمم به راه مانده بیا دیگر از سفر
بس نیست در فراق تو این غمگساری ام؟

لبریز اعتبارم اگر در کنار تو
بی تو فقیر و شهره به بی اعتباری ام

چشمان من کجا و تماشای تو کجا؟
در طول عمر منتظری افتخاری ام

در وقت سر شماری یاران منتظر
من را میان منتظران می شماری ام؟

آقا بیا و پای به چشمان من گذار
بنگر به پای مقدم تو جان نثاری ام 

عمرم تمام گشت و ندیدم جمال تو
من ماندم و فراق تو و شرمساری ام

  • ۱۹ مرداد ۰۲ ، ۰۶:۴۸
  • علی اسماعیلی وردنجانی

خوشبو شده عالم ز شمیم گل زهرا(س)

بگرفته صفا عالم از این نو گل زیبا
تاج سر و مولای همه مردم دنیا
دل برده ز ما این گهر خوش قد و سیما

این نوگل زیبا که تَجَلّی صلات است
در مقدم او ذکر ملائک صلوات است

از خاک نروئیده و باشد همه از نور
در عرشِ خداوند ملائک همه مسرور
از مقدم او شاد به جنت همه ی حور
ما منتظران قدم این گل مهجور

ماه رخ او برده دل از مردم دنیا
الحق که ندارد به جهان ثانی و همتا

آمد به جهان سرور و مولای ملائک
روئیده گل خنده به لبهای ملائک
زیرا که محقق شده رؤیای ملائک
مهدی(عج) شده ورد لب و نجوای ملائک

شادند ملائک همه در مقدم مولا
بر پا شده در عرش خدا جشن تولّا

فصل گل و بلبل شد و هنگام بهار است
قمری به سر شاخه غزل خوان چو هَزار است
جشن و طرب و رقص به هر کوی و گذار است
هر جا گذری نغمه تنبور و سه تار است

لبریز شعف شد دل ما از قدم یار
یارب ز سر لطف بده فرصت دیدار

او ترجمه ی ساده ی قرآن مجید است
او‌ واسطه ی فیض خداوند حمید است
بر اهل جهان پرتو خورشید امید است
امروز به یمن قدمش عید سعید است

از مقدم او عالم هستی شده گلشن
از نور جمالش همه هستی شده روشن

او منتقم فاطمه ی ام ابیهاست
او منجی عالم ز همه شر و بدیهاست
او یار ضعیفان، سپر ظلم غنی هاست
او وارث پیغمبر(ص) و زهرا(س) و علی هاست

از مقدم او غصه ز دل گشته فراری
شد حال و هوای دل ما ناب و بهاری

ای اهل جهان حجت ثانی عشر است او
بر ظلمت شب جلوه ی قرص قمر است او
بر تلخی ایام چو شهد و شکر است او
دیده بگشائید که نور بصر است او

بر گوش رسد صوت قشنگش ز مصلی
با نغمه ی داودی خود برده دل از ما

با آمدنش لب به قرائت بگشاید
بر مردم دنیا در رحمت بگشاید
بر شیعه ره و رسم سعادت  بگشاید
از پای بشر بند اسارت بگشاید

او کعبه و ما حاجی خال لب اوئیم
ما تشنه ی یک قطره نماز شب اوئیم

  • ۱۵ اسفند ۰۱ ، ۰۶:۴۶
  • علی اسماعیلی وردنجانی

آمد زمان آن که بر ما نظر کند دوست

هر جا که هست سوی اینجا سفر کند دوست

عمریست ما اسیر زنجیر ظلم و جوریم
باید ز بند ظلمت ما را به در کند دوست

 ترسی به دل نداریم از ظلم و از سیاهی
زیرا به وقت ظلمت کار قمر کند دوست

شام سیاه ظلمت پایان نمی پذیرد
باید شب سیه را بر ما سحر کند دوست

بهر رهایی خود کوشیده ایم عمریست
پس اهتمام ما را کی پر ثمر کند دوست؟

سعی و تلاش ما چون مانده است بی نتیجه
بهر رهایی ما باید هنر کند دوست

بر خیز تا بگیرد مولا دو دست ما را
تا رهنمون به سوی فتح و ظفر کند دوست

عالم اگر که باشد لبریز فتنه و شر
غم نیست چون که از ما صد دفع شر کند دوست

راه سعادت ما دارد اگر خطر ها
امیدوارم از ما رفع خطر کند دوست

اوقات ما اگر چه تلخ است و ناخوشایند
اوقات تلخ ما را شهد و شکر کند دوست

غمگین مباش اگر او یادی نکرده از ما
شاید به کوی ما هم روزی گذر کند دوست

  • ۰۴ آذر ۰۱ ، ۰۷:۴۴
  • علی اسماعیلی وردنجانی

تو بیا بر سر بالینم و بیمارم کن
چشمهایم پر خواب است، تو بیدارم کن

باغبانا تو مرا راه بده در باغت
شرط گل را که ندارم، تو مرا خارم کن

سنگِ دل بسته ره اشک مرا مدتهاست
بشکن سنگ دلم، نرم دل و زارم کن

کار هر روزه ی من توبه شکستن شده است
تو مرا آگه از این زشتی کردارم کن

نفس امّاره شده دشمن غدّاره ی من
یاری ام کرده و آماده ی پیکارم کن

دین فروشی شده شغل همه ی مردم شهر
تو مرا فارغ از این تیمچه بازارم کن

بنشان در دل من مِهر همه آل علی(ع)
ولی از دشمن او نافِر و بیزارم کن

پهن کن دام «تولّا» سر راهم مولا
شیعگی را به من آموز و گرفتارم کن

لایق شیعگی آل علی(ع) گر نشدم
خوار تر از خس و خار سر دیوارم کن

  • ۲۵ خرداد ۰۱ ، ۲۰:۲۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی