پنجشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ق.ظ
عمر جاودانی
دل من از همه عالم تو را بهانه گرفته
چه آتش غزلی در سرم زبانه گرفته
به شوق دیدن رویت ، نشسته ام سر راهت
بیا که تیر نگاهم تو را نشانه گرفته
گدای آستانه ی لطف و سخا و جود تو هستم
گدا همیشه کرم را ز اهل خانه گرفته
تمام عمر دو چشمم به دست با کرمت بود
هزار لطف تو را دیده محرمانه گرفته
تو برده ای دل و دین مرا فقط به نگاهی
و مرغ جان تو در دل همیشه لانه گرفته
همیشه ورد لبم نام نازنین تو باشد
صفا تمام وجودم از این ترانه گرفته
خوش آنکه هستی خود را همیشه وقف تو کرده
جهان او به خدا، رنگ عاشقانه گرفته
هر آن که از سر صدق و صفای خود به تو دل بست
برات جنت و رضوان، چه زیرکانه گرفته
جهان فنا و اگر عمر ما فنا و فناتر
هر آن که دل به تو بست عمر جاودانه گرفته
- ۹۵/۰۲/۲۳