پنجشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۳۷ ق.ظ
خاطره ها
با آن که رنگ خاطره هایش کبود بود
زیباترین ترانه ی ملک وجود بود
با قامت شکسته و دستان بر کمر
پیوسته در قیام و قعود و سجود بود
ورد لبان او همه تسبیح کردگار
ذکر خدا هر آنچه که او می سرود بود
هجده بهار هدیه گرفته است از خدای
حالا برای رفتنش اما چه زود بود
در گرد شمع او پر پروانه اش بسوخت
زین سوختن تمام فضا بوی عود بود
می سوخت درب خانه ی مولا در آن میان
از جور دشمنی که زبون و حسود بود
می سوخت درب خانه و مادر به پشت در
میخ جفا به جانب او در فرود بود
مادر ز ضرب در شده نقش زمین ولی
از داغ محسنش، سخنش رود رود بود
- ۹۴/۱۲/۲۰