پنجشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۳۲ ق.ظ
بی خبری!
باز هم جمعه شد و بی خبر از دلدارم
خسته از دوری دلدار و از این تکرارم
مثل یک کودک سرگشته ی دور از بابا
در به در، گریه کنان، در هوس دیدارم
ذکر تسبیح من غمزده یا مهدی (عج) شد
و نگنجد به جز از یاد تو در افکارم
سخنی جز به مدیح تو نگویم هرگز
تو سر آغازی و ختم همه ی گفتارم
برده هوش از سر من نام قشنگت آقا
چون که مستت شده ام، عاقلم و هشیارم
کاش در خواب ببینم رخ زیبای تو را
نیست توفیق تماشایت اگر بیدارم؟
بسکه هی جمعه شد و باز ندیدم رویت
دیگر از جمعه تکراری خود بیزارم
جمعه و شنبه و تکرار مکرر ها باز
گوئیا در همه ی عمر خط پرگارم
قدمی رنجه کن و پای به چشمم بگذار
داروی درد تویی، من ز غمت بیمارم
مانده بر در همه ی عمر دو چشمم آقا
بیش از این حضرت آقا تو مده آزارم
- ۹۴/۱۱/۱۵