اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

۳ مطلب در آبان ۱۴۰۳ ثبت شده است

دیدم پدری که داشت قلبی از سنگ
با تک تک خانواده بودش سر جنگ

هر روز برای خانه قانون می ساخت
قلب همه را همیشه پر خون می ساخت

هر کس که نبود تابع قانونش
از بهر پدر حلال بودی خونش

آن مرد خشن فقط یکی دختر داشت 
دختر ولی از پدر دو چشم تر داشت

هر روز پدر دختر خود را می زد
سیلی به رخ آن گل زیبا می زد

دختر به پدر گفت: شبی با زاری
بابا ز چه رو  مرا تو می آزاری

گفتا: پدرش که خانه قانون دارد
سر پیچی از آن جزای افزون دارد

من حاکم این خانه و قانون مندم
بر هر چه که تصویب کنم پابندم

تو کودکی و دخترکی سر به هوا
هرگز تو نداری سر تسلیم و رضا

باید بخوری کتک که انسان بشوی
یا گوشه ی این خانه تو زندان بشوی

دختر به پدر گفت: پدر خانه ی ما
 نه مجلس شوراست نه اعیان و سنا

قانون وفاست حاکم این خانه
هر حکم دگر هست مرا بیگانه

این خانه اگر شود پر از مهر و وفا
یا آن که زند موج محبّت همه جا

قانون وفا اگر که باشد حاکم
اینجاست سرای مهرورزی دائم

قلب پدرش نرم شد از این سخنان
لبریز ز آزرم شد از این سخنان

شد منقلب و حال خوشی پیدا کرد
او ترک ستیزه جویی و دعوا کرد

زد بوسه به گونه های دختر، بابا
گفتا: همه هستی ام به قربان شما

دختر به سخن آمد و یک بار دگر
گفتا: به خداست این جهان جای گذر

سی ساله که بودی آمدم من به جهان
تو عاشق من شدی از آن وقت و زمان

صد ساله سفر گر کنی از دار فنا
هفتاد سنه تو بوده ای عاشق ما

 تا آن که دو چشم خویش را بگشودم
شیدای تو و شیفته ات من بودم 

تا لحظه ی مرگ گر که باشم لایق 
مدیونم و ممنونم و هستم عاشق

این عمر گران می گذرد خیلی زود
آتش مزن او را و مکن او را دود

گر عمر عزیز را غنیمت دانیم 
با مهر و وفا کنار هم می مانیم

با مهر و وفا و عشق ورزیدن ها
چون باغ گلی جهان بگردد زیبا

بگذشت گذشته ها ولی از این ماه
هنگام وفاست، یا علی(ع)، بسم الله...

  • ۲۸ آبان ۰۳ ، ۰۸:۴۸
  • علی اسماعیلی وردنجانی

گل گلزار نبی(ع)، زینب کبرایی تو
دختر فاطمه ی ام ابیهایی تو

آمدی عطر وجودت همه جا را پر کرد
زینت باغ گل حیدر(ع) و زهرایی تو

گل لبخند به روی لب حیدر(ع) رویید
باعث روشنی دیده ی مولایی تو

کوهی از صبر و وفاداری و تقوا هستی
گهری، حاصل پیوند دو دریایی تو

آنقدر خوب و گرانمایه و ارزشمندی
که گرانقدر تر از  ملک دو دنیایی تو

ای وجود تو پر از گوهر ایمان و یقین
اسوه ی صبر و عفاف و دُر تقوایی تو

همه گل های جهان پیش تو همچون خارند
چون گل سر سبد باغ تولایی تو

ای که هم عاقله هستی تو و هم مجتهده
باعث فخر بشر، زینت بابایی تو

کیست آن گوهر یکدانه ی پاکی و عفاف؟
به خداوند قسم حل معمایی تو

گفت الله که از صبر بگیرید امداد
صبر را ترجمه و شرحی و معنایی تو

چشم امید به دستان تو دارم بانو
دستگیر همه در صحنه ی فردایی تو

  • ۱۶ آبان ۰۳ ، ۱۱:۲۹
  • علی اسماعیلی وردنجانی

گفتم که نامه ای بنویسم برای تو
اما نبود نام و نشان از سرای تو

اثبات بندگی به اطاعت پذیری است
عبد خدای تو شده ام با ولای تو 

تو تا خدا رسیده ای و من به روی خاک
در فکر طی راه خدا، پا به پای تو

بردار پرده را ز رخ ای ماه فاطمه(س)
تا شام من سپید شود از ضیای تو

حاصل نگشت امر فرج از دعای من
حاصل شود ولی به یقین با دعای تو

یوسف تری ز یوسف و زیباتری ز ماه
ای جان و مال و بود و نبودم فدای تو

یک موی توست کوثر و عالم همه قلیل
باشد بسی گرانتر از اینها بهای تو 

کردم دعا که شاه جهانم کند خدا
کرد استجابت و شده ام من گدای تو

آقای من تلاوت قرآن شنیدنی است
با لحن دلنشین و طنین صدای تو 

کوشیده ام خدا شود از دست من رضا
راضی شود خدا به یقین از رضای تو

آقای من تو شرط بقایی بدون شک
جاوید شیعه ای است که باشد فنای ثو

هرگز صفا نداشت جهان بدون تو
باشد صفای ملک جهان از صفای تو

آقا نشست مرغ سعادت به شانه ام
وقتی اسیر تو شدم و مبتلای تو

آقا بضاعتم همین غزل نصف و نیمه است
 دست من و کرامت و لطف و عطای تو

  • ۰۸ آبان ۰۳ ، ۱۸:۴۸
  • علی اسماعیلی وردنجانی