اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

اشک شفق

سروده ها و دلنوشته های علی اسماعیلی وردنجانی

بایگانی
پیوندهای روزانه

۸ مطلب در اسفند ۱۴۰۰ ثبت شده است

خورشید آسمان ولایت خوش آمدی

روشنگر طریق هدایت خوش آمدی
زیباترین نماد عدالت خوش آمدی
ای کوی تو سرای سعادت خوش آمدی
عمری است شیعیان همه در انتظارتان
عجّل علی ظهورک یا صاحب الزّمان

تو آمدی و تاج سر انبیاء شدی
تو آمدی و فخر همه اولیاء شدی
تو آمدی و زینت عرش خدا شدی
تو آمدی و مثل علی(ع) پر بها شدی
از مقدم تو شاد دل مردم جهان
عجّل علی ظهورک یا صاحب الزّمان

از مقدم تو مکتب اسلام جان گرفت
از مقدم تو دین الهی توان گرفت
در زیر سایه سار تو شیعه امان گرفت
مهرت درون سینه ی شیعه مکان گرفت
بگرفته مرغ دل سر کوی تو آشیان
عجّل علی ظهورک یا صاحب الزّمان

از قلب شیعیان تو زداینده ی غمی 
شرح و بیان و معنی آیات محکمی
بر درد و رنج و ناخوشی شیعه مرهمی
قرآن ناطقی تو و دین مجسّمی
بالای پشت بام کعبه تو کی می دهی اذان
عجّل علی ظهورک یا صاحب الزّمان

یوسف تری ز یوسف و عیساتر از مسیح
شیعه به پیش پای تو قربانی و ذبیح
شیرین تری ز قند و پری چهره و ملیح
وقت سخن کلام تو بی پرده و صریح
دست دعا برای ظهورت به آسمان
عجّل علی ظهورک یا صاحب الزّمان

تسبیح و ذکر و ورد مناجات شیعه ای 
اوج نیاز و قبله ی حاجات شیعه ای
صوم و صلات و شوق عبادات شیعه ای
سر منشاء تمام حکایات شیعه ای
مائیم جسم و تو به تن ما شبیه جان
عجّل علی ظهورک یا صاحب الزّمان

جشن ولادت تو به عرش خدا بپاست
روح الامین به مدح تو در شور و در نواست
نام تو ذکر جمله ملائک و انبیاست
نور تو زینت همه ی عرش کبریاست
شادند مؤمنان همه از پیر تا جوان
عجّل علی ظهورک یا صاحب الزّمان

حلال مشکلاتی و حل المسائلی
شیرین تر از نباتی و نقل محافلی
مثل علی(ع) و فاطمه(س) انسان کاملی
از زنده بودن بدون تو ما را چه حاصلی
شد از غم فراق تو قدها همه کمان
عجّل علی ظهورک یا صاحب الزّمان

باز آ ببین که فرش رهت دیدگان ماست
باز آ ببین که نام تو اوج اذان ماست
فصل فراق روی تو فصل خزان ماست
تنها دعا برای فرج در توان ماست
آقا دعای شیعه شد الغوث و الامان
عجّل علی ظهورک یا صاحب الزّمان

جشن ولادت تو به جنّت بپا شده
مداح جشن تو علی مرتضی(ع) شده
زهرا(س) به شکر دست به سوی خدا شده
نام تو ورد و ذکر لب مصطفی(ص) شده
ای پنج تن برای تو هر یک ترانه خوان
عجّل علی ظهورک یا صاحب الزّمان

رکن و مقام و کعبه و سعی و صفا توئی
بر کشتی نجات بشر ناخدا توئی
 آئینه ی قلوب بشر را جلا توئی
ما از مسیم، حضرت مولا طلا توئی
ما جملگی فنا و تو باقی و جاودان
عجّل علی ظهورک یا صاحب الزّمان

ای ندبه های جمعه همه در فراق تو
چشمان شیعیان همه در اشتیاق تو
اوج حجاز ما همه شور عراق تو
شادی ماست در گرو اتفاق تو
هر شیعه از فراق تو پیوسته ندبه خوان
عجّل علی ظهورک یا صاحب الزّمان

  • ۲۴ اسفند ۰۰ ، ۱۱:۳۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

با چشم دل دلدار را باید تماشا کرد

باید که او را جستجو بین دعاها کرد

گر چند روزی نیست توفیق تماشایش
باید که با درد فراق او مدارا کرد

وقتی که از هجران او جان ها به تنگ آمد
امر فرج را از خدا باید تقاضا کرد

وقتی که روح آدمی در قبر تن مرده است
باید که با امداد حق کار مسیحا کرد

گاهی به مسجد می روم گاهی به میخانه
کی می شود دلدار را این گونه پیدا کرد؟

محرومم از دیدار دلبر تا گنه کارم
باید که از جرم و گنه خود را مبرّا کرد

وقتی که گشته خانه ی دل مسکن اغیار
دیگر چگونه می توان با یار نجوا کرد

باید که ابراز برائت کرد از دشمن
با اهل بیت(ع) آنگاه اعلام تولّا کرد

شرط حضور یار وقتی که فراهم نیست
باید شرایط را برای او مهیّا کرد

دلدار ما اینجاست، ما او را نمی بینیم
باید که چشم جسم و جان را خوب بینا کرد

باید که اشک چشم خود را در تمام عمر
نذر قدمهای شریف پور زهرا(س) کرد

لطف خدا شد شامل حال من ای یاران
زیرا که این ابیات را توشیح و امضا کرد

  • ۲۲ اسفند ۰۰ ، ۰۹:۰۲
  • علی اسماعیلی وردنجانی

منم مجنون آن لیلی که دلدار است لیلی را

که از حسن دل آرایش ربوده قلب خیلی را

چنان درد فراق او برای عاشقان سخت است
که جاری کرده است از خون دل بر گونه سیلی را

صف اندر صف به شوق دیدنش هستند یوسف ها
که شاید از می وصلش کند لبریز کیلی را 

به صبح جمعه می خوانند ندبه شیعیان او
که جانبخش است عشق او توسّل در کمیلی را

به هر لحظه شود لطفش نصیب میهمانانش
تفضّل دارد او حتی غریبان طفیلی را 

کجا محروم از دیدار او هستند مشتاقان
که نگذارند بی پاسخ کریمان هیچ میلی را

همه عالم اگر بودند گرداگرد پرگارش
چرا باید خدا می آفریدی چاه ویلی را

اگر مجنون او هستم منم عاقلترین عاقل
منم مجنون آن لیلی که دلدار است لیلی را

  • ۱۹ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۲۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی


بگذاشت قدم به خاک چون روح دعا
از مقدم او گرفت افلاک صفا

هر بار که سر به سجده برد آن مظهر حقّ
سجاده گرفته است از او بوی خدا
*
گل آمده تا گلشن دین آراید
با مقدم خود به عیش ما افزاید

لبریز عبادت است و طاعت و راز و نیاز
سجاده به پیشواز او می آید
*
لبریز عبادت خداست، سجاد(ع)
سر تا به قدم دعاست، سجاد(ع)

لولاک لما خلقت الافلاک
الحق که چه پر بهاست، سجاد(ع)
*
آمد که به ما درس عبادت بدهد
ما را شرف و مجد و کرامت بدهد

 در شام سیه چراغ راه بشر است
آمد که به ما خیر و سعادت بدهد
*
صد شکر که مقتدای ما سجاد(ع) است
شمع ره و رهنمای ما سجاد(ع) است

هنگام دعا که دست ما سوی خداست
آمین اجابت دعای ما سجاد(ع) است
*
بگذاشت قدم به خاک و تاج سر شد
بر اهل زمین و آسمان رهبر شد

مانند علی(ع) بود پر از علم و یقین
آمد به جهان و ثانی حیدر(ع) شد
*
تاج سر اهل آسمان سجاد(ع) است
مولا و امام مؤمنان سجاد(ع) است

با آمدنش جهان شده همچو بهشت
زیبا گل باغ این جهان سجاد(ع) است

  • ۱۵ اسفند ۰۰ ، ۱۳:۵۰
  • علی اسماعیلی وردنجانی

آسمان جلوه از قمر دارد
قمر است آن که این هنر دارد

شیعیان مژده آمده عباس(ع)
چهره چون ماه و عطر او چون یاس

ماه ام البنین، گل حیدر(ع)
دلبری می کند ز نوع بشر

این گل بی مثال و بی همتا
برده دل از حسین(ع) هم، حتی

وارث شأن و اقتدار علی(ع) است
اوست عباس(ع) و افتخار علی(ع) است

روز و شب اوست در کنار حسین(ع)
گردش اوست در مدار حسین(ع)

او ابوالفضل(ع) حضرت زهراست
در وفای به عهد بی همتاست

جلوه ای از جمال او مهتاب
شده عالم ز مقدمش شاداب

اوست تسلیم امر مولایش
جان فدای چنین تولّایش

آسمان تکیه کرده بر دستش
شیعیان سرخوشند و سرمستش

یادش آرامش است بر دل ما
نام او زینت محافل ما

ذکر تسبیح مؤمنان است او
شیعه جسم است و مثل جان است او

تا که بگشود چشم بر دنیا
بوسه زد بر لبان او مولا

چشمهایش شبیه خورشیدند
چشمه هائی ز نور امیدند

با دو چشمش قیام بر پا کرد
انقلابی کنار دریا کرد

چشم بگشود و دل به دلبر داد
دست بیعت به دست رهبر داد

رهبر او فقط برادر اوست
او ابوالفضل(ع) و یار و یاور اوست

با وفاتر از او در عالم نیست
با ابالفضل(ع) در دلی غم نیست

بی رقیب است چون که او ادبش
شد علمدار عاشقی لقبش

شیعه آواره ی مرامش شد
یاعلی(ع) گفته و غلامش شد

شب غم رفت و وقت شادی شد
وقت پایان نامرادی شد

خورده نامش گره به شط فرات
به بلندای قامتش صلوات 

  • ۱۴ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۲۱
  • علی اسماعیلی وردنجانی

 

به هر کجا نگرم مجلس طرب برپاست
که شیعه شاد ز میلاد سیدالشهداست

حسین(ع) مظهر آزادگی و حرّیت
حسین(ع) ماه شب افروز و شمس هداست

حسین(ع) ترجمه ی آیه های قرآن است
حسین(ع) کوثر وحی است و زاده ی زهراست

علی(ع) و فاطمه(س) دو بحر نص قرآنند
حسین(ع) معدن عشق است و گوهر دریاست

ملائکند همه محو ماه رخسارش
حسین(ع) زینت عرش خدای بی همتاست

به روی دست محمد(ص) دل از علی(ع) برده
حسین(ع) باغ ولا را ز مقدمش آراست

نگاه فاطمه(س) یک لحظه بر نمی گردد
که سخت گرم تماشای این گل زیباست

اگر که طالب نور خدای سبحانی
حسین(ع) را بنگر چون حسین(ع) نورالله ست

دهید مژده که درمان دردها آمد
 به درد و رنج بشر تربت حسین(ع) شفاست

به شان او شده نازل اگر چه سوره ی فجر
حسین(ع) ام کتاب و حسین(ع) شمس و ضحاست

به گردش است زمین و زمان به عشق حسین(ع)
و پنجمین نفر او در حدیث آل عباست

خداست صاحب آیات بی شمار اما
حسین(ع) مظهر حقّ است و آیت عظماست

بقا گرفت هر آن کس که شد فنای حسین(ع)
که آب مهر بتول(س) و حسین(ع) آب بقاست

اگر که خواسته ای داری از خدای کریم
قسم بده به حسینش، حسین(ع) روح دعاست

حسین(ع) رهبر آزادگان و حق جویان
حسین(ع) تاج سر است و به شیعیان مولاست

به دوش دارم اگر کوله بار جرم و گناه
چه غم مراست اگر او شفیع روز جزاست

 

  • ۱۳ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۲۷
  • علی اسماعیلی وردنجانی

بخوان بنام خداوند فرش و لوح و قلم

بخوان بنام خداوند خالق آدم
بخوان بنام خدای پیمبر اعظم(ص)
بخوان کتاب خدا را تو بر همه عالم
بخوان به صوت رسا و به شیوه ای محکم

بخوان بنام خداوند خالق سبحان
بخوان به صوت رسا آیه هائی از قرآن

بخوان بنام خدایت که مصطفی شده ای
تو اسوه ی همگانی و رهنما شده ای
به درد عالمیان دارو و دوا شده ای
به حق برادر و محبوب مرتضی(ع) شده ای
پر از امید و صفا و پر از خدا شده ای

تو برگزیده شدی از میان عالمیان
توئی که رهبری و رهنمای آدمیان

توئی محمد(ص) و ختم پیمبرانی تو
به آیه های خداوند ترجمانی تو
بخوان که تاج سر اهل آسمانی تو
برای اهل زمین مثل سایبانی تو
که ارمغان خداوند مهربانی تو

تو سایه سار سر مردم جهان شده ای
پیام آور دادار مهربان شده ای

بخوان که حضرت حق عاشق تلاوت توست
که جبرئیل امین مات از فصاحت توست
سعادت بشر از پرتو رسالت توست
رضای حضرت حق بسته بر رضایت توست
قیام روز قیامت هم از قیامت توست

مبارک است به اهل جهان نبوّت تو
سلام بر تو و بر خاندان و عترت تو

تو مقتدای تمام پیمبران شده ای
تو رهنمای همه مردم جهان شده ای
محمدی و تو مولای مؤمنان شده ای
به جن و انس و ملائک تو مثل جان شده ای 
اذان و ورد و دعا را تو ترجمان شده ای

به احترام تو پیغمبران به صف شده اند
پر از نشاط و پر از شادی و شعف شده اند

خبر دهید که هنگام بعثت آمده است
برای اهل زمین فصل رحمت آمده است
رسول وحی به صد عزّ و حشمت آمده است
برای دین خدا وقت نصرت آمده است
به شکر سجده نمائید نعمت آمده است

رسید مبعث و هنگام شادمانی شد
هزار شکر که اسلام جاودانی شد

محمدی که همه هست ما به قربانش
شده است واسط فیض خدای رحمانش
به غار وحی شده حبرئیل مهمانش
خوش آن دمی که تلاوت کند ز قرآنش
خوشا کسی که شود مؤمن و مسلمانش

گذشت فصل خزان و بهار جان آمد
برای مردم دنیا قرار جان آمد

  • ۰۸ اسفند ۰۰ ، ۱۹:۰۵
  • علی اسماعیلی وردنجانی

زیر سنگینی زنجیر چه آمد به سرش

شده مجروح به زندان بلا بال و پرش

بسکه آزار و شکنجه شده در بند ستم
خم شده قامت او یا که شکسته کمرش

قحطی آب مگر بوده که از سرفه ی خشک
ریخته لخته ی خون، روی زمین، دور و برش

بسکه خون دلش از دیده ی او جاری شد
سرخ رنگ است دو تا گونه و چشمان ترش

عبد صالح لقب اوست ز بس صالح بود
کار او حمد و عبادت همه شب تا سحرش

سخت باشد پدری موقع جان دادن خویش
کنج زندان بلا باشد و دور از پسرش

در همه عمر نشد مرتکب جرم و گناه
ولی افتاده به زندان بلاها گذرش

بسکه پاک است هراسان شده از او دشمن
بیم دارد چو از این خوبی او و گهرش

نیست پاداش نکوئی به جز از نیکوئی
کرده او نیکی بسیار و ندیده ثمرش

کس ندیده است به جز فضل و کرامت از او
او سراپا همه فضل است شبیه پدرش

عاقبت رفت و شد آرام تن او در خاک
آتش افروخت به جان بشریت خبرش

شیعه دائم بزند دست عزا بر سر خود
که شب او شده تاریک و نباشد قمرش

یوسف فاطمه(س) روزی بشود منتقمش
تا به آن روز ولی دیده ی ما منتظرش

  • ۰۶ اسفند ۰۰ ، ۰۹:۴۳
  • علی اسماعیلی وردنجانی